یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, August 31, 2009
در راه ونیز
امشب به امید خدا راهی ونیز می‌شوم، برای حضور در نمایشگاه کارتون‌هایم در حاشیه فستیوال هنر و فیلم شهر آزولو در شمال ونیز. دوست دارم با بر و بچه‌های وبلاگی آن ولایت‌ هم یک "اسپرسو" بزنم!

سفر برای من هم خوبی دارد، هم بدی. بدی‌اش این است که به روز شدن در حوزه خبر سیاسی اندکی سخت می‌شود. خوبی‌اش. یک فرصت برای دیدن فیلم‌هایی که از دستم در رفته در طول پرواز!

خلاصه اگر خواب اجازه داد، کمی هم مشق می‌نویسم در آن بالاها.

دارم روی نوشتن یک سلسله مطلب برای "شهروند روزنامه‌نگاری" کار می‌کنم. کار سختی است! مساله مهم این است که روزنامه‌نگاران مجبورند از اصولی پیروی کنند (همان کاری که ما ایرانی‌ها نمی‌کنیم!)، اما شهروند روزنامه‌نگاران بدون رعایت بعضی قواعد رسانه‌شان را به شب‌نامه تبدیل می‌کنند.

باید چه کار کرد که در دام شب‌نامه‌نویسی نیافتیم؟

عدم مسوولیت‌پذیری نویسنده یکی از عوامل اصلی است. اگر هر کسی بابت هر خبری که مطرح می‌کند، بتواند دلایلش را برای کارش بیان کند، طبیعتا می‌توان راحت‌تر وارد گفتگو شد. شهروند روزنامه‌نگاری بدون کلام طرفین بازی دردی را دوا نمی‌کند. مونولوگ کار شب‌نامه‌نویس‌هاست.

از سوی دیگر، بررسی صحت اخبار پیش از انتشار از جمله مسائلی‌است که کمتر مورد توجه بسیاری از رفقای قرار می‌گیرد.

به این ترتیب شاید بهترین کار ایجاد فضای گفتگو باشد برای بررسی مجموعه اصولی که می‌تواند به گسترش کار کمک کند، اما از اعتبار این رسانه‌های خبری هم نکاهد.

---

با خودم دو تا کتاب آورده‌ام، یکی در باره وبلاگ‌نویسی که "هافینگتن پست" منتشر کرده، و دیگری اصول روزنامه‌نگاری نوین است. اگر این فیلم‌های سینمایی لعنتی اجازه دهند، شاید فرجی شد!

Labels:

از زمانه

پیام‌هایی بین خطوط زندان‌نوشته‌ی ابطحی

نیک‌آهنگ کوثر: به‌روز شدن وبلاگ سید محمدعلی ابطحی که در زندان به سر می‌برد، بدون حرف و حدیث نماند. در همین رابطه، با شهرام رفیع‌زاده و امید معماریان، دو نفر از وبلاگ‌نویسانی که در پرونده‌ی معروف وبلاگ‌نویسان در سال ۱۳۸۳ بازداشت شده بودند، گفت و گو کرده‌ام. این دو معتقدند که پیام‌هایی را می‌توان از میان خطوط نوشته آقای ابطحی پیدا کرد.

Labels:

از وبلاگی دیگر

این نوشتار از من نیست و دوستی الان لینکش را فرستاد. نگاهی است که ارزش بررسی دارد!



در روانشناسی آمده است که القای مسیله ای خلاف واقع، اگرچه بر همگان محرز باشد، اگر به صورت مداوم و مستمر انجام شود بسیار تاثیرگذار خواهد بود. این پدیده در محافل آکادمیک وهمچنین در افواه مردم به تلقین شهرت دارد. از همین روست که در بسیاری از معالجات روان شناسی برای غلبه بر وسواس و بیماری های مشابه از این روش برای درمان استفاده می شود. اگر این تلقین روزانه و به صورت مستمر برای مدتی مشخص تکرار شود، می تواند حتی به درمان کامل وسواس و بیماری های مشابه دیگر منجر شود.

سه هفته ای است که از اولین حضور سران اصلاح طلبان و اعترافات آنها در دادگاه می گذرد. پرواضح است که بعد از انتخابات، بیداری و هوشیاری عمومی نسبت به مسایل روز کشور افزون شده و تداوم اعتراضات مردمی تا به امروز خود شاهدی است بر این مدعا. اگر چه بسیاری از مردم برای اعترافات مجعولی که بازداشت شدگان بدون داشتن حقوق اولیه یک زندانی کرده اند، تره ای خرد نخواهند کرد اما نمی توان تاثیر ناخودآگاه این پدیده را بر افکار عمومی کتمان کرد. کودتاچیان به خوبی می دانند که پخش اعترافات سران اصلاح طلبان در کسوت زندانیانی شکست خورده و در فضای رعب و وحشت و نا امیدی امروز ایران، بسیار اثرگذارتر از آنی است که بینندگان آگاه تلویزیونی در ذهن می پندارند. از همین روست که این دسیسه را تا به امروز بدون کم و کاست و با سناریویی دقیق دنبال کرده اند.

اما امروز حربه تازه ای از اردوگاه کودتاچیان دیده شد. در اقدامی فریبکارانه وبلاگ محمد علی ابطحی در زندان به روز شد. ادامه همان سناریوی اعترافات تلویزیونی اما این بار از طریق کانالی که هزاران بازدیدکننده خاص خود را داشته است. در وبلاگ وبنوشته ها وعده داده شده که ایشان امیدوار است به زودی آزاد گردند تا بتوانند آزادانه دیدگاهایشان را با جامعه مطرح سازند. این زنگ خطری است که پستهای بعدی ایشان در راه خواهد بود. فارغ از اینکه آقای ابطحی تحت فشار مجبور به نگارش آن مطالب شده اند یا اینکه بعد از دو ماه و ده روز بی خبری و شکنجه روانی و اخبار دروغ و داروهای روان گردان دچار توهم شده باشند مطالب منتشر شده ایشان به مانند اعترافاتش در فضای عمومی مخاطبانش بی تاثیر نخواهد بود. اگر چه بایکوت کردن تلویزیون و ترویج ندادن اعترافات تلویزیونی سران اصلاحات به عنوان راه حلی برای کم کردن اثرات منفی اعترافات ناممکن بود، اما می توان توطئه نوشته های محمد علی ابطحی را با هک کردن وبلاگش خنثی کرد. به طور کلی شرایط نگارشات ابطحی از دوحال خارج نیست:

۱/ زیر فشار و شکنجه و تهدید و ارعاب به نگارش وبلاگش دست زده که در این حالت اگر وبلاگش را هک شده بیاید خشنود هم خواهد شد. اگر هم از هک شدن وبلاگش بی خبر بماند، از شکنجه و فشار مجدد برای نگارش پستهای بعدی در امان خواهد بود

۲/ اگر در اثر اخبار غلط و زیر فشار، از تمیز دادن درست و غلط ناتوان شده – که صد البته با شکنجه های این دژخیم دور از واقع هم نیست – باز هم خدمتی به او شده است. چرا که مسلما بعد از آزادی و در شرایط عادی و بعد از مطلع شدن از آنچه در این مدت بر ایران رفته است از نوشته های خود خوشنود نخواهد بود.

در هر دو صورت هک کردن وبلاگ ایشان در نهایت اگر پر فایده نباشد در بدترین حالت بی ضرر است. چرا که از نوشته های احتمالی آتی ایشان دلی گرم نخواهد شد و حقیقتی فاش نخواهد شد. این عمل علاوه بر سم زدایی، آگاهی ما را از توطئه کودتاچیان نمایان می سازد و زنده بودن و دوام این جنبش سبز را سهل تر خواهد کرد.

Labels:

دشمن، با شیشه نوشابه اضافه
راستش به این باور سخیف رسیده‌ام که سران رژیم فقط با مخاطبینی کار دارند که هر چه بگویند، در دم بپذیرند.

وقتی آدمی مثل احمدی‌نژاد حرف از هاله نور بزند و باشند گروهی که این خالی‌بندی را باور کنند، خب او هم می‌تواند به نماز جمعه برود و مدعی شود که دشمن در زندان‌ها و کوی دانشگاه نفوذ کرده و مردم را بیخودی زده و کشته و به عده‌ای هم تجاوز شده و ...

وقتی نظارتی در کار نیست، همه چیز آسمانی است، اطاعت از رئیس جمهوری معادل اطاعت از رسول خداست...خب باید رفت و بوق زد!

آن روز که مجلس در برابر ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای کوتاه آمد و گذاشت رئیس جمهوری مملکت که قول داده بود تا ته ماجرا را جویا شود برود سراغ بقیه کارهایی که آنها را هم درست انجام نداد، باید منتظر چنین روزی می‌بودیم.

وقتی شورای نگهبان مانع نظارت بر دستگاه‌های تحت پوشش رهبری شد و مجلس مردم را به میدان نیاورد، باید منتظر چنین روزی می‌ماندیم.

وقتی آن بلا را سر دکتر زهرا بنی یعقوب آوردند و مراجع هیچ نگفتند، خب حتماً باید منتظر چنین وقایعی می‌بودیم!

وقتی همه آقایان درون حکومت ماجرای اعدام‌ها را می‌دانستند و نامه آیت‌الله منتظری به خمینی را بی‌اهمیت دانستند، باید منتظر چنین روزی می‌ماندیم.

...

از همان محاکمه‌های بی قانون اول انقلاب که هدف فقط انتقام بود، باید پیشبینی می‌کردیم که یک روز رئیس قوه مجریه مردم کشور را به همان بی شعوری ذوب شدگان فرض کند و بگوید این خطاها کار دشمن بود و عده‌ای هم مثل بز سر تکان دهند و تایید کنند.

حالا نوشابه و باتوم به ابزار تجاوز اضافه شدند تا کسی خیال نکند که در زندان‌های بلاد اسلامی لواط رایج است.

آقایان فراموش کرده‌اند که برای شکستن مقاومت بعضی از زندانی‌های سیاسی، آنها را روانه کدام بندها می‌کردند تا همسلولی‌های جدید با آنها چه کنند؟

ماجرای مژده "داماد شدن" را که به یک زندانی می‌دهند، یعنی اگر وا ندهد، کارش با کرام‌الکاتبین است. یعنی دشمن این همه سال در زندان‌های ما نفوذ کرده و الان خبرش را به گوش آقایان رسانده‌اند؟

یعنی آقای شاهرودی در ۱۰ سال ریاستش بر قوه قضاییه چیزی نمی‌دانست؟ مگر همین وبلاگ‌نویس‌ها به او نگفتند و او هی سر تکان نمی‌داد؟

خیلی از جوان‌ترها شعارهای اول انقلاب را یادشان نمی‌آید..."سکوت هر مسلمان، خیانت است به قرآن"

فرض کنیم که بخش مهمی از مردم ما بی‌اعتقادند، که هستند، لابد انتظار دارید سران نظام اسوه و مراد مردم باشند؟ حالا سکوت مردم، چه دیندار و چه بی‌دین در برابر این همه ظلم و تجاوز نشانه چیست؟

مشکل تنها از حکومت نیست. نقش ما این وسط چیست؟

Labels:

Wednesday, August 26, 2009
رهبری نظام از چه وحشت دارد؟
اصلا سخت نیست ببینید نظام مقدس چقدر پاشنه‌های آشیل فراوانی دارد!

نظام، از گردش آزاد خبر می‌ترسد.

نظام، از تحلیل آزاد می‌ترسد.

نظام، از بی بینه بودن ساختار تبلیغاتی‌اش ناراحت است.

نظام از سایه خودش هم می‌ترسد.

به قول آیت‌الله منتظری، این حکومت، نه جمهوری است و نه اسلامی...

Labels:

چرا به خاطر چند دخول ناقابل، آبروی نظام را بردید؟
مقام عظما ضمن پذیرفتن این مساله که یک کارهایی هم شده، از نخبگان و خواص سابق شاکی شدند که آبروی نظام را جلوی همسایه و فک و فامیل بردند.

معظم له گفتند، ما هرچه سعی کردیم ماجرای برخورد ناجور بعضی آدم‌های خودسر را علنی نکنیم تا دل امت همیشه در صحنه به درد نیاید، اما این کروبی زد کاسه کوزه‌های ولایت را به هم.

ایشان فرمودند اصولا ما چون قرار است علی‌بن ابیطالب دوران باشیم، خلخال و این حرف‌های کفش یک خانم نا مسلامن هم برایمان مهم است، البته وقتی عکس ماجرا در نشریات بین‌المللی منتشر شود!

حالا چند نفری رفته اند کوی دانشگاه این دانشجویان را از بالای پشت بام انداخته‌اند و کشته‌اند، که چه؟ چه اهمیتی در مقابل بزرگی و عزت ما دارد؟

حالا چند نفری هم دچار دخول شده‌اند...چه دخلی به ما دارد؟

این جوانان عزیز یک جاهایی خب زیاده‌روی کرده‌اند، بدون آنکه آبروی‌شان برود، تنبیه‌شان می‌کنیم، نه مثل آن دشمنان اسلام و مسلمین که می‌خواهند آقا مجتبای ما را ناراحت کنند...

اصولا دشمن می‌خواهد سو استفاده کند! لطفا کسانی که به ایشان دخول شده، آخ نگویند تا مبادا این دشمن فرضی بر علیه حساب‌های آقا مجتبی در لندن یک کارهایی بکند.

عزیزان من! حالا یک شیشه نوشابه یا یک باتوم چه قابلی دارد؟ حفظ نظام از اوجب واجبات است. شما باید در راه حفظ نظام ... بدهید. همینطور مدام هم بدهید.

