یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Wednesday, June 30, 2004
کاریکاتور مطبوعاتی و درد کاریکاتور وطنی
در این سر دنیا، به کارهای تصویری طنز آمیز که در صفحات اصلی روزنامه ها چاپ می شود، کارتون ادیتوریال می گویند.
نکته بارز این آثار، کمیک بودن(شوخ طبعانه)در عین به روز و سیاسی بودن است. اکثر این کارها با نوشتار، چه به صورت دیالوگ و چه به شکل توضیحی کوتاه همراه است که باعث می شود خواننده روزنامه از سردرگمی نجات یابد. کارهای بدون شرح حد اکثر پنج در صد آثار ادیتوریال را شامل می شود و بیشتر برای تصویرسازی مقالات یا یادداشت ها مورد استفاده قرار می گیرد.
کارتون ادیتوریال این سر دنیا تا حدی هم صنعتی شده است و از طریق سندیکاها می توان تولیدات انبوه روزنامه نگاران هنرمند را خریداری کرد. در قواره های جهانی، کسی که کارش در روزنامه ها چاپ می شود و از این راه نان می خورد را حرفه ای می نامند، و کسانی که فقط برای نمایشگاه ها کار می فرستند و هدف والای هنری در سر می پرورانند، به عنوان آماتور شناخته می شوند.
روزگار ما
در اواخر دهه چهل، و اوائل دهه پنجاه، با آشنا شدن بسیاری از طراحان ایرانی با تصویرسازی های اروپایی و گاه آمریکایی که خاص مجلات سیاسی و هنری است، گرایشی به سوی آن کارها نزد بعضی از هنرمندان که نمی خواستند روزنامه نگار هنرمند باشند، بوجود آمد و کارهای خود را تحت نام "کاریکاتور روشنفکری" عرضه می کردند. بعضی از کارتونیست های موفق آن دوران، هم کارهایی در این قالب خلق می کردند و هم کارتون ادیتوریال می کشیدند.
نسل امروزی کارتونیست های شاغل در مطبوعات با نگرش های مختلفی رشد کرده است. هنوز می توان رسوبات بازمانده از دعواهای دهه پنجاه میان مدعیان کاریکاتور روشنفکری و کاریکاتور ژورنالیستی را بخوبی دید.
فارغ از درست بودن این یا آن، می توان به چند نکته مهم توجه کرد:
کارتونیست ادیتوریال، منتقدی روزنامه نگار است که با زبان طنز ترسیمی حرف خود را می زند.
با توجه به استانداردهای روز دنیا، اثری روزنامه ای، باید سریع درک شود و اغلب تاریخ مصرفی کوتاه دارد، در عین حال متناسب با اخبار روز هم باید باشد.
اثر خلق شده بوسیله کارتونیست ادیتوریال برای مخاطب نشریه و متناسب با سطح فکر و پایه متوسط اجتماعی خوانندگان آن است. نقش سردبیر در حفظ این جایگاه بسیار مهم است. با این همه کارتونیست می تواند در مواقعی نیز با بهره گیری از اصول روانشناسی تصویری، و شاخصه های هنری ، در ارتقا دید مخاطبان موثر باشد.
یک کارتون ادیتوریال باید تا حد ممکن اصیل ( اوریجینال) باشد، و ذهن مخاطبان را به سوی آثار دیگران نبرد. خطاهای نگزیر در شبیه سازی قابل جبران است، ولی کپی برداری نه.
کاراکتر های استفاده شده بوسیله کارتونیست باید خاص خودش باشد، چرا که این شخصیت ها به عنوان امضا او شناخته میشود، همینطور تکنیک.
البته نکات بسیاری در این حرفه اهمیت بسیاری دارد که در ظرف این مقال نمی گنجد.
