الان نگاه کردم دیدم تا الان ۳۶۰۰ تا پست داشتهام! بابا عشق پست!
بگذریم، چند تا نکته باحال در چند روز گذشته از دستم در رفت که الان که از خواب ناز تصادفا بیدار شدم، هوس کردم به آنها بپردازم!
اولا، (این اولا مربوط است به پنجشنبه) از قدیم و ندیم با هر چه روشنفکری و ادا و اصولش مشکل داشتهام. الحمدلله، همه روشنفکرند و روشنفکر بدنیا آمدهاند، فقط توجیهشان متفاوت است. روشنفکری که حقوق همسایهش را رعایت نمیکند، چه جور آدمی است. روشنفکری که ادعات دفاع از حقوق زنان میکند ولی در پشت ادعاهایش، جز نقض نمیبینی و استفاده ابزاری از ایشان، چه اسمی دارد؟ روشنفکری که به خاطر منافع قومی یا رفاقتی، چشم بر حقیقت که شاکله اصلی روشنفکری همان حقیقتجویی است ببندد، چه جور جانوری است؟ روشنفکری که "خود" را محور حقیقت بداند، "خود محور" است یا "حقمحور"؟ ...
من خیال خودم را از سالها پیش راحت کردهام. من روشنفکر نیستم!
ثانیا، (این ثانیا مربوط است به هفته پیش که هوا شد ۱۶ درجه و بعد ناگهان سرد شد)هوای عجیب و غریب تورنتو فریبتان ندهد، اگر ناگهان گرم شد، لخت نشوید و اگر سرد شد، تمام لباسهایتان را روی هم نپوشید! حواستان به گوشهایتان باشد که یخ نزنند، سینوستان تانژانت نشود، دستهایتان را هم گرم نگه دارید!
ثالثا، دیشب میخواستم بروم سوپر مارکت خرید، گفتم با این لنز ۵۰ میلیمتری یک عکسی از این ساختمان گوشه چرچ و فرانت بیاندازم، یک هاله نور بالای سر قیف گوشه درست شد. یاد احمدینژاد افتادم!
رابعا، هیچ چیزی برایم لذت بخشتر از مطالعه روی پرتره مردم نبوده است، فقط وقتی سرد میشود، بیرون نمیتوانی به راحتی روی چهره آدمها متمرکز بشوی!
خامسا، سالگرد کشته شدن خبرنگاران بیگناه و ساکنان شهرک مجاور فرودگاه و کادر پروازی هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش است. یادشان گرامی باد.