حالا چند نفر از برادران متعهد بسیج خب یک لواطی هم کردند... بچه بودند، نفهمیدند.

این آقای مرتضوی ما هم خب یک کمی حواسش نبود، بچه مردم را سپرد دست قرارگاه "فاک‌الباب" و خب برادران هم جوانی کردند که حتما با ایشان برخورد خواهد شد...

----

راستی! از حجت‌الاسلام 'فاکر' چه خبر؟

Labels:

سلام بر فارسی مک
درست شد!

حالا باید تمرین کنم.

خدا خیرتان دهاد!

Labels:

کمک

دیشب مورد حملهٔ شدید ویروسی‌-تروجانی قرار گرفتم.

الان هم دارم با لپتاپ اپل (مک بوک) کار می‌‌کنم که فارسی‌ ندارد.

کسی‌ میداند اپل سیستمی‌ برای تبدیل پینگیلیش به فارسی‌ دارد یا نه؟

الان هم دارم با به نویس می‌‌نویسم

Labels:

Monday, August 24, 2009
ذوب در ولایت، گربه پرید رو ...
من رفقای وبلاگ‌نویس و دست راستی جناح راستی زیادی دارم که با هم زیاد چت می‌کنیم و توی سر و کله هم می‌زنیم.

اما نکته‌ای که برایم جالب است، نگاه منطقی بعضی از دوستانی است که ذوب در ولایت نیستند و منتقد رهبر کشور هم هستند. البته انتظار نداشته باشید در وبلاگ‌هایشان چیزی بنویسند.

اما بعضی وقت‌ها حرف و درد دل، ذوب شدگان را می‌خوانم، بیشتر دردم می‌گیرد.

مساله دردناک این است که اصل را حقانیت مجموعه‌ای می‌گذارند که هر چه انجام دهد، حتما حق است و شاید بدفهمی ماست که خطاها را می‌بینیم...

از نظر ایشان، کروبی باید تا آرام گرفتن فضا، سکوت می‌کرد تا دل "آقا" به در نیاید، و او خون به دل مقام معظم کرده.

من هیچوقت خواستار درد گرفتن حتی محل رویش موی هیچکس نشده‌ام، اما گمانم این نوع دل‌درد ایجاد شده توسط کروبی باید خیلی زودتر از این ایجاد می‌شد و طبیعتا اگر برادران مصالحه‌گرا وجدان می‌داشتند، نمی‌گداشتند این دل‌درد بخوابد!

این روزها سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی است...مهمانان دائمی خاوران و دیگر قبرستان‌های کم نام و نشان...

سکوت در برابر هر جنایتی، جنایت دیگری در پی دارد. سکوت در برابر هر خشونتی، خشونت دیگری در پی دارد.

۲۱ سال پیش، هزاران نفر اعدام شدند، چپ و راست سکوت کردند.

۲۸ سال پیش، هزاران نفر کشته شدند، صدها نفر اعدام شدند، احزاب سوسیالیست شوروی‌گرا سکوت کردند. چندی بعد بسیاری از اعضای همین احزاب اعدام شدند... بقیه سکوت کردند...

این چند ساله، خیلی‌ها سکوت کرده‌اند، اما تا کی می شود ذوب بود؟

می‌اندیشم معاویه و یزید هم ذوب‌شدگان خود را داشتند که ولی خود را حق مطلق می پنداشتند. آنها هم لابد حسین را کافر می‌خواندند و مرتد.

لابد از همان موقع روحانیون فاسد "هجمه" را واجب شمرده بودند.

تجاوز و لواط لابد در مورد مخالفان بنی امیه ایرادی نداشته...

----

بخوانیم. بخوانیم گفته‌های قربانیان را به دوستان ذوب شده یادآوری کنیم که وجدان هم چیز خوبی است.

گمان کنم ذوب شدگان در هر مرام و ایدئولوژی از یک جنسند. فقط شانس یارشان باد که ایدئولوژی‌شان توجیه کننده و مروج خشونت نباشد.

هر آمر به معروفی بد نیست توی آینه نگاهی به خودش بیاندازد...

چرا هیولاها از نگاه به آینه می‌هراسند؟

Labels:

فارسی را پاس بداریم
نگویید "حلول ماه رمضان"، بگویید "هلول ماه رمضان" و مراقب باشید روزه‌تان با هلو باطل نشود.

Labels:

"هلو" را به شعر عمو سبزی فروش اضافه کنیم
من هلو می‌خوام...

Labels:

پاسخ آیت‌الله منتظری به سوال من

من از تعدادی از کارشناس‌های جامعه‌شناسی، فقه و رسانه در باره ورود به محدوده مراجع در کاریکاتور سوال کرده‌ام.

بر خلاف شلوغ‌بازی دوستان، مقلد کسی هم نیستم، اما معتقدم که باید با توجه به واقعیت‌های اجتماعی گام برداشت. بدون توجه به نگاه رادیکال کسانی که رسانه را بلندگوی یک جریان می خواهند.

تاکید مجدد من این است که کارتون ادیتوریال و کاریکاتور چهره، اهانت نیست. کم شدن برداشت‌های اهانت آمیز هم از چیزی که در بعضی دوایر توهین محسوب شده، زمان می‌برد.

یکی از کسانی که از او در باره کاریکاتور مراجع پرسیده بودم، آیت‌الله منتظری بود. امروز صبح این پاسخ را گرفتم که از ایشان و دفرشان هم بابتش بسیار ممنونم.

با این حال منتظر پاسخ‌های اهل فن هم هستم، و دوست دارم در این بحث مشارکتی حرفه‌ای کنند، نه آنکه از ترس برداشت دیگران ساکت بمانند.

بسیاری از ما سعی می‌کنیم خیلی راحت از کنار مساله‌ای بگذریم تا مردم نفهمند نگاه ما به آن چیست. خب ایرادی ندارد، اما دوست دارم حالا که یک متخصص برجسته فقه که مقلدین فراوانی در میان شیعیان دارد، پاسخ داده، دوستان هم وارد گود شوند.

Labels:

نمادهای ریاست جمهوری احمدی‌نژاد
دقت کرده‌اید؟

در چهار سال اول، "هاله" نماد محمود بود، و در چهار سال دوم "هلو"!

جای یوسفعلی میرشکاک خالی که ارتباط کلامی "هاله" و "هلو" را پیدا می‌کرد و رویش قسم هم می‌خورد.

نقطه مشترک این دو، آدم نسبتا جذابی به نام محمود احمدی‌نژاد است!

Labels:

دو صد لعنت بر این قوم پلید
برای احمد زیدآبادی

روزی که عکس احمد را در دادگاه دیدم، کفم برید.

مطلبی نوشتم، اما منتشرش نکردم. گاهی پیش می‌آید...

از روزی که خواندم احمد ۱۷ روز در سلول "قبر" بوده و کسی سراغش را نگرفته، ماندم که این جماعت چه فکر می‌کنند؟ مطمئنا برخوردهای خیلی بدتری با بسیاری از جوانا مردم در کهریزک و بازداشت‌گاه‌های پنهانی کرده‌اند...برای این قوم، جنایت از آب خوردن هم راحت‌تر شده انگاری...به قول رفیقی، قبل از تجاوز به جوان مردم وضو هم ممکن است بگیرند...

احمد اهل ناله کردن نیست. مثل من از شرایط پرفشار فراری نبود و ماند. تهدید هم اثری رویش نداشت. شاید از احمد هم انتقاد کنم که فاصله میان روزنامه‌نگاری و سیاست را رعایت نکرده باشد، اما هر چه هست، انسانی است شجاع و از خود گذشته.

قبل از انتخابات چند باری با هم گپ زدیم و خندیدیم. دردم می‌گیرد وقتی می‌فهمم آن خنده‌ها به ناله و فریاد تبدیل شده...۱۷ روز...

روزی خامنه‌ای در باب سلول انفرادی گفته بود که هر روز آن معادل چند روز زندان عمومی است...

خیلی دلم می‌خواهد ببینم روزی را که بعد از برگزاری دادگاهی عادلانه، با حضور هیات منصفه واقعی، و بدون پیشدواری رایج ایرانی، حکم دادگاه این موجودات چه خواهد بود. اما قاضی به زندانی پیشنهاد کند که برای تسریع مدت اقامت در زندان، داوطلبانه به همان سلول‌هایی می‌تواند برود که پیش از این بقیه را فرستاده...بعد بنویسد که چه بر او رفته...

احمد هر چه اعتراف کند یا نکند، همان احمد همیشگی است. انسانی صادق و دوست داشتنی و البته "گنده‌گو".

الان پسرهایش بزرگ شده‌اند...توی این چند سال چه زجری آنها کشیده‌اند.

همسرش چه زجری کشیده...البته او خیلی مقاوم‌تر از همه ماست. حتی اگر احمد مجبور شود کوتاه بیاید، او کوتاه نخواهد آمد. او فرزند یک خانواده خوشنام سیاسی است و در دوران کودکی‌اش، پدر و مادرش دائما در بند بوده‌اند...

دو صد لعنت بر این قوم پلید!

Labels:

یک بررسی
لینک سخنان دکتر سروش در سوئد را در بالاترین دیدم.

بعد رفتم سراغ کامنت‌ها...

متوجه نکته‌ای شدم که خود من هم سال‌ها اسیرش بوده‌ام.

بیشتر ما در نقد صحبت‌های سروش یا هر کس دیگری، کاری نداریم چه گفته، بلکه با پیشداوری به همه چیز دیگر توجه می‌کنیم.

همین چند روز پیش که اکبر گنجی قرار بود در تورنتو در کنار جهانبگلو و اخوان در میزگرد دانشگاه حاضر باشد و البته نرسید، چند نفری با پرچم شیر و خورشید دار آمده‌ بودند و هر از گاهی شعاری می‌دادند...اما مساله دردناک این بود که اصلا توجهی به مبحث نداشتند ولی برای حمله شخصی آماده بودند.

اما مساله‌ای که نباید از آن غافل بود، علل حساسیت‌زایی شخصیت‌هایی مثل سروش و گنجی است.

دکتر سروش هنوز نتوانسته علامت سوال بزرگی که بالای سرش هست را محو کند، و بعضا با کتمان‌ها ماجرای انقلاب فرهنگی و تبری جویی‌هایش تیره‌تر هم شده است. ممکن است خودش و طرفدارانش بگویند چنین چیزی نیست، اما سوال همیشه وجود دارد، مگر آنکه راه حل خوبی برای پاسخگویی شفافی پیدا شود.

اکبر گنجی هم به هزار و یک دلیل بطور واضح توضیح نداده است که چرا در سال‌های اول انقلاب از سپاه زده بیرون. ممکن است تعدادی از ما یا کسانی که نزدیک به اکبر هستند بدانیم، اما این مساله را شاید باید خودش به همان روشی که در باره دیگر مسائل صحبت می‌کند بازگو کند.

----

اما یک نکته را فراموش نکنید! سروش و گنجی و خیلی‌های دیگر، هیچگاه در دهه شصت رئیس دولت نبودند، نایب رئیس مجلس نبودند، رئیس مجلس نبودند، بودجه وزارت اطلاعات و سپاه را تایید یا تامین نکردند و ...اما الان بخش بزرگی از مردم به هر دلیلی سوابق موسوی، کروبی، هاشمی و خاتمی را درز گرفته‌اند (البته من حافظه تاریخی‌ام سر جایش است!)، اما وقتی به عناصری مثل سروش و گنجی می‌رسد، یکهو همه چیز یادشان می‌آید!

خلاصه اگر توانستیم بدون پیشداوری و موضع‌گیری سخنان سروش را بخوانیم و بررسی کنیم، هنر کرده‌ایم!

(این البته طعنه به خودم هم بود!)

Labels:

بابا این وبلاگ است!
آقایی که شما باشید، یا نباشید، صبح اول صبح این عیال ما گیر داد که چرا راجع‌به مساله روزه گرفتن یا نگرفتن نوشته ای؟ این یک موضوع شخصی است! نزدیک بود در همان ثانیه‌ها فتیله‌پیچ شوم، اما عرض کردم که من هر سال اشاره‌هایی به تجربه‌های شخصی‌ام از ماه رمضان می‌کنم...

اما فراتر از این حرف‌ها، وبلاگ‌ها این روزها آنقدر سیاسی و یک‌سویه شده که همه‌مان فراموش می‌کنیم وبلاگ برای این هم بود که نگاه شخصی‌مان به زندگی را هم بنویسیم! یادداشت روزانه از آنچه می‌بینیم و می‌شنویم و دوست هم داریم بقیه هم در این دانسته‌های ما شریک باشند، و بعضا چیزی هم از بقیه بیاموزیم یا حتی بخوانیم و تفریح کنیم!

اما گذشته از این حرف‌ها، حالا که عیال کنار دست ما نشسته و دارد بر و بر مانیتور را نگاه می‌کند تا ببیند من چه می‌نویسم (و هرهر می‌خندد و بعد می‌گوید خیلی بدی!...واقعا خیلی بدی...نیکان بس کن دیوونه...ننویس دیوونه...!) رمضان برای من تجربه‌ای جالب است.