حال با این اوصاف، چند در صد آثار چاپ شده در روزنامه های ما ادیتوریال محسوب می شود؟
تجربه
میزان مطالعه کارتونیست های روزنامه ای ایرانی به خاطر کمبود منابع و مآخذ خارجی، بسیار محدود است و اغلب به تحلیل بصری بسنده می کنند. منتقدین نیز کمتر توان نقد به دور از دایره روابط شخصی آثار اینان داشته اند. در هنگام نقد نیز بیشتر خود طراح نقد شده تا اثرش. به عنوان مثال اگر طرف برای روزنامه جناح مقابل کار می کند، طرد می شود و آثارش را نادیده می گیرند، یا اگر از دایره دیدگاهی موافق خارج شود، به سان نفرات خارج شده از یک خانواده مافیایی با او برخورد می کنند. این مساله دست و پای کارتونیست ها را هر چه بیشتر می بندد.
از طرف دیگر، عدم شناخت ارزش کارتون ادیتوریال نزد سردبیران بسیاری از روزنامه بر مشکلات کار افزوده است، کارتونیست هایی هم که زبانشان کوتاه تر از نوک قلمشان است، خیلی راحت تر تن به خواسته های غیر حرفه ای می دهند.
آشنای با محیط های حرفه ای آمریکای شمالی، بخصوص کانادا به من ثابت کرده است که هنوز روابط حرفه ای را نمی شناسیم. تا زمانی که ندانیم کارتون ادیتوریال چیست و چه جایگاهی دارد، و ندانیم فرق تصویر سازی و کارتون ادیتوریال چیست، راه خطایی که تا کنون پیموده ایم را ادامه خواهیم داد. این به معنای نفی داشته هایمان نیست. بسیاری از کارتون های چاپ شده در نشریات ایرانی وقتی در کنار یک مطلب یا مقاله چاپ می شود، قابل قبول تر است تا وقتی به عنوان یک اثر صرف هنری به مخاطب عرضه اش می کنیم.
وقتی نمی دانیم مخاطب روزنامه دنبال چیست، و می خواهیم و با مصاحبه و رانت سیاسی و حزبی ارزش کار خود را نشان دهیم ، چند جای کارمان ایراد دارد. اینجا، بسیاری از کارتونیست ها اعضای فعال احزاب سیاسی هستند. یکی عضو حزب لیبرال است و دیگری عضو حزب دموکراتیک نوین، آن یکی هم محافضه کار ... ولی هیچگاه خود و اثرشان را به حزبشان نمی فروشند و استقلال حرفه ای خود را فراتر از نگاه و خواست روسای حزب نگاه می دارند. کارتونیست عضو حزب لیبرال، در هنگام بر ملا شدن سو استفاده مالی حزب، بشدت به کل ماجرا حمله ور می شود، و روزنامه دست چپی هم که حامی لیبرال هاست، کارش را سانسور نمی کند.آیا در ایران چنین چیزی امکان پذیر است؟ در ماجرای واترگیت، کارتونیست های جمهوری خواه نیز به نیکسون رحم نکردند. در ماجرای رابطه نامشروع کلینتون و مونیکا لوینسکی نیز کارتونیست های چپ و طرفدار حزب دموکرات دمار از روزگار رئیس جمهوری آمریکا در آوردند. کارتونیست، متملق نیست، یک حمله ور طنز پرداز است.
عرف
یکی شاخصه های کار کارتونیست های حرفه ای، راه رفتن لب مرزهای عرفی است. گاهی سمبل یا تصویری غیر قابل نمایش را نمی کشند، ولی با بهره از فرم ها یا تمثیل های تصویری، نماد مورد نظر و تاثیراتش را نشان می دهند.
گاه در کلام، و گاه با تصویر به مرزهای اخلاقی و عرفی نزدیک می شوند، ولی تنها در مواقعی که باید و شاید. این مساله در کشور های غربی شاخص تر است.
