مدتی عمدا خاطرهنویسی را رها کردم.
علتش این بود که گاهی چنان عصبانی میشدم که لحنم نسبت به آدمهای مختلف تند میشد و از حد خاطرهنویسی به حمله شخصی میرسید.
دیروز که داشتم خاطرات گلآقایی را مرور میکردم یادم افتاد که این مثنوی را اندکی تاخیر شد!
گرچه معصوم نیستم که خطا نکنم، ولی سعی خواهم کرد جزئیاتی که به یادم میآید را درج کنم، و در ضمن میخواهم بیطرفانهتر از قبل مسائل را ببینم. میگویم بیطرفانه تر چون بیطرفی مطلق معنایی ندارد و جاهایی هست که نظر من است نه آنچه اتفاق افتاده.
دوست دارم برگردم به سال ۱۳۷۰. تابستانی که وارد گلآقا شدم. همه چیز از آنجا شروع شد...
Labels: خاطرات