۱- تصمیم می‌گیرم کمتر دید بزنم (خانمم لبخند زد...ولی هر هر نخندید!)! من از دوران کودکی در ولایات متحده علاقه زیادی به فیزیک علیا مخدره‌ها داشته‌ام...خب، بعضی‌ها نمی‌گویند، ما می‌گوییم! حالا یک ماه از سال را آدم چشم‌چرانی نکند، خیلی سخت است! البته نترسید، من نیازی نیست دو ساعت به جایی نگاه کنم، برای من یک دهم ثانیه کافی است! باورتان نمی شود، بیایید با من مسابقه بگذارید تا بگویم کسی که مثلا فلان جا نشسته چه پوشیده، دور کمرش چقدر است، تقریبا چند سالش است، (بخش‌هایی از او عملی است! و ...)...(خانمم از ترس اینکه ننویسم چه می‌گوید لبانش را بسته و فقط لبخند نسبتا ملیحی می‌زند...حالا پوقی زد زیر خنده!).

۲- من همیشه در ماه رمضان سنگین‌تر می‌شوم! روزهای اول وزن کم می‌کنم اما آخر ما به خرس قطبی شبیه‌تر می‌شوم.

۳- رمضان برای من خاطره‌های بامزه و بعضا خوشمزه‌ای همراه دارد. بخصوص آن سال‌ها که قبل از امتحانات ثلث سوم و کنکور بود و از همان دم سحر درس می خواندم. نتیجه‌اش هم بد نشد البته.

۴- همه‌اش یاد روزهایی که با پدربزرگ می‌نشستیم کنار سفره و برایش گلاب‌و آب گرم درست می‌کردم می‌افتم. خانه رحمت آباد، سال ۱۳۶۴...

۵- خاطرات خوش همشهری...سرویس گرافیک محل روزه‌خواری بچه‌های روزنامه بود. از یکی از سوپر مارکت‌ها الویه و ماست و موسیر می‌گرفتند و دِبخور.

۶- خاطرات ماهنامه همشهری! روزهای روزه‌خوری، ماست و موسیر و چیپس و ماِ الشعیر!

۷- خاطرات افطاری‌های کانادا...که طاهره خانم برایم دم افطاری غذا می‌آورد به دکان خشک‌شویی. آش رشته در قلب ولایت بی آش!

۸- عیال یادم انداخت به فرنی‌هایی که مادرزن درست می‌کرد...فکر می‌کنید این هیکل من چرا یکهو اینقدر گنده شد؟

۹- افطاری‌های خانه عمه‌جان...به علاوه سحری‌های باحال...یاد گیشا بخیر!

۱۰- ربنای شجریان... مرحوم پاولوف باید می آمد ایران و می‌دید تا صدای ربنا بلند می‌شود، مردم چه جور حالی به حالی می‌شوند!

۱۱- ...

---

خلاصه وبلاگ‌خوان‌های عزیز...فراموش نکنید که اینجا جای یادداشت‌های شخصی‌تر هم هست.

چند نفر از دوستان بازمانده از روزگار استالین و تفتیش عقیده کلیسا از آن کامنت‌ها گذاشته بودند که چرا اصلا چنین چیزی نوشته‌ام و ... من هم البته چون با نوه نتیجه‌های استالین که ارتباط روانی با او را منکر می‌شوند خیلی حال می‌کنم، کامنت‌هایشان را منتشر نکردم:)

خلاصه، روزه‌گیران عزیز، ماه خوب و باحال و پر زولبیا و بامیه‌ای داشته باشید!

بنا به قول شاهدان در ایران، این جمعیت روزه‌گیر تعدادشان کم هم نیست و بر اساس نظر مراجع از امروز روزه‌گرفتن را آغاز کرده‌اند! قابل توجه کسانی که مدعی بودند مرجعیت در ایران مرده است!

عرض نکردم، من خودم مقلد نیستم و دیروز را اول رمضان می‌دانستم (اهل سنت کارشان درست است)، اما بالاخره یادتان نرود که مقیاس کار در ایران چیست. این یک واقعیت است.

Labels:

هلو گفته شد!
بنا به تایید دوستان، آقای احمدی‌نژاد در باب هلو حرف زده، که این مایه مسرت بنده است!

من مانده بودم که اگر بخواهم همینطور به "هلو" کشی ادامه بدهم بعدا سردبیرم حالم را بگیرد که این ماجرا جعلی بود، تو چرا گول خوردی و از این حرف‌ها، چون خودم برنامه مستقیم را ندیده‌ام، چه باید بکنم!

البته چون بنده گاهی مو را از ماست می‌کشم، دنبال لینک اصلی هم خواهم گشت، اما اگر هم "هلو" از زبان محمود آمده باشد بیرون، جماعت هم می‌توانسته‌اند روی لینک تصویری-صوتی، حذفش هم بکنند.

القصه، ما به امور هلویی کارتونی باز خواهیم گشت.

Labels:

آیا "هلو" مونتاژ است؟
من قطعه ویدیویی سخنان احمدی‌نژاد را چند بار گوش دادم.

صدای پس‌زمینه آب را شنیده‌اید؟ وقتی "هلو" مطرح می‌شود، صدای آب اندکی ضعیف می‌شود.

فارغ از اینکه چه خیال کنید یا نکنید، احساس می‌کنم که هر کسی چنین بازی بامزه‌ای کرده، می‌تواند بهترش را هم بکند.

باید منتظر فیلم‌های بامزه بعدی باشیم!

Labels:

رمضانی که روزه نمی‌گیرم
اشتباه نکنید! توی ترک نیستم!

چند ماه پیش رفتم آزمایش (چک‌اپ) بدهم، کاشف به عمل آمد که اندکی اوضاع ضربان خوب نبوده و دور از جان...

آقایی که شما نیستید یا هستید، فعلا مشغول خوردن قرص کاهنده چربی خون هستم...

اما دیروز آمدم امتحان کنم که ببینم دنیا دست کیست، اما ساعت ۲ بعد از ظهر دیدم نمی‌توانم کار کنم.

---

خلاصه ای دوستان روزه‌دار، جای مرا هم خالی کنید موقع خوردن آش...

---

آن سال‌ها روزنامه همشهری هنوز "آدم" بود و به همکاران افطاری می‌داد، اما تازگی‌ها بعد حاکمیت "کچل"خان بر شهرداری، از این خبرها نیست...

یاد آن روزگاران بخیر!

----

این مطلب را هم بخوانید:
بابا این وبلاگ است!

Labels:

بادمجون جانشین هلو می‌شود
راه رفتن خانم وحید دستجردی را دیده‌اید؟ با ترکیب چادر می‌شود عین بادمجان.

با عنایت به انحرافات هلویی جناب رئیس جمهوری، باید دید مورد استعمال بادمجان چیست!

Labels:

هلوی بی هسته
با عنایت به علاقه احمدی‌نژاد به خوردن وزیر سابق بهداشت، این سوال مطرح می‌شود که کامران لنکرانی هسته هم داشته است یا نه؟

سوال بعدی، نحوه خوردن و استعمال! این هلو چگونه است؟

Labels:

هلوهای قصار
احمدی‌نژاد خطاب به مقامات مافوق- البته وقتی لنکرانی از چشم افتاد:

یه وزیر بهداشت سابق دارم، هلو! کوفتتون بشه!

Labels:

رئیس جمهوری بچه‌باز...
حتما شما هم بیانات شیرین آقای احمدی‌نژاد را در باب"هلو" بودن وزیر سابق بهداشت شنیده‌اید.

۱- وقتی آقای رئیس جمهوری می‌گوید طرف مثل هلو است و دوست دارد او را بخورد، ببینید چه حالی دارد و قیافه‌اش چگونه است. فقط مانده است بگوید:"جوووووووووون"!

۲- آقای رئیس جمهوری که یادتان هست در دانشگاه کلمبیا چه گفت؟ راستش الان فکر می کنم می خواست بگوید ما هم هستیم، اما یک کمی مدلمان فرق می‌کند و با بچه‌های و "هلو"ها حال می‌کنیم.

۳- من حدس می‌زنم آقای دکتر لنکرانی وقت نداشت "هلو"ی خوبی باشد و آقای احمدی‌نژاد فرصت نداشته او را هروقت دلش می‌خواهد بخورد. حالا که وزیر زن داریم، کامران جون می‌تواند بپرد تو بغل محمود...

می‌گویند کامران جون بچگی‌هایش این شعر را می‌خوانده:

تاب تاب عباسی، خدا منو نندازی، اگه بخوای بندازی، توی بغل احمدی‌جون بندازی...

Labels:

رسانه ملی خارج از کشور
چند وقت پیش که حضرت فانوس از من در باب رسانه ملی سوال کرد و مرا به نوشتن واداشت، بر آن شدم که بعد از نگاشتن چند خطی، چند هفته‌ای را به وبگردی و بازدید رسانه‌های فارسی غیر خودی سپری کنم.

مساله جالب این بود که بعضی رسانه‌ها عملا نارسانا شده بودند.

از بعضی عناصر مربوط به خبر که بگذریم، می‌بینیم که بعضی از سایت‌ها و رسانه‌ها در انتشار خبر یک مساله را فراموش می‌کنند، و آنهم زمان است.

- از رسانه‌ای شروع کنم که با عضوش هستم. روزآنلاین، با اسم خود، انتظاری خاص بودجود می‌آورد: "آنلاین" است. اما با توجه به نحوه انتشارش، عملا آفلاین است.

روز می‌‌توانست هر روز در نوبت‌های مختلفی "به روز" شود، اما چنین نشده. یک وقت نهایی انتشار دارد و خلاص.

- رادیو بی‌بی‌سی با آن ید و بیضا و غیره، یکی از کندترین رسانه‌های پرمخاطب است. درست است که باید صحت خبر را جویا شد و بعد منتشرش کرد، اما به نظر من شدیدا جا مانده است.

- صدای آمریکا فقط تماشای برنامه‌های تلوزیونی‌اش جذاب است. سایتش به نظر من اصلا جذابیتی ندارد. چه فرمی و چه محتوایی.

- با سایت رادیو فردا بیشتر حال می‌کنم. اما آن وسط‌ها سر درگم است.

- رادیو زمانه، بخش خبری‌اش منفک از بخش تحلیلی و محتوایی شده که خوب است.

- ...

اما مساله من فقط سرعت و انتقال نیست. چقدر می‌توانند مخاطب را جذب کنند؟

الان سه سال از فعالیت بالاترین گذشته، اما به نظر من با وجود بهره‌گیری‌اش از لینک‌های متفاوت، با وجود همه باند بازی‌ها و حال‌گیری‌ها و ... بهتر می‌تواند مخاطب جمع کند تا بسیاری از سایت‌های خبری فارسی زبان خارج از کشور.

هر کسی می‌تواند دلایل خودش را داشته ابشد، اما من معتقدم که رسانه ملی بدون ملتش، ملی نیست. در بالاترین، این مردم هستند که بعد از علاقه‌مند شدن به موضوع، در ارزش‌گذاری به خبرها یا لینک‌ها مشارکت هم می‌کنند.

کدام رسانه‌ها مشارکت پذیر‌ترند؟

ببینید گاه سرعت بالا آمدن یک خبر بر اساس انتخاب تقریبا طبیعی اعضا شبکه بالاترین چقدر است؟

حالا می‌توان مولفه‌های مختلفی را بر شمرد، از جذابیت خبر گرفته، تا سلیقه مخاطب، تا ... باحال بودن مخاطبان و حال دادن به کسی که خبر را گذاشته و می‌خواهد امتیاز بیشتری کسب کند.

اما هرچه هست، می‌توان مشارکت را به خوبی شاهد بود.

رسانه ملی، به نظر من جدا از اصولی که از آن تابعیت می‌کند، بدون مشارکت می‌شود چیزی در همین چیزهایی که در گذشته دیده‌ایم و شنیده‌ایم.

سرگرمی در رسانه ملی حتما اهمیت خودش را دارد، اما با چه دیدی می‌خواهیم مخاطب را سرگرم کنیم؟ نکند همان اشتباه ایدئولوژیک صدا و سیما را تکرار کنیم که در سال‌های جنگ مرتکبش می‌شد...انقلابی بازی ابلهانه...

رسانه ملی کارش فقط خبر رسانی نیست، آموزش هم هست. نشان دادن راه و چاه مشارکت در کار این رسانه هم هست. چرا یک نفر نباید بتواند با گوشی موبایلش برنامه درست کند؟ بعضی از گوشی‌های تلفن، ضبط صوت هم دارند. چرا نباید با همان پادکست ساخت؟

رسانه ملی چرا مردم را با سلیقه‌های بهتر آشنا نسازد؟ خیال می‌کنید برنامه رسانه ملی نباید به آشپزی بپردازد؟ چر یاد ندهد که غذای سالم خوردن یک ارزش است؟ چرا هیکل‌های به هم ریخته بعضی از ما را نشان ندهد تا مایه عبرت شویم؟ مثلا یک روز با خوراک خوردن و کار کردن آقای فلانی. طرف صبحانه‌اش را نمی‌خورد، می‌رود سر کار، یک ساندویچ و قهوه، ظهر هم ناهاری مزخرف، شام هم زیاده‌روی، چند تا لیوان چایی مخصوص تریاکی‌ها، شیرینی... و حالا اگر این طرفی هم شده باشد، یحتمل آبجو.

رسانه ملی باید «پل» باشد. یک پل ارتباطی.

Labels:

احمدي نژاد : آقاي دکترلنکراني مثل هلو ميمونه


احمدي نژاد : آقاي دکترلنکراني مثل هلو ميمونه آدم ميخواد بخوره اين جوون رو...

Labels:

Wednesday, August 19, 2009
جنایت علیه بشریت
۲۹ سال جنایت، ۲۹ سال سکوت.

امسال به رگ غیرت بعضی‌ها بر‌خورد.

این رگ غیرت را باید همچنان غیرتی نگاه داشت.