عضویت در مراکز حرفه ای وتجربیات مربوط به آن
کارتونیست های حرفه ای، اغلب عضو سندیکاهای حرفه ای هستند. گاهی هم کسانی در حکم مدیر و بازاریاب کارهای ایشان را به نشریات مختلف می فروشند و یا از ناشران سفارش کار می گیرند.
برای عضویت در سندیکا، رابطه و ضابطه در کنار هم موثر است. تا وقتی کسی شما را نمی شناسد، نمی توانید به سادگی خودتان را به سندیکا تحمیل کنید، پس دیگر اعضا می توانند در تسریع این فرایند موثر باشند. ولی اگر اثرتان در حدی نباشد که سندیکا برای کارتان مشتری پیدا کند، با شما تعارف ندارند و برایتان آرزوی موفقیت می کنند.با این همه، عضویت در سندیکا مشکلات شما را حل نمی کند. به عنوان مثال، به شما آمار مرتبی از جاهایی که خریدار کارهایتان بوده را اعلام نمی کنند، مگر آنکه خودتان پاپیچ شوید! اگر هم جایی بدون اجازه از کارتان استفاده کرد، بسته به قدرت آن، سندیکا پیگیر احقاق حق شما خواهد بود یا خیر! به عنوان مثال، کاریکاتوری که از "کاندولیزا رایس" کشیده و به سندیکا فرستاده بودم، از CNN بارها پخش شد. خودم آنرا ندیدم، ولی چند کارتونیست آمریکایی به من ای میل زدند و تبریک گفتند. وقتی از سندیکا ماجرا را جویا شدم و پرسیدم آیا این شبکه تلویزیونی اجازه پخش آنرا گرفته؟ چون من یکی که هیچ نامه ای از آنان دریافت نکرده ام.
آنها هم بی خبر از همه جا! وقتی ماجرا را پیگیری کردند، فهمیدند که جماعت CNN کار را از لینک من در سایت کارتونیست های حرفه ای مایکروسافت کش رفته بودند!
چون کارهای اعضای سندیکا تابع قانون کپی رایت می شود، باید حقوق قانونی اثر را می پرداختند، ولی وکلایCNN به سردبیر سندیکا گفته بودند که اگر شکایت کنند و پیگیری، دیگر اثری را از سندیکا نخواهند خرید! زورشان هم رسید! و چیزی دست مرا نگرفت. سال گذشته هم برای یکی دیگر از کارهای من چنین اتفاقی افتاده بود. خبر آنرا هم تیلور جونز، کاریکاتوریست لوس آنجلس تایمز به من داده بود.
ولی آیا حقوق کارتونیست ها همیشه ضایع می شود؟ برایان گیبل، کارتونیست روزنامه گلوب اند میل میگفت که نزدیک به دو سال است که سندیکا چک حق الزحمه کارهایش را نداده است. پتریک کوریگان، کارتونیست روزنامه تورنتو ستار هم دچار همین مشکل است. گرام مک کای، کارتونیست روزنامه همیلتون سپکتیتور هم که تا چند ماه پیش عضو سندیکای مشترک نیو یورک تایمز-کارتونیست ها و نویسندگان بود به علت تاخیر در پرداخت ها عضو سندیکای دیگری شد.
با این همه، تعداد اندکی از کارتونیست ها در دنیا بدون عضویت در سندیکا می توانند آثارشان را در کشورهای مختلف دنیا چاپ کنند.این مهم سبب می شود که تعداد زیادی از این کارتونیست های حرفه ای رده یک، ارتباطشان را کماکان با سندیکاها حفظ کنند.
ادامه دارد
Friday, June 25, 2004
اول دفتر
یک سال پیش، به کانادا آمدم. یک سال است دارم تاسف می‌خورم، یک سال است نگرانم...امیدوارم سال بعد غم شکست اصلاح‌ طلبان ما را دق‌ مرگ نکند.

