روزی روزگاری که برای همشهری کار میکردم و همزمان برای معاونت آموزش و تحقيقات جهاد کار رسانهاي، چند بار ويژهنامههای معاونت را در همشهری چاپ کرديم. بعدها يکی از همکارانم در همشهری پرسيد که چقدر به جيب زدهام؟ شاخ درآوردم! گفتم مگر بايد چيزی هم به جيب میزدم؟ گفت از يک ويژهنامه ۴ و نيم ميليونی بايد حد اقل ۱۰ درصد می گرفتی...
گذشت و گذشت تا وقتی که فهميدم چرا منشیگری عطريانفر اينقدر در همشهری اهميت دارد. وقتی جماعت میشوند دلال آگهي، سود ماجرا به جيب چند نفر میرسد.
باز هم گذشت و گذشت تا رسيديم به جلسه عطريانفر با اعضای معترض تحريريه در زمستان ۷۶، همه دبيران سرويس بودند و اکثر بچههای خبرنگار. وقتی نوبت به من رسيد که آن موقع عضو شورای تحريريه هم بودم(يادم رفته بود که زمانی آنجا هم شر درست میکردم!!) پرسيدم چرا کسی که مطالبش ۶۰ درصد روزنامه را پر کرده و قاعدتا قویترين دبير سرويس روزنامه است، غايب است! چرا کسی که "آگاهینامه" را تبديل به "آگهینامه" کرده حضور ندارد. قيافه عطريانفر ديدنی بود...
گذشت و گذشت تا زمانی که مشاور سازمان بهينهسازی شدم. ديدم بودجهای ميلياردی دارند و میخواهدن به زور دادن آگهي، خبرهايشان در مطبوعات چاپ شود! پيشنهاد راه انداختن سايت خبری هم از همان موقع به ذهنم رسيد که خبرها را مجانی به مطبوعات بدهد. ولی اينجای ماجرا را نخوانده بودم که سرويسهای اقتصادی اگر با تهديد روابط عمومی ايران خوردو يا ديگر توليد کنندگان ضد کاهش مصرف سوخت روبرو شوند، خبرها را چاپ نخواهند کرد.
ما هر روز آمار خبرها را داشتيم. به طريقی با بچههای سرويسهای اقتصاديگاهی وقتها آمار خبرها به طور ناگهانی بالا می رفت، و باورمان نمیشد چرا! از آن طرف بشدت آمار پايين میآمد، و مانده بوديم مساله آيا رابطهای با کيفيت خبرها دارد يا نه.
بعدا دوستی که دبير يک روزنامه اقتصادی بود گفت که به عنوان مثال سربير روزنامه هم هر از گاهی خبرهای ضد پيکان چاپ میکرد، و بعد خبرهايی به نفع ايران خودرو. نتيجهاش هم گرفتن يک دستگاه "سمند" بود. از وزارت نفت هم کلی آگهی گرفت.
روزی که برای دیدن نمایشگاه خودروهای دوگانهسوز به مجموعه ورزشی انقلاب رفته بودم، یکی از دبیران روزنامه اقتصادی ... گفت اگر میخواهید خبرهایتان چاپ شود، باید دم ما را ببینید. به همین راحتی.
آخرین ماههایی که در ایران بودم داشتم روی پروندهای کار میکردم که بی ارتباط با کارکرد بعضی از مدیران روزنامههای اقتصادی نبود. به این نتیجه رسیده بودم که اولا دغدغه بعضی از ایشان، اصلا منافع ملی، محیط زیست، کاهش هزینههای دولت و ... نیست. به عبارتی از این موضوعات برای خود دکانی ساختهاند هر ازگاهی با طرفین ماجرا معامله میکنند. بعد هم متوجه شدم که خبرنگاران یکی از روزنامهها بر اساس پورسانت آگهیهایی که گرفتهاند از روزنامه حقوق دریافت میکنند نه بر پایه مطالبشان.
از طرف دیگر، مجموعه روابط داخلی بعضی از سرویسهای اقتصادی روزنامهها و فروش مخفیانه بخشی از صفحات به صاحبان منافع و صنایع بدون اینکه عنوان رپرتاژ آگهی را داشته باشد، بشدت آزار دهنده بود.
امروز هم ماجرا کماکان به قوت خود باقی است. لزومی به داد زدن و افشاگری نیست! اگر دوستان چشمانشان را باز کنند، به سکوت بعضی رسانهها در قبال بعضی واقعیتها پی خواهند برد.
مطمئنا سو استفاده در رسانههای ما روشهای دیگری هم دارد، اما مطمئنا بسیاری از همکاران نه میخواهند این چالهها را ببینند، نه می گذارند کسی متوجهشان بشود.