این رگ، در سال‌های اول انقلاب بی‌غیرت بود. در دهه شصت اصلا وجود نداشت. در دوران سازندگی فراموش شد. در دوران اصلاحات اندکی از خواب پرید...

نمی‌گویم ایرادی ندارد! نه! ولی حالا که بیدار شده، آنقدر قهوه و کافئین به خوردش بدهید که خوابش نبرد!

---

نظام، ۲۹ سال بی‌مسوولیت بوده،‌ حالا خودی‌های سابق که الان "بی‌خودی" شده‌اند، دارند مو را از ماست می‌کشند! این را باید پاس داشت و مراقب بود که این عادت خوب بعدها فراموش نشود.

---

دیشب جایتان خالی، در دانشگاه تورنتو پیام اخوان و رامین جهانبگلو حرف زدند در باب مسوولیت، جنایت علی بشریت، منطق بخشش بدون فراموش کردن و محاکمه جنایت‌کاران.

گزارشش را حتما در روزهای آینده خواهید خواند. از دستش ندهید.

Labels:

نذام بر هق جمحوری عصلامی
چتونه؟ نمی‌تونید غلط املایی به این کوچکی را تحمل کنید؟

وقتی یک مقام سابق مملکت و نامزد انتخابات ریاست جمهوری که تصادفا مورد تایید شورای نگهبان هم بوده، گیر داده به تجاوزهای صورت گرفته در زندان‌های نظام اسلامی، توی نمازهای جمعه هر چه خواسته‌اند به دستور مقام رهبری بارش کرده‌اند، حالا انصار حزب‌الله تهدید کرد بیاید و دفتر دستک روزنامه‌اش را به هم بزند، مدیر مسوول روزنامه‌ هم از دادستان تقاضای کمک کرد...

نتیجه اخلاقی، پاک کردن صورت مساله! یعنی تعطیلی روزنامه...

----

آقاجان! وقتی قبلا بارها و بارها گفتم که باید تاریخ انقلاب و دست‌اندرکارانش آشکار شود و گوشه‌های پنهان را از جماعت حاکم در طول سال‌های بعد از انقلاب جویا شد، دوستان داغ می‌کردند که وقتش نیست.

اما بالاخره ماهی را باید از آب گرفت، هرچند دیر هم شده باشد.

اگر بیست سال پیش کسانی که از تجاوزها خبر داشتند، صدایشان در آمده بود، امروز شاهد این فضا نبودیم.

اما حالا که این فرصت ایجاد شده، نباید به راحتی از حقوق نقض شده زندانیان گذشت!

----

احتمالا تعطیلی روزنامه اعتماد ملی به عنوان تنها جایی که پاسخ کروبی به امامان جمعه را چاپ می‌کرد، نشانه بر حق بودن ائمه وابسته به حاکم جائر و جابر نیست.

----

چون نظام ایران، نه نظام است، نه بر حق است، نه جمهوری است و نه اسلامی، می‌توان برای خراب نکردن مفاهیم مورد بحث، معادل‌های غلط پیدا کرد تا بر رژیم تهران جور در بیاید!

Labels:

Saturday, August 15, 2009
هی یارم بیا، وبلاگم بیا

آدم هنرمند باشد، توی کیوسک باشد، شیرازی‌الاصل هم باشد، وبلاگ هم بزند!

ای ددم وای!

آرش سبحانی عزیز وبلاگی شد و اصلا نمی‌شود از این پدیده به راحتی گذشت!

این هم نشانی‌اش!



Labels:

در باب دعوای هویت داشتن
یکی از مرض‌های ۱۰۰۱ گانه بنده، راه انداختن بحث است تا از آن وسط اندکی ماهی بگیرم.

وقتی خیلی از دوستان از من انتظار شجاعت و خط شکنی داشتم، این سوال را دوستی مطرح کرد که چند در صد این دوستان شجاعت این را دارند که در فضای آنلاین با هویت خودشان علیه رهبر ایران بنویسند که از تو انتظار دارند کاریکاتور رهبر را بکشی؟

سوال جالبی بود و من به انحا مختلف به دوستان پنهان متلک را انداختم.

اما فراتر از این دعوا، چند نکته اهمیت زیادی دارد:

۱- به هیچ عنوان نباید هویت پنهان مانده‌تان را رو کنید. اگر شما با همان هویت و نام مستعار صاحب مخاطب و اعتباری شده‌اید، عیان شدن هویت به ضررتان خواهد بود. این خطاب به شماست حضرت ملا که استاد همه ما هستید.

۲- شبکه وبلاگی با همین پنهان ماندن هویت‌هاست که سالم می‌ماند، اما این مخاطب است که سراغ چه کسانی برود.

مساله‌ای که اما هنوز حل نشده، مسوولیت وبلاگ‌نویس پنهان مانده از انظار است. خیلی راحت هر حرفی که دلش می‌خواهد می‌تواند بزند، و هر کامنت اهانت‌آمیزی را می‌تواند منتشر کند. از تو هر انتظاری دارد، ولی حاضر نیست در شرایط مشابه تو قرار گیرد که هم واقعی هستی، هم مسوولیت کاری و حرفه‌ای داری و هم نگاهت به جامعه متکثر ایران مثل او نیست.

من مدتی است دارم روی یک برنامه مشترک شهروند روزنامه‌نگاری فکر می‌کنم. به نظرم اگر بتوانیم اصولی را برای شهروند روزنامه‌نگاری در فضای وبلاگ فارسی وضع کنیم، مسوولانه‌تر حرف خواهیم زد.

این به مفهوم حذف آزادی شخصی نیست، ولی اینکه آزاد باشی هر فحش خواهر و مادری را بدهی و باعث آزار دیگری بشوی، آنهم در این طرف دنیا آزادی تعریف نمی‌شود و دادگاهی‌ات می‌کنند. حالا قرار نیست کسی را بفرستند جایی که عرب نی انداخت، اما می‌توان دید چه کسانی خواسته یا ناخواسته اعتبار بیشتری دارند.

Labels:

اطاعت از زرشک
حضرت آیت‌الله مصباح یزدی، که زمانی در یزد گیوه‌چی خوانده می‌شد، اخیرا اطاعت از رئیس جمهوری تنفیذ شده را معادل اطاعت از خدا دانسته‌اند.

نامبرده قبل یا بعد از مصباح شدن ولایت آیت الله خمینی را نپذیرفته بود و وقتی قرار بود ۱۵ شعبان را جشن نگیرند، گفت مگر می‌شود؟

بعدها که آیت‌الله‌خمینی شد ولی فقیه، چندان برای جماعت حجتیه و مصباح احکام "مولوی" آقای خمینی دلنشین نبود و ...

وقتی آقای خاتمی رئیس جمهوری شد، انگار همین آقای رهبری فعلی که یک فروند ولی فقیه می‌باشند، تنفیذات فرمودند، ولی گویی آقای مصباح قاعده شباهت ریاست جمهوری به خداوند را آن زمان کشف نکرده بود...

به هر صورت وقتی بخشی از بودجه می‌رسد به مدرسه حاج آقا، معلوم است که باید اینچنین هم حرف زد....

...

Labels:

Thursday, August 13, 2009
اتحادیه تمساحها بدلیل کاریکاتور موهن از نیک آهنگ شکایت کرد ! - علیرضا رضائی

متن این شکایت که طبق روال سی سال گذشته خطاب به محضر خداوند تحریر شده به این شرح است :

آقای خداوند ! اکنون که به فضل الهی ما از سه میلیون سال پیش از تاریخ تاکنون تمساح شده ایم و در هزاره ی سوم میمونها فضانوردی میکنند جا دارد تا این پیروزی بزرگ را به تمساحهای قهرمان فلسطین تبریک گفته اسرائیلیها را بخوریم . در ابتدا معروض میدارد که جامعه فضلای آبگیرها پیارسال در زمان صدور فتوای "ذبح شرعی تمساح" در گرگان بدلیل پاره ای حفظ مصالح نظام سکوت اختیار کرده بود که این سکوت در اینجا می شکند . بدیهیست که ملت حرف دربیار ایران از ابتدا با تولید ضرب المثل "اشک تمساح" قصد ضربه زدن به ارکان نظام ما قبل تاریخ را داشته و علیه امنیت ملی ما اقدام نموده اند . در همین راستا یک عنصر معلوم الحال فراری با بد ترکیب کشیدن ما موجبات خشم و انزجار تمساحهای حزب الله را فراهم آورده و سابقاً از طریق ما موجبات زندانی شدن خودش گردیده بود که جا دارد تا به نشانه ی تشکر قاضی مرتضوی را بخوریم .

جناب آقای خداوند ! شکی نیست که ما تمساحها مثل سایر انواع مخلوقات آن جناب دارای انواع و اقسام متفاوتی بوده لیکن فقط یکجورمان گریه میکند که قابل تعمیم به تمام آحاد تمساحها نیست . ما با انشاء این نامه از هرگونه نسبت و قرابت با آیت الله تمساح تبری جسته و معروض میداریم که هیچکداممان در طول تاریخ نه کارخانه شکر داشته ایم نه جوری گریه کرده ایم که موجبات کشیده شدن توسط جاسوس نیک آهنگ شده باشیم نه اینکه عمراً هیچکداممان قم رفته ایم . جنابعالی اصلاً هیچوقت در قم برکه ای تالابی آبگیری چیزی فراهم ننموده ای تا ما برای زیارت هم که شده به آنجا شنا کنیم و خانوم حضرت معصومه را بخوریم . اصلاً گیرم که یکی از انواع ما دیروز یک حرفی درباره ی اطاعت از ماموت و تو زده باشد این نیک آهنگ باید ریخت ما را اینطوری بکشد ؟

خدا جان ! این نیک آهنگ از قرار معلوم تنش میخارد و حالا که قرار شده ریخت رهبرشان را نکشد در عوض گیر داده دائم ما را میکشد آنهم جوری که اگر شخص خود جنابعالی را کشیده بود قطعاً از خدا شدنت ابراز نا امیدی میکردی . در جلسه ی دیشب با حضور تعدادی از بچه تمس اللهی ها مقرر شد تا نامبرده را در اسرع وقت بخوریم ولو اینکه شده تا تورنتو شنا کنیم . اینجانبان بقول پاندا لاریجانی شدیداً "هشدار باش" میدهیم (لطفاً در اسرع وقت از طریق وحی این واژه را ترجمه بفرمائید) که در صورت تکرار کشیده شدن تمثال مبارکمان توسط نیک آهنگ که همانند کاریکاتور هلندی توهین به مقدسات نظام ماقبل تاریخ میباشد خانواده ی وی را در شیراز توسط بچه تمس اللهی ها با شعار "حرمت دین شکسته شد ، قلب تمساحها خسته شد" بعنوان گروگان می خوریم .

پیشاپیش از بذل توجه حق تعالی به این نامه مشعوفیم و از درگاه احدیت بخاطر وجود مشعشع ماموت تشکر می خوریم .

امضاء : آیت الله مصباح یزدی

link

Labels:

درخواست از هاشمی رفسنجانی برای بررسی عملکرد نهادهای زیر نظر رهبری در وقایع اخیر
باسمه تعالی

حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی
ریاست محترم مجلس خبرگان رهبری جمهوری اسلامی ایران

به استحضار می‌رساند: مصادره آرای مردم، انتخابات 22 خرداد را به یک تراژدی تبدیل نمود. بازگویی وقایع پس از بیست و دوم خرداد ماه که با یورش عناصر نظامی‌, انتظامی‌, بسیجی و لباس شخصی و اطلاعاتی و به خاک وخون کشیدن تعدادی از مردم بی‌دفاع و سپس بازداشت گسترده اهل قلم و فعالان سیاسی و نخبگان و مردم عادی و اعمال وحشیانه‌ترین رفتارها نسبت به آنها و نمایشگاه دادگاه صد نفری که یادآور محاکمات استالین است، دل هر انسان آزاده‌ای را به درد می‌آورد. چگونه می‌شود باور کرد که داستان شکنجه‌ها و رنج‌ها و آزارهای بازداشت شدگان کهریزک رنج‌بارتر وغم‌انگیزتر از گوانتانامو و ابوغریب تحت تصدی اشغالگران امریکایی باشد.

نامه دردمندانه برادر شجاع و دلسوز، جناب آیت الله کروبی، به حضرتعالی؛ داستان تعدی اتباع دولت مهاجم نسبت به اتباع کشور مورد اشغال نیست، بلکه تراژدی بزرگی است که در زندانهای جمهوری اسلامی به وقوع پیوسته است. روشن است که نمی‌توان در برابر این وقایع شوم سکوت پیشه کرد.

حضرت امام خمینی در کتاب ولایت فقیه در باب حکومت بر وفق قانون می‌فرمایند: "همه درامان قانونند, در پناه قانون اسلامند, مردم و مسلمانان در دائره مقررات شرعی آزادند؛ یعنی بعد از آنکه طبق مقررات شرعی عمل کردند، کسی حق ندارد بگوید اینجا بنشین یا آنجا برو, این حرف‌ها در کار نیست, آزادی دارند و حکومت عدل اسلامی چنین است, مثل این حکومت‌ها نیست که امنیت را از مردم سلب کرده‌اند؛ هرکس در خانه خود می‌لرزد که شاید الان بریزند و کاری انجام دهند, چنانچه در حکومت معاویه و حکومت های مانند آن امنیت را از مردم سلب نموده و مردم امان نداشتند, به تهمت یا صِرف احتمال می‌کشتند ..." این برداشت ملت بزرگ ما از امام و نظام اسلامی بوده است. اینک باید پرسید که چه نسبتی بین این سخنان و آنچه این روزها در کشور می‌گذرد، وجود دارد؟؟

با توجه به اینکه برخلاف بعضی نظام‌های سیاسی که رهبر را مبرای از مسؤلیت می‌دانند، در نظام جمهوی اسلامی ایران نه تنها رهبر از مسئولیت مبرا نیست، بلکه طبق اصل 107 قانون اساسی علاوه بر تساوی رهبر با سایر افراد کشور در مقابل قانون, رهبر همه مسئولیت‌های ناشی از ولایت امر را برعهده دارند و به موجب اصل 57 قانون اساسی قوای سه گانه کشور زیر نظر رهبر فعالیت می‌نمایند؛ پاسداری از قانون اساسی و حقوق مردم و توجه به وظایف خبرگان رهبری از نکته‌هایی است که بیش از هر چیز وظیفه و مسئولیت شما را سنگین‌تر می‌نماید.