پارسال به پدر زنم گفتم که در انتخابات مجلس خواهیم باخت، سال دیگر هم مطمئنا انتخابات ریاست جمهوری به آبادگران می بازیم. پس امنیت یعنی کشک.

خدا کند این‌ طوری نشود.
Tuesday, June 22, 2004
بیماری فراموشی لرزه‌ای
ما آدم‌ها وقتی پیر می‌شویم، هم حافظه‌مان از دست می‌رود و هم دست و پایمان می‌لرزد. ولی هر وقت زلزله‌ای دور و اطراف‌مان می‌آید، سریع واکنش نشان می‌دهیم و همه چیز به یادمان می‌آید، جز چند نکته...

در سال‌های میانی دهه شصت، دکتر مانوئل بربریان گزارش مهمی در باره ساختار لرزه‌خیز و نامقاوم تهران عرضه کرد. این گزارش به رویت سران مملکت هم رسید و عده‌ای هم به فکر جابجایی پایتخت افتادند. در آن سال‌ها بسیاری بر نامناسب بودن ساختار زمین‌شناختی تهران برای میزبانی از میلیون‌ها نفر تاکید داشتند، ولی با پایان جنگ و آغاز به کار دولت سازندگی، غلامحسین کرباسچی با دادن این اطمینان به رئیس دولت که نیازی به جابجایی شهر تهران نیست، باز‌سازی پایتخت کهنه شده ایران را آغاز کرد.

شهرداری تهران برای تامین هزینه‌هایش نمی توانست روی دولت حساب باز کند و ناچار شد به واسطه مجوزهایی که می‌فروشد، بودجه‌اش را افزایش دهد. البته ظاهر شهر تهران تغییرات عمده‌ای کرد. فضای سبز بیشتر، اتوبان‌های شمالی-جنوبی و شرقی-غربی وجدول‌های حاشیه خیابان رنگ خورده و سطل‌های زباله بیشتر و...

ولی همه از یک چیز غافل بودند.جمعیت پایتخت بیشتر می شد، ولی کسی کاری برای مستحکم کردن خانه‌های مردم انجام نمی‌داد.

بر اساس مطالعات گروه‌های مختلف و سازمان‌های ایرانی و غیر ایرانی، در صورت وقوع زلزله‌ای با قدرت بالا در تهران، آمار کشته‌ها و زخمی‌ها بالاتر از صد هزار نفر خواهد بود. حتی دامنه مطالعات تا بدانجا پیش رفته که در صورت فعال شدن هر یک از گسل‌های"شمال تهران"، "مشا-فشم" و "بی‌بی‌شهربانو" میزان کشته‌ها و خسارت باقی مانده تا چه حدی بالا خواهد رفت.

شاید این سوال به ذهن خواننده بیاید که در چنین حالتی و باعلم به آمدن حتمی این زلزله، که فقط زمان وقوع آنرا نمی‌دانیم، چرا مسوولان شهر کار عمده‌ای برای پیشگیری از فاجعه‌ای که می‌تواند روند تاریخ را در کشور ما عوض کند، نکرده‌اند؟

در طول سال‌هایی که پول حرف اول را در شهرداری تهران می‌زد، بسیاری از استانداردهای ساخت و ساز نادیده گرفته شد. به سازندگان سازه‌های بلند مرتبه، مجوز ساخت در بعضی از نامناسب‌ترین نقاط تهران دادند و کسی هم جلودارشان نبود. بررسی مجدد مجوز‌های برج‌های منطقه الهیه و فرمانیه که بر روی خاک دستی و باغ‌های سابق احداث شده اندکی بازگو کننده حقیقتی است که به خاطر سود بیشتر به فراموشی سپرده شده است. ساخت و سازهای بی‌رویه در دامنه‌های جنوبی البرز، در جایی که امکان سقوط تخته‌سنگ‌های چند صد تنی از بالای کوه وجود دارد، چندان عاقلانه نیست.

زلزله اخیر پاکستان ذهن بعضی از زلزله‌شناسان ایرانی را متوجه شباهت‌های خاص تهران و مناطق تخریب شده کرد، بخصوص در مورد سازه‌های نیمه بلند و ساختمان‌های احداث شده روی شیب ملایم کوه‌ها...

