یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, January 01, 2007
دام صدام
شايان نوشته بود که ازمرگ صدام خوشحال نيست، ولی خوشنود است. جالب بود.

راستش مرگ صدام مشکل عراق را حل نخواهد کرد، ولی انگار وجودش باری بر دل بخشی از حاکمان فعلی بود و بايد جوری نشان می​دادند که می​توانند از اين کارها هم بکنند. ديروز داشتم صحنه​های فيلم آرشيوی ماجرای روستای دوجيل را می ديدم و اينکه صدام بعد از شکست ترور چه واکنشی نشان داده و چند نفری را هم سين جيم، تازه می​شد فهميد با اين موجود چقدر با مهر و محبت رفتار شده.

هميشه وقتی سوار تاکسی می​شدم و راننده​گان تاکسی اشاره​ای به درختان چنار خيابان ولی​عصر می​کردند که چه شود آن روزی که آخوندها را از اين درختان آويزان کنند، می​لرزيدم. نه اينکه از جماعت روحانی حاکم خوشم بيايد، نه، حتی اعدام افسران را هم دوست نداشتم، ولی ماجرا اين است که خون را با خون نمی​توان شست. فرهنگ انتقام در ما نهادينه شده، بسياری از ما ساده​ترين راه حل را می​پسنديم.

در خرداد ۱۳۶۸، مادر يک فعال سیاسی اعدام شده را در اوين درکه ديدم. بعد از مرداد ۶۷ لبخند نزده بود. آن روزها هم لبخند نمی​زد، با وجود آنکه شوهرش از پايان دوران "خمينيسم" شاد بود. می​گفت مهم اين است که تفکر کشتن بايد از بين برود، وگرنه مرگ دارندگان تفکر که مشکلی را حل نمی​کند.

فکر نمی​کنم بتوان از مرگ کسی خوشحال بود، حتی قاتلی که صداها هزار نفر را به کشتن داد، ولی باز فکر می​کنم مجازات مرگ بهترين هديه به صدام بود. کشتن صدام عملا پاک کردن صورت مساله بود، مساله​ای که به اين زودی​ها حل نخواهد شد.