بررسی اقدامات و فعالیت‌ها و عملکرد نهادها و قوای انتظامی و نظامی و دستگاه قضایی در وقایع اخیر، از اهمیت اساسی برخوردار است. این بررسی‌ها راهی برای بازگشت اعتماد عمومی و پاسداری از نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی است, برهمین اساس مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی لزوم بررسی‌های قانونی وفق اصل 111 قانون اساسی را که از وظایف خبرگان رهبری است، مورد درخواست قرار داده و ازحضرتعالی انتظار دارد که بنا به وظیفه و رسالت قانونی اقدامات لازم را به عمل آورید.

والسلام علی من التبع الهدی

مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی

Labels:

نفی خشونت را ادامه دهیم
به نظر خیلی‌ها، فرقی میان بسیجی خشنی که همه را دشمن می‌پندارد، و بلاگ‌نویسی که توصیه به خشونت می‌کند و عدالت را فقط اعدام انقلابی می‌بیند وجود ندارد.

با این همه فرق بسیجی این است که کامنت نمی‌پذیرد و اعتراض را با چماق یا فشنگ جواب می‌دهد، اما وبلاگ‌نویس خشونت‌طلب یا برایت کامنت می‌گذارد، یا در وبلاگش به تو حمله می‌کند و البته بازی بالاترینی چند امتیازی نصیب یکی خواهد کرد و چند نفر بیننده بیشتر و ...

اما ماجرا سر یک بازی وبلاگی نیست و موضع‌گیری‌های این و آن، که یا علیه کسی یا کسانی.

ماجرا این است که احتمالا دیو و دد نیستیم. شاید دیو رسم و رسوم انسانی و احترام به حقوق دیگران و عدالت و انصاف را سوسول‌بازی بپندارد، اما حداقل انتظار از انسان‌ها این است که دیو نباشند.

شاید خمیر هر کدام از ما به نحوی شکل گرفته که دیوسالاری را جای مردم سالاری گرفته‌ایم، اما آیا خمیر را نمی توان از نو شکل داد؟ می‌شود، اما سخت است. این بار خود خمیر جاندار است که باید از شکلی به شکل دیگر درآید.

ما در این فضا حرف می‌زنیم، اشتباهات و خطاهای همدیگر را گوشزد می‌کنیم. من اگر خطایی بکنم، می‌دانم که مهرورزی کامنت‌گذاران و دوستان نصیبم خواهد شد.

---

هیچکدام از ما جای دیگری ننشسته‌ایم. من باتوم نخورده‌ام، مرا به کهریزک نبرده‌اند، مرا ... اما یک چیز را می‌فهمم. خشم و غضب تنها دیوان را شادمان می‌کند. کوسه‌ها از بوی خون خوششان می‌آید، گرگ‌ها زوزه می‌کشند...

یادمان باشد اگر روزی روزگاری ورق برگشت، جمهوری اسلامی نوینی را بنا ننهیم با تکرار همه جنایت‌های و خشونت‌ها به اسم تصفیه عوامل جمهوری اسلامی...

اول انقلاب یکی از جرائم، تلاش برای ادامه پایداری رژیم شاهنشاهی بود(یا چیزی در این مضمون). لابد فردا جرم ملت می‌شود همکاری با رژیم منحوس آخوندی. این خطا را سی سال پیش انجام دادند پدران عزیزمان، ما آنرا تکرار نکنیم، مگر اینکه به بی شعوری آنها باشیم و تکامل عوضمان نکرده باشد.

من نسل گذشته را چندان درک نمی‌کنم. شاید نسل بعدی هم مرا درک نکند، اما چیزی را که می‌دانم این است تنفر و عقده و غضب را باید از خودمان دور کنیم، هر چند سخت است.

خشم انقلابی را می‌توان فرونشاند، با عقل غیر انقلابی...

ادامه دارد

Labels:

مطلبی از فانوس آزاد

خشونت و شکنجه محکوم است، حتی اگر بر شکنجه‌گری روا شود


دوستان من: برای چنین هدفِ بزرگی من هم [مثل شما] حاضر هستم جان خود را بدهم، ولی هیچ هدفی وجود ندارد که به خاطر آن حاضر باشم جان کسی را بگیرم.

مهاتما گاندی

چند سال پیش که در وبلاگ گروهی فانوس شروع به مطالعه و ترجمه در زمینه بی‌خشونتی کرده‌بودم، دوستان زیادی بودند که دائم گوشزد می‌کردند که جنبش‌هایی از این قبیل در شرایط ایران امکان ندارد و جامعه ما ظرفیت بی‌خشونتی و مبارزه مسالمت آمیز را ندارد. جنبش سبز به همه نشان داد که نه تنها جامعه ما چنین ظرفیتی را دارد، بلکه خیلی از مردم به چنان شعوری رسیده‌اند که حتی علیه نیروهای بسیجی که به دستشان افتاده‌اند نیز خشونت اعمال نمی‌کنند و از آن‌ها دفاع می‌کنند...

لینک

Labels:

Sunday, August 09, 2009
در نفی خشونت
یکی از شانس‌های بزرگ سیاسیون ما این است که معمولا بعدی آنقدر گند می‌زند که همه به قبلی درود و رحمت می‌فرستند و می‌گویند، رحمت به کفن دزد اولی. علتش هم این است که معمولا فقط در سیاست‌ و مدیریت مملکت ما، خر همان است، پالان است که عوض می‌شود.

---

وقتی انقلاب شد، گروهی که پاک کردن تمامی نمادهای سلطانی را در خونریزی می‌دیدند، در محاکمه‌هایی انقلابی و نمایشی و بدون وکیل و هیات منصفه فقط خون ریختند.

تفکر خونریز زنده ماند.

این را حسن آقا نوشته:

اگر از من بپرسید می گویم در آن دیار فلک زده اصلا کار فرهنگی اثر گذار نیست، در آن دیار آخوند زده باید سلاح گرم برداشت و یکی یکی این جانیان حوزه رفته را سلاخی کرد.


ایرادی ندارد. ایده‌اش را گفته، اما این ایده گسترش دهنده خشونت است. گسترش تنفر است. گسترش همان تفکر خونریزی تصفیه کننده است.

گسترش تنفر، همان چیزی است که گمانم ما به آن احتیاج نداشته باشیم.

اما این گسترش خشونت با نام مستعار، شجاعانه نیست. اگر کسی اینقدر شجاع است که با مطلب خود (روش فرهنگی) می‌خواهد پیام ترور بفرستد، خوب چرا پنهان می شود؟ لابد پنهان می‌شود که دیگر کسانی که این تفکر را در جهتی دیگر دارند، بلایی سرش نیاورند.

----

من و گروهی از دوستان وبلاگ‌نویس همداستان شده‌ایم تا در نفی خشونت بنویسیم.

چرا؟

خشونت، خشونت می‌آفریند، و رژیم تهران هیچ چیزی را بیشتر از خشونت نمی‌پسندد. خشونت در روابط خارجی، خشونت در کلام، تهدید، کمک به گروه‌های خشن و بی منطق.

توسعه این نگاه، توسعه خشونت است. توسعه بی‌مسوولیتی اجتماعی است. توسعه روش پاک کردن صورت مساله است.

---

توسعه پایدار، با خشونت عملی نیست. تغییر فرایندی زمان‌بر است که خشونت‌طلبان آنرا نمی‌پسندند.

نگاه خشونت آمیز بسیاری از طرفداران ترور آدم را یک جوری یاد پیروان سابق رفیق استالین می‌اندازد.

---

این بحث را برای یک به دو کردن شروع نکرده‌ام. من می‌ترسم. من از گسترش خشونت می‌ترسم، و از کسانی که خشونت‌گر و خشونت‌خواه را تشویق می‌کنند می‌ترسم.

وقتی جانیان پرچم انقلاب را در دست بگیرند، نتیجه کار چیز بهتری از انقلاب ۵۷ نخواهد شد.

Labels:

درد...
یکی از همکاران که مدتی در بازداشت برادران سپاه بود (سال‌ها قبل) می‌گفت در زندان به او گفته‌اند که اگر با بازجوها کنار نیاید، ممکن است زندانیان دیگر او را (داماد) کنند.

منظور این بوده که یکی از زندانیان را که پرونده تجاوز به دیگران را دارد، با او هم‌سلول کنند.

یکی از دوستانی هم که بعد از ۱۸ تیر بازداشت شده بود (بازداشتگاه توحید) دچار یکی از این همسلولی‌ها شده بود که خوشبختانه به خیر گذشته بود و ...

معروف است که در سال ۱۳۷۹، یکی روزنامه‌نگاران زندانی (م.ق.) را تهدید کرده بودند که اگر اعتراف‌نامه را پر نکند، فردی را به سلولش خواهند فرستاد که به او تجاوز خواهد کرد (کاری که ظاهرا از مسوولیت‌های آن زندانی بوده و ماموران زندان از او برای ترساندن بقیه استفاده می‌کرده‌اند).

---

حتما تا الان در باره نامه مهدی کروبی به هاشمی رفسنجانی چیزهایی شنیده‌اید.

كروبى در اين نامه گفته است: «عده ‌اى از افراد بازداشت‌ شده مطرح نموده ‌اند كه برخى افراد با دختران بازداشتى با شدتى تجاوز نموده‌ اند كه منجر به ايجاد جراحات و پارگى در سيستم تناسلى آنان گرديده است.»

... «از سوى ديگر افرادى به پسرهاى جوان زندانى با حالتى وحشيانه تجاوز كرده ‌اند به طورى ‌كه برخى دچار افسردگى و مشكلات جدى روحى و جسمى گرديده ‌اند و در كنج خانه‌هاى خود خزيده ‌اند.»

...«افرادى اين مطالب را به من گفته ‌اند كه داراى پست‌هاى حساس در اين كشور بوده ‌اند... اين افراد اظهار داشته ‌اند، اتفاقى در زندان‌ها رخ داده است كه چنانچه حتى اگر يك مورد نيز صدق داشته باشد، فاجعه ‌اى است براى جمهورى اسلامى كه ... روى بسيارى از حكومت‌هاى ديكتاتور از جمله رژيم ستمشاهى را سفيد خواهد كرد.»

اگر مملکت ما صاحب داشت، کسانی که مسوولیت کلی و یا مستقیم داشتند تا الان هفت کفن پوسانده بودند.

شاید بارها شنیده باشید که خیلی از دختران "مجاهد" پیش از اعدام مورد تجاوز قرار گرفته‌اند. گویا نباید باکره به آن دنیا می‌رفته‌اند ...

---

یکی از کسانی که به جنایت‌های دهه شصت اعتراض کرده، آیت‌الله منتظری است. همین امروز در بالاترین لینکی بود به پرسش عبدالله نوری از منتظری که چرا دندان روی جگر نگذاشته بود تا حد اقل پس از مرگ خمینی رهبر شود و ماجرا را فیصله دهد. جواب منتظری خواندنی است.

به نظر من ضمن آنکه باید به نامه کروبی اهمیت داد، اما معتقدم سر فرصت بهتر است همه واقعیت‌های پنهان و بعضا نفی شده را بیرون ریخت. نه به قصد انتقام! به قصد رسیدگی قانونی، بی آنکه آب را گل‌آلود بکنیم.

---

مقام‌های قضایی، امنیتی و انتظامی ایران و همچنین نصب کننده ایشان که از آنها حمایت کرده، باید پاسخگو باشند. منتظر این روز می‌مانم.

Labels:

مفاهیم جدید قضایی
از امروز بهتر است به دادگاه، "بادگاه" گفته شود. از نوع وب گندو...

وزارت دادگستری هم "بادگستری" باشد، بهتر است.

طبیعتا همه چیز جماعت به درد اهالی حزب باد می‌خورد.

اما گمانم مسوولان قضایی، "داد"گاهشان به عقب افتاده است!

Labels:

و باز هم بحث شیرین کاریکاتور
من طبیعتا از همه دعوت کرده‌ام نظر بدهند، اما ترجیح می‌دهم علما و مدیران رسانه هم نظری بدهند.

اولا، این‌کاره‌اند

ثانیا، بی توجه به اصول و شرایط حرف نمی‌زنند

ثالثا، آدم‌هایی واقعی هستند!

منتظرم!

Labels:

روز خطرنگار مبارک
چون اصولا خبرنگاری کاری سخت و طاقت فرساست و خطرناک، روز خطرنکار را به همه همکارانم تبریک می‌گویم!

Labels:

Letter to the UNHRC
تمامی افرادی که مایل به امضای این بیانیه هستند، می‌ توانند در اینجا به بقیه امضا کنندگان بپیوندند.