مساله بسیار مهم، نبود امکانات لازم برای نجات جان مردم در تهران زلزله زده است. کافی است یک خودرو وسط اتوبانی خراب شود، راه‌بندان چند کیلومتری پشت سر آن را چه می‌توان کرد، حالا در نظر بگیرید که زلزله باعث مسدود شدن شریان ارتباطی تهران شده باشد! می‌دانید چند صد هلیکوپتر برای رساندن کمک به هر کدام از بخش‌های پایتخت لازم است؟

قطع آب و برق و گاز و تلفن را هم به آن بیافزایید. شوک ناشی از عدم دریافت اخبار را چگونه می‌توان مهار کرد؟ تازه از انفجارهای متعدد بعد از شکافته شدن لوله‌های گاز در تهران فکتور گرفته‌ایم. از بوی گندابه‌های بیرون زده از زیر زمین در مناطقی از شهر و بیماری‌های واگیردار و هجوم سگ‌های گرسنه به و... هم می‌گذریم.

خسارت زلزله فقط به همین محدود نمی شود. هزاران کارشناس درجه یک ایران در تهران زندگی می‌کنند. نبض اقتصاد کشوردر تهران می تپد. دانشگاه‌های اصلی ایران در تهران هستند و...فراتر از خسارت مادی، دچار خسارت‌های وحشتناک‌تری خواهیم شد. چندده هزار کودک یتیم، خانواده‌های از هم گسیخته‌ای که دیگر نان آور نخواهند داشت و...

چرا؟ چون مسوولان غیر پاسخگوی نظام غیر دموکراتیک شهری تهران تصمیم گرفتند پایتخت به هیچ قیمتی از جای خودش تکان نخورد. چون نهادی قدرتمند ناظر بی‌مسوولیتی‌ها نبود. هر کسی بیشتر پول می‌داد، راحت تر ساخت و ساز می‌کرد...

در محاکمه شهرداران مناطق و کرباسچی آنقدر مسائل سیاسی وجود داشت که کسی متوجه بزرگ‌ترین کوتاهی اینان نشد. می‌گویند "سنمار" را ز بالای برج و بارویی که برای پادشاه ساخته بود انداختند. سنمار چنین پاداشی گرفت. ولی آیا کسانی که مسوول جان صدها هزار نفر قربانیان زلزله آینده تهران خواهند بود، چنین پاداشی می گیرند؟
مطلب خانم صحرایی

"شلتر "یا همان سرپناهای زنان در تورونتو همه روزه میزبان عده ای از زنان ایرانی است که بر اثر خشونت خانگی و مشکلات خانوادگی با مردان خود ناگزیر به ترک خانه شده و یا از سوی همسرانشان بیرون رانده می شوند.

زنان جوان ایرانی گاه با کودکان و گاه به تنهایی در شلتر اسکان داده می شوند تا پس از مدتی زندکی مشترک دیگر زنان بی سرپناه به خانه ایی مستقل و مستقر در نقاط خاصی از شهر انتقال یابندو زندگی تازهای را تجربه نمایند.

"...شب اول در شلتر از یک طرف تجربه سختی است ؛ چون از خانه و فرزندت دور شدی و از جهتی هم نوعی آرامش موقتی است .همه چیز برات تازگی دارد ؛آدمهاش, اتاقهاش,...زنان معتادوالکلی و...همه جوره هستند."

اینها را سوسن .ع 26 ساله میگوید که 14 ماه بیشتر از اقامتش در تورنتو نمی گذرد.او که اکنون از حقوق ول فیر زندگی می گذراند و به تازگی از شلتر خارج شده است می گوید :"ما از ایران مشکل داشتیم.اینجا هم هر روز بحثمان می شد و گاهی هم شوهرم کتکم

می زد ولی من سعی می کردم چیزی نگویم.می گفتم بی کاری و فشار زندگی و... به او فشار می آورد.اما بار آخر طوری شد که داشت خفه ام می کردو من جیغ زدم و همسایه ها به پلیس خبر دادند و کار به پلیس کشید."