Letter to the "United Nations High Commissioner on Human Rights"

کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
خانم ناوانتم پیلی
رژیم جمهوری اسلامی ایران به طور برنامه ريزی شده و گسترده حقوق اساسی مردم ایران را نقض کرده است. رفتارهای این رژیم در سرکوب مردم ایران، مصداق جنایت علیه بشریت است. این رژیم در ایران تبعیض جنسی و مذهبی و قومی برقرار کرده است؛ رژیمی است که با اندیشه، شادی و زیبایی مخالفت بنیادی دارد؛ رژیمی است که دهها روشنفکر معترض را در داخل و خارج از ایران ترور کرده است؛ رژیمی است که بسیاری از مخالفان و دگراندیشان را اعدام کرده است. این رژیمی است که به طور سازمان یافته مخالفان و منتقدان را بازداشت و در سلول های انفرادی سپاه پاسداران، وزرات اطلاعات، نیروی انتظامی، حفاظت اطلاعات قوه ی قضائیه، سازمان زندانها و بسیج شکنجه می کند. این رژیمی است که زنان را به دلیل درخواست برابری حقوقی با مردان بازداشت و مجبور به اعتراف به جرائم ناکرده می کند. این رژیمی است که نقض نهادینه و گسترده ی حقوق همه ی اقشار از جمله ی کارگران، دانشجویان، معلمان ، جوانان و هنرمندان و نویسندگان و روزنامه نگاران را به اعمال جاری دولت تبدیل کرده است. این رژیمی است که به باور میلیون ها ایرانی در انتخابات اخیر ریاست جمهوری رأی مردم را ربود، آنها را مورد ضرب و شتم قرار داد، دهها تن را به شهادت رساند، هزاران تن را بازداشت و در سلول های انفرادی تحت فشارهای جسمی و روانی قرار داده است که به مرگ برخی از زندانیان منجر شده است.
ما امضا کنندگان این نامه، کارنامه ی زمامداران سیاسی ایران را مصداق روشن جنایت علیه بشریت می‌ دانیم. ضمن رد هر طرحی برای حمله ی نظامی به ایران، یا تحریم اقتصادی ایران، به هر بهانه ای، از جهانیان و سازمان‌های بین‌المللی می خواهیم که از حقوق انسانی مردم ایران دفاع ‌کنند و سرکوب و ارعاب و تبعیض رژیم را محکوم کنند.
محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور متقلب و سرکوبگر جمهوری اسلامی، بر سر آن است که در ماه سپتامبر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد شرکت کند. ما خواهان آنیم که اجازه ندهید کسی پا در صحن سازمان منتشرکننده‌ی اعلامیه‌ی حقوق بشر بگذارد که اعمالش مظهر بارز نقض حقوق بشر است. ما خواهان آن هستیم که رژیم ایران در مجامع بین‌المللی زیر فشار قرار گیرد تا زندانیان را آزاد کند و دیگر حقوق اساسی و مدنی مردم ایران را رعایت کند. تقاضای ما از شما این است که از هر فرصتی بهره برید تا رژیم‌های سرکوبگر و ناقض حقوق انسانی را، رژیم‌هایی همچون جمهوری اسلامی ایران رامحکوم کنید.
ما از شما درخواست می کنیم تا پرونده ی نقض برنامه ریزی شده و گسترده ی حقوق اساسی مردم ایران را به شورای امنیت بسپارید تا شورا پرونده ی سران رژیم را به عنوان “جنایت علیه بشریت” تصویب کرده و به دادگاه بین المللی کیفری ارسال نماید. مطابق قانون اساسی ایران، رئیس جمهور شخص دوم کشور و مجری قانون اساسی است.احمدی نژاد در سرکوب مردم ایران نقش مستقیم داشته و دارد. به همین دلیل، ما درخواست می کنیم تا محمود احمدی نژاد، و دیگر افرادی را که در سرکوب مردم نقش مستقیم داشته و دارند، به محض خروج از ایران بازداشت و به دست عدالت بسپارید.
امضاء کنندگان:
1-طاهر احمدزاده.2- داریوش آشوری. 3- یرواند آبراهامیان. 4- فرامرز اصلانی. 5- تقی اسدی. 6- علی افشاری. 7- فریبا امینی. 8- سعید امیر ارجمند. 9- حسین باستانی. 10- هیبت الله باقی. 11- محمد برقعی.12- مهرزاد بروجردی. 13- علی بنوعزیزی. 14- رضا براهنی. 15- رضا بورقانی فراهانی. 16- شهرنوش پارسی پور. 17- رامین جهانبگلو. 18- مهدی خانباباتهرانی. 19- بهروز خلیق. 20- کامران دادخواه.21- حمید دباشی.22- شیرین دخت دقیقیان. 23- مصطفی رخ صفت. 24- سعید رهنما. 25- حسن زرهی. 26- مرجانه ساتراپی. 27- آرش سبحانی. 28- ابراهیم سلطانی. 29- بیژن شاه مرادی. 30- معصومه شفیعی. 31- شهلا صالحی. 323- احمد صدری. 33- محمود صدری. 34- فرهاد صوفی. 35- رضا علامه زاده. 36- رضا فانی یزدی.37- مهدی فتاح پور. 38- نهضت فرنودی. 39- منصور فرهنگ. 40- هادی قائمی. 41- محسن قائم مقام. 42- فیروز قریشی. 43- عبدی کلانتری. 44- احمد کریمی حکاک. 45- حسین کمالی. 46- نیک آهنگ کوثر. 47- علی کشتگر 48- اکبر گنجی. 49- مجید محمدی.50- رضا معینی. 51- هایده مغیثی . 52- روزبه میرابراهیمی. 53- امید معماریان. 54- مجتبی مهدوی. 55- شیرین نشاط. 56- محمد رضا نیکفر. 57- ابراهیم نبوی. 58- شاهین نجفی. 59- فرزین وحدت . 60- سهیلا وحدتی. 61- نادر هاشمی

--------------------------------------------------------------------------------

The United Nations High Commissioner on Human Rights

Ms. Navanethem Pillay,

The Islamic Republic of Iran has systematically and consistently denied the basic rights of the Iranian people.

This regime’s behaviour in the repression of the people of Iran is the evidence of crimes against humanity. This regime has established gender, religious, and ethnic discrimination in Iran. It is a regime that stands fundamentally opposed to thinking, to happiness, and to beauty. It is a regime that has assassinated dozens of dissident intellectuals both inside and outside the country; one that has executed many opponents and opposition figures.

This is a regime that in an organized manner, arrests its opponents and critics, and tortures them in solitary cells of the Revolutionary Guard (IRGC), the Ministry of Intelligence, the Police Force, the Intelligence Protection Center of the Judiciary, the Organization of Prisons, and the Basij. This is a regime that for requesting equality of rights with men, arrests women and forces them to confess to uncommitted crimes. This is a regime that has transformed into current government actions the institutional and widespread denial of the rights of all sectors, including workers, students, teachers, youth, artists, writers, and journalists. This is a regime that to the belief of millions of Iranians has stolen the people’s vote in the recent presidential elections, has confronted them with brutality, has murdered dozens of people, and has arrested thousands and held them in solitary confinement under physical and psychological pressures which have led to the deaths of some of the prisoners.

We the undersigned, declare the records of the political rulers of Iran to be clear evidence of crimes against humanity. While refuting any schemes of a military intervention on Iran, or that of economic sanctions, for any excuse, we request the world’s citizens and international organizations to defend the human rights of the people of Iran and condemn the regime’s repression, intimidation, and discrimination.

The fraudulent and repressive president of Iran, Mahmoud Ahmadinejad, intends to participate in the UN General Assembly meeting in September. We demand that you do not allow one whose actions are an obvious manifestation of human rights violations into the precincts of the organization that has issued the Declaration of Human Rights. We demand that the Islamic Republic be pressured by international communities to free political prisoners and respect other basic and civil rights of the Iranian people. Our request is for you to utilise every opportunity to condemn any repressive government like the Islamic Republic of Iran that violates basic human rights.
We request that you refer the case of the systematic and widespread violation of the basic rights of the Iranian people to the Security Council, for the Council to approve the case as one of “crimes against humanity” and forward it to the International Criminal Court (ICC). According to the Iranian Constitution, the president is the state’s second highest-ranking official and the executor of the constitution. In the repression of the people of Iran, Ahmadinejad has played and still plays a direct role. For this very reason, we request that upon exiting the country, Mahmoud Ahmadinejad, and others who have played and play a direct role in the people’s repression, be arrested and placed in the hands of justice.

1. Taher Ahmadzadeh, 2. Dariush Ashouri, 3. Ervand Abrahimian, 4. Faramarz Aslani , 5. Taqi Asadi, 6. Ali Afshari 7. Fariba Amini, 8. Said Amir Arjomand, 9 Reza Allamezadeh, 10. Hossein Bastani, 11. Heibatollah Baghi, 12. Mohammad Borghei, 13. Mehrzad Boroujerdi, 14. Ali Banouazizi, 15. Reza Baraheni, 16. Reza Bourghani Farahani, 17.Hamid Dabashi , 18. Kamran Dadkhah, 19. Shirindokht Daqiqian, 20. Reza Fani Yazdi, 21. Mehdi Fatahpour, 22. Nehzat Farnoudi, 23. Mansour Farhang, 24. Akbar Ganji, 25.Hadi Ghaemi, 26. Mohsen Ghaem Magham, 27. Firouz Ghoreishi, 28.Nader Hashemi, 29. Ramin Jahanbegloo, 30. Abdee Kalantari, 31. Ahmad Karimi Hakak, 32. Hossein Kamali, 33.Mehdi Khanbaba Tehrani , 34. Behrouz Khaligh, 35. Nikahang Kowsar, 36.Ali Keshtgar, 37. Majid Mohammadi, 38. Reza Moini ,39.Rouzbeh MirEbraimi, 40. Omid Memarian, 41. Mojtaba Mahdavi, 42. Hiadeh Moghissi , 43. Shirin Neshat, 44. Mohammad Reza Nikfar, 45. Ebrahim Nabavi, 46. Shahin Najafi , 47.Shahrnoush Parsipour, 48.Said Rahnama ,49.Mostafa Rokhsefat, 5o. Marjan Satrapi, 51.Arash Sobhani, 52. Ebrahim Soltani, 53. Bijan Shahmoradi, 54. Masoumeh Shafie, 55. Shahla Salehi, 56. Ahmad Sadri, 57. Mahmoud Sadri, 58. Farhad Soufi, 59. Farzin Vahdat, 60. Soheila Vahdati, 61.Hassan Zerehi




Please join us and Sign the Statement / در صورت موافقت بیانیۀ را امضا کنید

This project is independent of all groups and parties; it will also not uphold any party, group, or category’s flag. /All persons inclined to sign this statement must forward their first and last names in both Persian and English to the following email: ehrv.iran@gmail.com or add your name at the end of this page. ------------------------------- 1- این برنامه وابسته به هیچ گروه و حزبی نیست. پرچم هیچ حزب و گروه و دسته ای را هم بالا نخواهد برد. هر ایرانی، فارغ از تعلقات دینی، سیاسی و جنسیتی ، می تواند این بیانیه را امضا کند. 2- تمامی افرادی که مایل به امضای این بیانیه هستند،باید از طریق ایمیل ehrv.iran@gmai.com و یا فرم موجود نام و نام خانوادگی خود را به فارسی و انگلیسی ارسال دارند افرادی که از نام مستعار استفاده می کنند، لطفا نام و نام خانوادگی حقیقی خود را نیز ذکر کنند For more information: www.strike4iran.com

Labels:

برای زیدو
امشب خوابم نمی‌برد. نمی‌دانم چرا. یکهو زد به سرم که اخبار را مرور کنم.

عکس دردمند زیدآبادی در دادگاه را دیدم.

برای من که احمد را سال‌هاست می‌شناسم، دیدن این عکس از هرچیزی سخت‌تر بود.

از قیافه‌اش درد می‌بارد. شاید درد فیزیکی نباشد، ولی از درد او، من این طرف دنیا نالیدم.

احمد ۹ سال پیش همین روزهای گرم تابستانی دستگیر شد. قبل از روز خبرنگار بود.

می‌دانم الان هر سه فرزندش چه احساس تلخی دارند.

کام سه پسر نازنینش شیرین باد.

کام مرتضوی و شرکا تلخ خواهد شد، به نفرین من و دیگران نیازی نیست...اوس کریم جای نا حق ننشسته...

Labels:

Friday, August 07, 2009
بازی ادامه دارد
یکی سوال کرده بود که چرا چنین بحثی را راه انداخته‌ام. دلیلش بحثی بود که در برنامه 'شباهنگ' صدای آمریکا راه انداختم، و ترجیح دادم با مطرح کردنش اینجا، با دیدگاه‌های مختلف آشنا شوم.

بر خلاف تصور اکثر دوستان، معتقدم که باید کاریکاتور همه موجودات زمینی کشیده شود. این را دوستان یا متوجه نشده‌‌اند، یا صغری-کبرای من گیج‌شان کرده.

اما بحث سر این است که آیا زمانش فرا رسیده است یا نه؟ بعضی معتقدند که فرا رسیده، بعضی می‌گویند که تندروی است. دوستی دیگر حتی قائل به این بود که روند کنار زدن تابوها به آرامی به نفع جنبش سبز است و نباید پرده‌ها را به ناگهان کنار زد.

امروز با یکی از دوستان اهل حلقه کیان حرف می‌زدم که معتقد بود باید کاریکاتور مراجع را کشید و از این بحث هم استقبال کرد. من این را البته بیشتر پسندیدم. گویی وقتی آدم‌های واقعی حرف می‌زنند، منطقی‌ترند و حرف‌شان قابل قبول‌تر!

من هدف خودم را از گشوده شدن این بحث دارم. همیشه هم هر وقت بحثی را آغاز کرده‌ام، موجبات سو تفاهم فراهم شده! ترک عادت هم موجب مرض است! اما باز شدن یک بحث خفته بهتر از دفن آن است.

---

من دغدغه‌های خودم را دارم. اینقدر مخالف جریان آب شنا کرده‌ام که نخواهم خود را Politically Correct بدانم.

به جرات می‌توانم بگویم که ۹۹ در صد کارتونیست‌های ایرانی حتی به لبه این بحث نزدیک نخواهند شد. به هزار و یک دلیل. حتی دوستانی که خارج از کشورند.

اما چه درست و چه غلط، بر آمده از مجله گل آقا هستم، و یاد گرفته‌ام بعضی از حساسیت‌ها را جدی بگیرم. گل آقا نقاط ضعف خود را داشت، اما احترام به عقاید مختلف را جدی می‌گرفت. این برای بعضی از دوستان چندان قابل درک نیست که خیلی سریع به وادی تنفر و انتقام می‌افتند.

خود من هر از گاهی فراموش می‌کنم که کار من انتقام نیست و نباید عصبانیت را تبدیل به انگیزه‌‌ای کنم تا ترتیب کسی را بدهم. من این کار را بارها مرتکب شده‌ام و معترفم که نادرست بوده.

پنج سال پیش عصبانیتم از مهاجرانی را در کاری خلاصه کردم. اگر امروز می‌خواستم از مهاجرانی بابت کارش انتقاد کنم، مطمئنا کاری خشمگینانه نمی‌کشیدم.

چند روز پیش از او عذرخواهی کردم که با بزرگواری و مهربانی پاسخم را داد.

---

من با این ایده مخالفم که چون دوستان می‌ترسند حرفشان را عیان بزنند، نباید انتقادشان را شنید یا جدی گرفت. از کسی که مرا ترسو خواند و خود می‌ترسد هویتش را عیان کند تا حضرت ملا و حضرت حسن آقا، همه کاملا می‌توانند مرا نقد کنند و بعضا هر چه درنظرشان آمد هم درج نمایند.

می‌گویندحرف حق مهم است، نه اینکه بگردی و ببینی چه کسی آن حرف را زده.

البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که بسیاری از دوستان شجاع که می‌خواهند راحت به ایران رفت و آمد کنند، و یا دغدغه‌های دیگری هم دارند، طبیعتا اسم، هویت و شناسه‌های خود را پنهان کرده و خواهند کرد.

البته همانطور که گفتم، ترجیح می‌دهم نظر آدم‌های واقعی وبا شناسنامه را بدانم، گرچه نقدهای دوستان شجاع قایم شده هم ارزش خود را دارد.

---

به هر حال باب بحث گشوده است و مطمئنا برخوردهای غیرسلبی با ارزشتر هستند و تاثیرگذارتر.

Labels:

توضیحات اربعه - ۳
به اندازه سه برابر کامنت‌هایی که مطلب اول گرفت، ایمیل برایم رسیده. بخشی از خوانندگان محترم هم اصلا مطلب بعدی را نخوانده‌اند، جواب بسیاری در آن بخش داده شده است. اما چون حس می‌کنم رگ‌های گردن بعضی از دوستان به حجت قوی است، توضیح را ادامه می‌دهم:

۱- با محتوا شوخی می‌کنم، با فرم نه!

دوستانی که احتمالا نیم نگاهی به اروپا دارند، استدلال می‌کنند که باید روش اروپا را در تقدس زدایی دنبال کرد. موافقم، منتهی چند صد سال طول کشید تا بسیاری از مسائل برای اروپایی‌ها جا بیافتد، اما با وجود این اکثریت اروپایی‌های حرفه‌ای (روزنامه‌نگار) به مذهب نگاهی اهانت آمیز ندارند.

همانطوری که قبلا هم گفتم، هیچ انسان زمینی، هیچ موجود زمینی و هیچ حکومت زمینی (و بعضا سیب زمینی) مقدس نیست. اما نگاه بخش بزرگی از جامعه به آنچه این فرم‌های زمینی ارائه می‌دهند می‌تواند مقدس باشد.

ما می‌توانیم به تفاهم برسیم یا نرسیم.

من در کارهایم از نظر محتوایی به سراغ رهبری رفته‌ام. فرم را هم به طور ناقص نمایش داده‌ام، اما احساس من این است که هنوز برای نشان دادن فرم کامل، زود است. شما ممکن است در این احساس با من همداستان نباشید.

۲- احترام به مرجعیت به عنوان یک واقعیت

خیلی از دوستان به همین زودی فراموش کرده‌اند که همین الان مراجع دارند مقابل حکومت می‌ایستند. چه خوب و چه بد. اگر جایگاهی در جامعه نداشتند، خیلی سریع سرشان را زیر آب کرده بودند. این جایگاه یک شبه به دست نیامده! مخالفت آقایان بیات، موسوی اردبیلی، صانعی، منتظری و بعضا دستغیب با اقدامات اخیر احتمالا از چشمان دوستان دور مانده.

آیت‌الله سیستانی یک نمونه محشر است. وجود او در عراق با وجود تمامی کشت و کشتارهای سال‌های اخیر، جان صدها هزار نفر را نجات داده. این حرف من نیست. رجوع کنید به صدها مقاله و یادداشت نشریات غربی. با آنکه نمی‌خواهد در سیاست دخالت کند، اما دولت‌ عراق از یک اظهار نظر او می‌ترسد.

دوستانی که نگاهی نفی کننده دارند، می‌توانند واقعیت‌های اجتماعی را اندکی جدی‌تر بگیرند.

۳- زمان!

برخلاف بسیاری از شما، معتقدم وقت کشیده شدن خامنه‌ای از طرف من الان نیست. همین. می‌توانید هزار و یک دلیل برای مخالفت و حتی نفی من بیاورید. اینجا جایی است برای گفتگو.

۴- هیچ فردی مقدس نیست، حتی شما!

بعضی دوستان که متوجه کل بحث نیستند، می‌گویدن چون مثلا فلان فرد هوادارانی دارد، پس او را هم نباید بکشی، یا هیتلر را هم نباید می‌کشیدند دیگر و یا احمدی‌نژاد برای خیلی‌ها نماد فلان است و بهمان. اشتباه گرفته‌اید! بحث من در باره مساله‌ای ریشه‌دار در جامعه ماست به نام مذهب، و نگاه خاص بخش بزرگی از جامعه ما به مرجعیت! من در محتوا با همان مراجع هم شوخی می‌کنم. ماجرای علی دایی با مرحوم آیت‌الله بهجت خاطرتان هست؟ ماجرای کشیدن سیگار در ماه رمضان مرحوم فاضل لنکرانی چه؟ ماجرا حرمت دخانیات مکارم شیرازی چه؟

من خیلی بیشتر از شما دوست دارم که مرجع محترمی که از او در این باب سوال کرده‌ام پاسخ مرا بدهد و خیال مرا راحت کند و بگوید اصلا اشتباه کرده‌ای تا حال نکشیده‌ای، اما هنوز نداده. من هم البته مقلد هیچکس نیستم، اما برخلاف بسیاری از شما، به ایشان احترام می‌گذارم.

هیچکس، تحت هیچ شرایطی مقدس نیست.

حتما ادامه دارد!

Labels:

یک نکته!
پیغام دوست : «چرا منتقدین دو آتشه و شجاع تو، همگی اسم مستعار دارند و مجازی‌اند، و آنوقت از تو انتظار خط شکنی دارند و ...»

----

پاسخ: خودشان بهتر است بگویند!

Labels:

Thursday, August 06, 2009
توضیحات اربعه - ۲
ممنونم که با نظرهای موافق و مخالف، بحث را زنده کردید:

چند توضیح دیگر:

۱- کاریکاتور و کارتون توهین نیست!

اینکه توضیح واضحات است، اما کسانی هستند که درکی از تفاوت نقد و اهانت ندارند. از همین درون خانه‌تان شروع کنید تا خود جامعه. ببینید با چند تایش روبرو می‌شوید؟

اما آیا می‌توان از کاریکاتور یا هر هنر دیگری برای مسخره و یا حتی اهانت استفاده کرد؟ چرا نمی‌شود؟ وقتی از طنز به هزل می‌رسید، حتما می‌شود. چند نفر ما وقتی عصبانی شده‌ایم توانسته‌ایم در محدوده طنز باقی بمانیم و طرف مقابل را با برخوردی هجو آمیز یا هزل آمیز نیازاریم؟

بعضی از دوستان می‌پندارند که کاریکاتور مثل همان ماشین بدون فرمان حسین شریعتمداری در جاده‌ای یک طرفه است. گمانم اشتباه به عرضتان رسانده‌اند ماجرا را!

۲- من مخاطبان ضد دین دارم، مخاطبان بسیار دیندار هم دارم!

کار من نقد سیاست‌ها و افراد سیاسی است، اگر من با کار خود که هدفش صرفا انتقاد طنز آمیز از سیاست بوده، باعث رنجش افرادی با هر نگاه دینی و یا حتی ضد دینی شوم، از هدف خودم باز مانده‌ام. هدف من اصلاح نگاه اعتقادی مردم نیست! صلاحیتش را هم ندارم! از سیاسیون دیندار و یا ضد دین و طیف خاکستری فی‌مابین هم انتقاد می‌کنم، اما هیچگاه نمی‌خواهم از انتقادم برداشتی دیگر شود!

دوستان کم تجربه من هنوز نمی‌دانند که در این سوی دنیا با چه حساسیتی در مورد اسرائیلی‌ها کارتون کشیده می‌شود. یک خطا کافی است تا نابود شوید! اگر به ضد یهود بودن معروف شدید، کارتان ساخته است. نمونه‌اش را امسال در فرانسه دیدم. کارتونیست نیوزیلندی که از سیاست‌های دولت اسرائیل انتقاد کرده بود، اما کمی تندتر رفته بود نگاهش گاه اعتقادات جماعت را نشانه گرفته بود. از یک کارتونیست مطبوعاتی معتبر تبدیل شده بود به کسی که در مهمانی‌ها کاریکاتور مهمان‌ها را می‌کشید. خیال نکنید این طرف دنیا هم کار اینقدر راحت است!

۳- مصباح یزدی مرجع نیست!

من تمساح کشیدم، گفتند مصباح است، خیلی هم خوب! چه خطای صحیحی! اما نه تمساح مرجع است، نه مصباح. یعنی اگر مصباح را هم می‌کشیدم، از حساسیت‌های مطرح شده فارغ بودم.

کسانی که سعی کردند به تمساح تقدس بدهند و بعد آنرا مصباح بدانند و بعد مصباح را نشان اسلام ناب محمدی بخوانند، خطا کردند. به من ربطی ندارد. اما مرجعیت در تاریخ معاصر ما جایگاه خودش را دارد. اگر دوست دارید هر بلایی سرش بیاورید، بیاورید، اما من این کار را انجام نخواهم داد.

۴- هر کسی کار خودش، بار خودش، آتیش به انبار خودش

دوستانی که می‌خواهند به اعتقادات بخشی از مردم ایران اهانت کنند، خب کسی جلوی‌شان را نگرفته و نخواهد گرفت. دوستانی هم که قصد اهانت ندارند اما ممکن است کاری کنند که به اعتقادات مردم ناخواسته اهانت شود، باز هم تاج سر هستند، ولی کارشان به من ربطی ندارد. وظیفه من این نیست که کاری بکشم که بیخودی از آن برداشت اهانت آمیز شود. من باید راهی را پیدا کنم که بی آنکه سوتفاهم زیادی بوجود آورد، رهبر و همه جماعت مسوول وضعیت نابسامان ایران را نقد کنم.

تشخیص من این است که فعلا با استفاده از نمادها و سنبل‌ها این کار را می‌توانم انجام دهم. اگر با تشخیص شما متفاوت است، شرمنده‌ام!

----

باز هم ممنونم از کامنت‌هایتان. در گفتگو باز است، چه موافق و چه مخالف. اما بی آنکه به هم امر و نهی کنیم و بدتر از همه نفی، ببینیم چه راه‌هایی را می‌توان رفت.

من کاریکاتوریست نشدم که همه چیز را ول کنم و بچسبم به کاریکاتور یک نفر. نه! اما در باره این نظرم بحث می‌کنم و نظر می‌خوانم. در ضمن وقتی عصبانی هستید، نظر ندهید!

Labels:

توضیحات اربعه
چرا کاریکاتور خامنه‌ای را نمی‌کشم (هنوز نمی‌کشم!)

در روزهای اخیر صدها ایمیل و پیغام برایم فرستاده شده که خامنه‌ای را همچون ضحاک ماردوش بکشم. خیال می‌کنید کشیدنش سخت است؟

امروز در برنامه شباهنگ صدای آمریکا گفتم که کاریکاتور خامنه‌ای را نمی‌کشم چون به هر صورت مرجع محسوب می‌شود. من محسوبش نکرده‌ام، اما هستند اقلیتی از مردم کشورم که او را مرجع خود می‌دانند.

اظهار نظر من در این باب باعث اعتراض چند نفر از خوانندگانم شد که ترجیح دادم واضح‌تر دلایلم را در باره نکشیدن این فرد و دیگر مراجع توضیح دهم.

۱- دلیل شخصی:

من مقلد هیچکس نیستم. مسلمان‌زاده‌ای هستم که مذهبم مال خودم است، به هیچ کس هم ربطی ندارد چه می‌کنم و چه نمی‌کنم. به کار کسی هم کاری ندارم. اگر هم قبلا جسارتی از من سر زده، اشتباه کرده‌ام.