سوسن که پدر و مادر ش را در زلزله منجیل از دست داده و کسی را اینجا ندارد می گوید:"بعد از 8 سال زندگی مشترک شوهرم حاضر نشد هیچ قدمی بردارد تا از شلتر در آیم ."

***

خشونت هنوز معضلی بزرگ

سایه خشونت اینجا هم خانواده های ایرانی را دنبال می کند ,با این تفاوت که اینجا کار خیلی زود به پلیس و جریمه و زندان می کشد."...واقعا دردناک است که خانواده ها هنوز فرهنگ خشونت را با خود به اینجا می آورند

."

دکتر عباس آزادیان ,روانپزشک ایرانی مقیم تورنتو با عنوان این مطلب می گوید :"امروز 18 بیمار را ویزیت کردم که سه نفرشان به دلیل خشونت مرد خانواده و ضرب و شتم کارشان به پلیس کسیده بود و این نشان می دهد خشونت هنوز معضلی بزرگ است "

دکتر آزادیان بی اطلاعی خانواده ها و بخصوص مردان ایرانی از قوانین کانادا را یکی از عوامل تشدید کننده مشکلات میداند و می گوید:"اگر در ایران عرف و قانون و فرهنگ ما به مرد اجازه می دهد در خانه دست به خشونت بزند اینجا با او به شدت بر خورد می شود چرا که اعمال خشونت در خانواده عواقب سنگینی برای زن و بچه و خانواده دارد."

وی اضافه می کند:"در حقیقت خانواده ایرانی با ساختار سنتی خود وارد یک ساختار مدرن و سکولار می شود و این گذار ساختار سنتی خانواده را ویران می کند .در چنین شرایطی مردان به جای درک شرایط جدید گاه خرجی خانواده را قطع می کنند , از هر گوبه کمک به خانواده خودداری می کنند و دست به خشونت شدید میزنند."

آمار زنان کتک خورده ایرانی در تورنتو بالاست , آنقدر که سابقه بدی را در دادکاههای جنایی تورنتو برای مردان ایجاد کرده است.

الهام معاونی وکیل دادگاههای انتاریو در این زمینه می گوید:"بیشتر مراجعین من زنان هستند ,که یا کتک خوردند یا بچه هایشان را آنها گرفتند."

او می گوید:"از مرد ایرانی در دادگاهها سابقه خوبی نمی بینی .هر وقت با پرونده زنان کتک خورده در دادگاه مواجه می شویم و می فهمند طرف ایرانی است بلافاصله می گویند خوب مرد ایرانی است .عصبی است و دست بزن دارد."

آمار طلاق بالاست

اگرچه آمار رسمی در خصوص طلاق در خانواده های مهاجر به تفکیک ملیت در دست نیست , اما شواهد موجود حکایت از آن دارد که طلاق در خانواده های ایرانی مهاجر بالاست.

در حالی که میزان طلاق در کل کانادا حدود 35 درصد اعلام می شود , بسیاری از صاحبنظران شیوع این پدیده را در بین خانوارهای ایرانی به مراتب بالاتر می دانند.

شاید 50 تا 60 درصد.

که در قیاس با سایر ملتها بالاترین در صد به نظر می رسد.

دکتر آزادیان می گوید:"همه روزه عده ریادی بیمار افغان به من مراجعه می کنند , اما نکته جالب این است که درصد جدایی بین آنها فوق العاده پایین است."

وی می گوید :"گرچه همانطور که بالا بودن آمار طلاق الزاما مطلوب نیست , پایین بودن آن هم الراما مطلوب نباشد.چراکه در برخی موارد جدایی ضروری است."

عشق و علاقه مشترک بین طرفین و قدرت گفت و گو در خانواده ابزارهای مهمی به شمار می روند که خلا محسوس آن در بسیاری از خانواده های ایرانی به چشم می خورد.

دکتر آزادیان معتقد است :"اگر عشق نباشد خانواده معنا ندارد ,عشق است که نبودش یک خانواده را از هم می پاشاند.حالا باید دید در خانواده چقدر عشق و گفت و گو وجود دارد؟

گفت و گو در همه مسایل خیلی مهم است و برای مرد گفت و گو خیلی دشوار است ."

او می گوید :"جامعه ما جامعه گفت و گو نیست و ما انعکاس آن را در خانواده می بینیم .ما در اکثر خانواده ها شاهد یک دیکتاتوری هستیم.یک نفر باید به بقیه زور بگوید .اگر روزی بتوانم دمکراسی را در خانواده حاکم کنیم و قدرت تحمل دیگران را پیدا کنیم خیلی از مشکلات حل خواهد شد."

مهاجرت عامل جدایی نیست

عده ای بر این گمان اند که مهاجرت عامل اصلی جدایی خانواده های ایرانی است , در حالی که از نگاه تحلیل گران تنها وجود مسایل ریشه ای و کهنه از قبل می تواند طلاق را به عنوان راه آخر پیش رو زن و مرد قرار دهد.

تجربه نشان داده است که خانواده هایی که قبل از مهاجرت مشکلات کمتری در درون خود داشته اند پس از مهاجرت موفق تر بوده و گاه به هم نزدیک تر شده اند,اما در مواردی که زن و مرد با عشق و علاقه ضعیف و مشکلات زیاد دست مهاجرت می زنند , کار دشوار میشود و تحت تاثیر عوامل گوناگون از یکدیگر جدا می شوند.

و شاید وجود پدیده جدیدی به نام طلاق عاطفی در بخشی از خانواده های ایرانی است که اینجا بیشتر رخ می نماید و به طلاق فیزیکی پیوند می خورد.

در این زمینه معصومه تاتاری یکی از اعضای اداره خدمات و حمایت از خانواده های جنوب آسیا ....می گوید:"به هر حال بعد از مهاجرت آدم ها وارد دنیای تازه ای می شوند , ارزشها , فرهنگ ها , قواعدو...همه چیز جدید است . اما آنچه تجربه نشان داده خانواده هایی که از قبل مشکلات قدیمی نداشتند اینجا به هم نزدیک تر هم می شوند ولی اگر از قبل اختلاف داشته باشند مهاجرت آن اختلافات را عمیق تر می کند بخصوص وقتی زن ها متوجه می شوند که از حقوق بالایی در اینجا برخوردارند ."

او ادامه می دهد:"یک عده می گویند از قبل اختلاف داشتیم امیدوار بودیم اینجا وضع بهتر شود,عده ای هم می گویند اختلاف داشتیم آ مدیم اینجا چون قانون از ما حمایت می کرد."

وی یادآور می شود :"

الهام معاونی هم بر این عقیده است که مهاجرت به کاناداجدایی نمی آورد:"با آمدن به کانادا مشکلات موجود از قبل به دلیل آزادی و حقوق بالاتردر خانواده رو می شود."

در مواردی زنان چون فکر می کنند قانون از آنها حمایت می کندبا اولین تشر شوهرشان به پلیس زنگ می زنند و این کار را خیلی سخت می کند چون دیگر اگر به غلط کردن هم بیافتند فایده ندارد و دیگر پرونده دست پلیس افتاده ,مرد به زندان می افتد و دیگر خانواده به هم بر نمی گردنند,چون تفاوت فرهنگی وجود دارد.در خانواده ایرانی با این کار دیوارها فرو می ریزدو به جدایی ختم می شود."

در تشریح عوامل موثر بر طلاق خانواده های مهاجرمرتضی عبدالعلیان مترجم دادگاههای تورنتو معتقد است:"اینجا مشکلات مالی و پیدا کردن کار باعث می شود که در پاره ای موارد روابط خانوادگی صدمه ببیند .اکثریت قریب به اتفاق مهاجران را متخصصین تشکیل می دهند وکسانی که در پست های خوب قرار داشتند .اینها وقتی وارد کانادا می شوند باید برای همان پست تجربه کانادایی داشته باشند ,بنابراین ناچار می شوند اینجا به هر کاری تن بدهند ؛کارها ی سطح پایین است . در کارخانه ,رستوران,ساندویچی , راننده تاکسی و...که اکثرا در شیفت های شب هستند.

و در چنین مواردی به جای اینکه با منطق مشکلات را حل کنند با خشونت آن را بیشتر می کنند."

یکی از مسایل مهم تغییر موقعییت خانواده است.دکتر آزادیان می گوید:"امید اولیه همه مردان مهاجر این است که به عنوان یک متخصص در رشته خودشان کار پیدا کنند اما بعد از دو سال ناامید می شوند وشغل های پایین را می پذیرندو این یک سرخوردگی روحی و اجتماعی و حس حقارت ایجاد می کند.این حس به خانواده منتقل می شود و منجر به ایجاد تنش می شود ."

مهاجران بی اطلاع از قوانین

شک نیست که اختلاف میان قوانین کانادا و ایران عمیق است و زیاد.

قوانین حمایتی از زنان و کودکان و خانواده , اینجا ابراز خشونت وکتک و هتک حرمت دیگری را بر نمی تابد.

مرتضی عبدالعلیان آموزش قوانین را برای خانواده های مهاجر ضروری می داند:"این نکته جالبی است که خانواده های ایرانی از قوانین کانادا خیلی کم اطلاع دارند . و همین بی اطلاعی گاهی اوقات برای آنها دردسرساز می شود."

بعضی خانواده ها فکر می کنند هل دادن , سیلی زدن و گردن طرف را گرفتن و خفه کردن جرم خاصی نیست و دست به این کار می زنند .

الهام معاونی می گوید:"هر گونه توهین ,تهدید و خشونت فیزیکی نوعی اکشن جناعی به شمار می آید .در چنین مواردی با تلفن به پلیس کار به دادگاه می کشد.حتی در موارد تهدید کلامی به محض اطلاع به پلیس چون جریان بین زن و شوهر اتفاق افتاده بلا فاصله شخص را از خانه خارج می کنند و فرد خاطی را جریمه و بازداشت می کنند که باید با ضمانت کسی بیرون بیاید ."

عاملان خشونت در صورت تشخیص دادگاه روان درمانی می شوند. در صورتی که فرد عصبی و با مشکلات روحی تشخیص داده شد گاه تا 6 ماه برای درمان میرود و بعد در امور خدمات اجتماعی مثل خانه سالمندان ,کلیسا,مسجدو...باید کار کند."

تمامی کارشناسان متفق القول آموزش و لا اقل آشنایی با قواعد و حقوق فردی و خانوادگی را قبل و بعد از مهاجرت مهم می دانندواما جای خالی این مهم همچنان خانواده های مهاجر را با مشکلات بیشتر مواجه می کند.

در حالی که آموزش های این چنینی در میان مهاجران دیگز کشورها عمدتا بر عهده انجمن ها , مطبوعات و تشکلهای آنان است , در جامعه ایرانیان مقیم تورنتو این امر برون متولی باقی مانده است .دکتر آزادیان معتقد است:" متاسفانه ما در تورنتو شاهد تناقض های درونی در انجمن ها و تشکل ها یمان هستیم و همین باعث شده که انجمن قوی و فعال نداشته باشیم ."

او می گوید:" پزوهشی بر روی ایرانیان مقیم تورنتو انجام دادم که نشان می داد ایرانیان بعد از مصریان از نظر سواد بالاترین سطح راداشتند ولی از لحاظ درآمد هفتمین کشور از پایین بودند."

به گفته وی سالانه 5 هزار ایرانی وارد کانادا می شوند و جا دارد دولت بیشتر به آموزش بها دهد .زنی که مورد خشونت قرار می گیرد باید امکان مشاوره با افراد صالح را داشته باشدومردی که دست به روی زنش بلند می کند باید بداند نه فقط از نظر اخلاقی که از نظر قانونی هم مرتکب خلاف شده است."