با این همه چون از خانواده‌ای مذهبی آمده‌ام، و ساختار زندگی و علایق مردم دیندار کشورم را می‌دانم و محترم می‌دارم، نمی‌خواهم کاری کنم که موجب رنجش بخشی از مردم که کم هم نیستند را فراهم کنم.

۲- دلیل ژورنالیستی:

من هم مثل خیلی‌های دیگر قائل به مرجعیت خامنه‌ای نیستم. حتی اگر مرجعیت را صوری هم بدانیم، فقدان عدالت او را از مرجعیت ساقط می‌کند. اما این نظر من است، نه نظر بخشی از جامعه که شاید نظر من و امثال من هم برایش محترم نباشد.

بخشی از شهروندان کشورم به غلط یا درست تابع مرجعیت هستند و حتی خامنه‌ای را مرجع خود می‌خوانند. این حق طبیعی آنهاست و تشخیص درست یا غلط هم به آنها مربوط است. نمی‌توان و نباید به صرف اینکه نگاهی دیگر دارند، نفی‌شان کرد و علیه‌شان موضع گرفت.

چند سال پیش که ماجرای کارتون‌های دانمارکی از پیامبر اسلام بالا گرفت، مساله را از زوایای مختلف شکافتیم. اگر روزنامه‌نگار خودش اعتقاد داشته باشد که هیچ چیز مقدس نیست، اما مخاطب و بخشی از جامعه که ممکن است از کار او تاثیر بپذیرد، خلاف او بیاندیشد، بدترین راه ممکن که می‌تواند به تحریک بخشی از مردم بیانجامد، برخورد چکشی است.

از نظربرخی از اهل فن، خطای روزنامه دانمارکی این بود که تعادل را حفظ نکرد و در جامعه‌ای که مسلمانان در اقلیت بودند، بخشی از جامعه را آزردند و به اعتقادات آنها اهانت کردند. اینکه می‌گویم اهانت، بر اساس گفته‌های دبیر فرهنگی همان روزنامه است که از حق اهانت کردن روزنامه‌اش دفاع می‌کرد.

اگر شما هویت و اعتقادات بخشی از جامعه را مورد حمله قرار دهید، خطایی حرفه‌ای مرتکب شده‌اید. بخش بزرگی از جامعه ما هنوز پشت مرجعیت قرار می‌گیرد، حتی مرجعیت خود خوانده زورکی.

از نقطه نظر حرفه‌ای، روزنامه‌نگار خادم شهروندان است. چه در اقلیت باشند و چه در اکثریت. کم تعداد بودن شهروندانی با نگاه خاص دلیلی برای سرکوب معنوی و مطبوعاتی‌شان نمی‌شود.

۳- دلیل قمی!

برخورد با اعتقادات مردم، کار من نیست. اما برای اینکه شک و تردید را هم کنار بگذارم، از یکی از مراجع بزرگ که اتفاقا منتقد حاکمیت است در باب حد و مرز کاریکاتور پرسیده‌ام و منتظر پاسخم. توضیح هم داده‌ام که قصد کارتونیست مطبوعاتی، انتقاد تصویری به دور از اهانت است. آیا جامعه دیندار برای این مساله آمدگی دارد یا نه؟

هدف من از پرسش این نبوده که مطابق نظر مرجع مورد نظر عمل کنم یا نکنم، اما می‌خواهم بدانم که نگاه ایشان چیست و چقدر ای بحث دارد و پس از گرفتن پاسخ آیا لازم است باز همبحث را ادامه بدهم و نقاط خاصی را بگشاییم یا نه؟

خواسته‌ام دیالوگی برقرار کرده باشم. دیالوگ احتمالا بهتر از مونولوگ است. نه؟

شاید مرجع محترم اصلا به من بگوید که خطا کرده‌ام که تا کنون مراجع را نکشیده‌ام!

۴- تاکید مرحوم گل‌آقا:

نه اینکه به همه توصیه‌های مرحوم صابری گوش کرده باشم و عمل، اما همیشه به حرف‌هایش دقت کرده‌ام و محترم داشته‌ام. در سال ۱۳۷۱، از من خواست کاریکاتور سید محمد خاتمی را بکشم. می‌خواست به او هدیه بدهد، بعد از استعفای خاتمی از وزارت ارشاد. همان سال یکی از رفقایم که طلبه هم بود به من گفت بچه‌های مدرسه‌شان می‌خواهند کاریکاتور اساتید را داشته باشند، یکی از اساتید هم رئیس قوه قضاییه وقت بود. مشورت کردم. جواب یک منفی شدید بود. گفت هنوز وقتش نرسیده! هنوز برای جامعه ایران زود است هضم کند این مساله را.

----

این بحث را گشوده‌ام برای همفکری. کامنت‌های محترمانه را منتشر می‌کنم. تعارف هم ندارم! اگر کسی خواست به اعتقادات مردم اهانت کند، فقط اعتراضیه‌اش را می‌خوانم اما منتشر نمی‌کنم.

شاید من اشتباه می‌کنم. اما گرچه شخصا معتقدم که هیچ چیز زمینی مقدس نیست، اما به حساسیت‌های مردم احترام می‌گذارم. اگر زمانی حس کردم که وقتش رسیده، مطمئن باشید منتظر درخواست کسی نمی‌مانم.

به هر حال در طی این سال‌ها کاریکاتور روحانیون را کشیده‌ام، و کشیدن یکی دیگر برایم کاری ندارد، اما...
----

چون اکثر دوستان بدون خواندن قسمت‌های ۲ و ۳ کامنت گذاشته اند، پیشنهاد می‌کنم این ۲ را هم بخوانند
http://nikahang.blogspot.com/2009/08/blog-post_4440.html
http://nikahang.blogspot.com/2009/08/blog-post_1179.html

Labels:

درخواست از کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل: «احمدی‌نژاد تحت پیگرد قضایی قرار گیرد»

کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد


خانم ناوانتم پیلی

رژیم جمهوری اسلامی ایران به طور برنامه ریزی شده و گسترده حقوق اساسی مردم ایران را نقض کرده است. رفتارهای این رژیم در سرکوب مردم ایران، مصداق جنایت علیه بشریت است. این رژیم در ایران تبعیض جنسی و مذهبی و قومی برقرار کرده است؛ رژیمی است که با اندیشه، شادی و زیبایی مخالفت بنیادی دارد؛ رژیمی است که دهها روشنفکر معترض را در داخل و خارج از ایران ترور کرده است؛ رژیمی است که بسیاری از مخالفان و دگراندیشان را اعدام کرده است. این رژیمی است که به طور سازمان یافته مخالفان و منتقدان را بازداشت و در سلول های انفرادی سپاه پاسداران، وزرات اطلاعات، نیروی انتظامی، حفاظت اطلاعات قوه ی قضائیه، سازمان زندانها و بسیج شکنجه می کند. این رژیمی است که زنان را به دلیل درخواست برابری حقوقی با مردان بازداشت و مجبور به اعتراف به جرائم ناکرده می کند. این رژیمی است که نقض نهادینه و گسترده ی حقوق همه ی اقشار از جمله ی کارگران، دانشجویان، معلمان ، جوانان و هنرمندان و نویسندگان و روزنامه نگاران را به اعمال جاری دولت تبدیل کرده است. این رژیمی است که به باور میلیون ها ایرانی در انتخابات اخیر ریاست جمهوری رأی مردم را ربود، آنها را مورد ضرب و شتم قرار داد، دهها تن را به شهادت رساند، هزاران تن را بازداشت و در سلول های انفرادی تحت فشارهای جسمی و روانی قرار داده است که به مرگ برخی از زندانیان منجر شده است.


ما امضا کنندگان این نامه، کارنامه ی زمامداران سیاسی ایران را مصداق روشن جنایت علیه بشریت می‌ دانیم. ضمن رد هر طرحی برای حمله ی نظامی به ایران، یا تحریم اقتصادی ایران، به هر بهانه ای، از جهانیان و سازمان‌های بین‌المللی می خواهیم که از حقوق انسانی مردم ایران دفاع ‌کنند و سرکوب و ارعاب و تبعیض رژیم را محکوم کنند.


محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور متقلب و سرکوبگر جمهوری اسلامی، بر سر آن است که در ماه سپتامبر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد شرکت کند. ما خواهان آنیم که اجازه ندهید کسی پا در صحن سازمان منتشرکننده‌ی اعلامیه‌ی حقوق بشر بگذارد که اعمالش مظهر بارز نقض حقوق بشر است. ما خواهان آن هستیم که رژیم ایران در مجامع بین‌المللی زیر فشار قرار گیرد تا زندانیان را آزاد کند و دیگر حقوق اساسی و مدنی مردم ایران را رعایت کند. تقاضای ما از شما این است که از هر فرصتی بهره برید تا رژیم‌های سرکوبگر و ناقض حقوق انسانی را، رژیم‌هایی همچون جمهوری اسلامی ایران رامحکوم کنید.


ما از شما درخواست می کنیم تا پرونده ی نقض برنامه ریزی شده و گسترده ی حقوق اساسی مردم ایران را به شورای امنیت بسپارید تا شورا پرونده ی سران رژیم را به عنوان "جنایت علیه بشریت" تصویب کرده و به دادگاه بین المللی کیفری ارسال نماید. مطابق قانون اساسی ایران، رئیس جمهور شخص دوم کشور و مجری قانون اساسی است. احمدی نژاد در سرکوب مردم ایران نقش مستقیم داشته و دارد. به همین دلیل، ما درخواست می کنیم تا محمود احمدی نژاد، و دیگر افرادی را که در سرکوب مردم نقش مستقیم داشته و دارند، به محض خروج از ایران بازداشت و به دست عدالت بسپارید.

امضاء کنندگان:
۱-طاهر احمدزاده. ۲- داریوش آشوری. ٣- یرواند آبراهامیان. ۴- فرامرز اصلانی. ۵- تقی اسدی. ۶- علی افشاری. ۷- فریبا امینی. ٨- سعید امیر ارجمند. ۹- عبدالعلی بازرگان. ۱۰- حسین باستانی. ۱۱- هیبت الله باقی. ۱۲- محمد برقعی.۱٣ - مهرزاد بروجردی. ۱۴- علی بنوعزیزی. ۱۵- رضا براهنی. ۱۶- رضا بورقانی فراهانی. ۱۷- شهرنوش پارسی پور. ۱٨- رامین جهانبگلو. ۱۹- مهدی خانباباتهرانی. ۲۰- بهروز خلیق. ۲۱- کامران دادخواه. ۲۲- حمید دباشی. ۲٣ - شیرین دخت دقیقیان. ۲۴- مصطفی رخ صفت. ۲۵- حسن زرهی. ۲۶- مرجان ساتراپی. ۲۷- آرش سبحانی. ۲٨- ابراهیم سلطانی. ۲۹- بیژن شاه مرادی. ٣۰- معصومه شفیعی. ٣۱- شهلا صالحی. ٣۲- احمد صدری. ٣٣- محمود صدری. ٣۴- فرهاد صوفی. ٣۵- رضا علامه زاده. ٣۶- رضا فانی یزدی.٣۷- مهدی فتاح پور. ٣٨- نهضت فرنودی. ٣۹- منصور فرهنگ. ۴۰- هادی قائمی. ۴۱- محسن قائم مقام. ۴۲- فیروز قریشی. ۴٣- عبدی کلانتری. ۴۴- احمد کریمی حکاک. ۴۵- حسین کمالی. ۴۶- نیک آهنگ کوثر. ۴۷- علی کشتگر ۴٨- اکبر گنجی. ۴۹ - مجید محمدی.۵۰- رضا معینی. ۵۱- روزبه میرابراهیمی. ۵۲- امید معماریان. ۵٣- مجتبی مهدوی. ۵۴- شیرین نشاط. ۵۵- محمدرضا نیکفر. ۵۶- ابراهیم نبوی. ۵۷- شاهین نجفی. ۵٨- فرزین وحدت . ۵۹- سهیلا وحدتی. ۶۰- نادر هاشمی.

------------------------------
توضیح:
۱- این برنامه وابسته به هیچ گروه و حزبی نیست. پرچم هیچ حزب و گروه و دسته ای را هم بالا نخواهد برد. هر ایرانی، فارغ از تعلقات دینی، سیاسی و جنسیتی ، می تواند این بیانیه را امضا کند.
۲- تمامی افرادی که مایل به امضای این بیانیه هستند، باید از طریق ایمیل زیر نام و نام خانوادگی خود را به فارسی و انگلیسی ارسال دارند.
ehrv.iran@gmail.com
٣- تمامی اسامی به اسامی بالا اضافه خواهد شد. از این جهت تفاوتی میان امضا کنندگان اولیه و امضا کنندگان بعدی وجود ندارد.
۴- از تاریخ انتشار بیانیه، تا ۵ سپتامبر ۲۰۰۹ (۱۴ شهریور ٨٨) کلیه ی افراد قادر خواهند بود تا این بیانیه را امضا کنند.
۵- وبسایت www.strike۴iran.com که برای اعتصاب غذا درست شده بود، در خدمت این برنامه خواهد بود. کلیه ی اخبار و فعالیت های "جنایت علیه بشریت" در این وبسایت انتشار خواهد یافت.
۶- متن حقوقی شکایت، همراه با شواهد و مستندات، به انضمام بیانیه تقدیم کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل خواهد شد. متن حقوقی توسط وکلا تنظیم می گردد.

برای امضای متن کلیک کنید:

ehrv.iran@gmail.com

Labels: