یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Tuesday, June 22, 2004
بیماری فراموشی لرزه‌ای
ما آدم‌ها وقتی پیر می‌شویم، هم حافظه‌مان از دست می‌رود و هم دست و پایمان می‌لرزد. ولی هر وقت زلزله‌ای دور و اطراف‌مان می‌آید، سریع واکنش نشان می‌دهیم و همه چیز به یادمان می‌آید، جز چند نکته...

در سال‌های میانی دهه شصت، دکتر مانوئل بربریان گزارش مهمی در باره ساختار لرزه‌خیز و نامقاوم تهران عرضه کرد. این گزارش به رویت سران مملکت هم رسید و عده‌ای هم به فکر جابجایی پایتخت افتادند. در آن سال‌ها بسیاری بر نامناسب بودن ساختار زمین‌شناختی تهران برای میزبانی از میلیون‌ها نفر تاکید داشتند، ولی با پایان جنگ و آغاز به کار دولت سازندگی، غلامحسین کرباسچی با دادن این اطمینان به رئیس دولت که نیازی به جابجایی شهر تهران نیست، باز‌سازی پایتخت کهنه شده ایران را آغاز کرد.

شهرداری تهران برای تامین هزینه‌هایش نمی توانست روی دولت حساب باز کند و ناچار شد به واسطه مجوزهایی که می‌فروشد، بودجه‌اش را افزایش دهد. البته ظاهر شهر تهران تغییرات عمده‌ای کرد. فضای سبز بیشتر، اتوبان‌های شمالی-جنوبی و شرقی-غربی وجدول‌های حاشیه خیابان رنگ خورده و سطل‌های زباله بیشتر و...

ولی همه از یک چیز غافل بودند.جمعیت پایتخت بیشتر می شد، ولی کسی کاری برای مستحکم کردن خانه‌های مردم انجام نمی‌داد.

بر اساس مطالعات گروه‌های مختلف و سازمان‌های ایرانی و غیر ایرانی، در صورت وقوع زلزله‌ای با قدرت بالا در تهران، آمار کشته‌ها و زخمی‌ها بالاتر از صد هزار نفر خواهد بود. حتی دامنه مطالعات تا بدانجا پیش رفته که در صورت فعال شدن هر یک از گسل‌های"شمال تهران"، "مشا-فشم" و "بی‌بی‌شهربانو" میزان کشته‌ها و خسارت باقی مانده تا چه حدی بالا خواهد رفت.

شاید این سوال به ذهن خواننده بیاید که در چنین حالتی و باعلم به آمدن حتمی این زلزله، که فقط زمان وقوع آنرا نمی‌دانیم، چرا مسوولان شهر کار عمده‌ای برای پیشگیری از فاجعه‌ای که می‌تواند روند تاریخ را در کشور ما عوض کند، نکرده‌اند؟

در طول سال‌هایی که پول حرف اول را در شهرداری تهران می‌زد، بسیاری از استانداردهای ساخت و ساز نادیده گرفته شد. به سازندگان سازه‌های بلند مرتبه، مجوز ساخت در بعضی از نامناسب‌ترین نقاط تهران دادند و کسی هم جلودارشان نبود. بررسی مجدد مجوز‌های برج‌های منطقه الهیه و فرمانیه که بر روی خاک دستی و باغ‌های سابق احداث شده اندکی بازگو کننده حقیقتی است که به خاطر سود بیشتر به فراموشی سپرده شده است. ساخت و سازهای بی‌رویه در دامنه‌های جنوبی البرز، در جایی که امکان سقوط تخته‌سنگ‌های چند صد تنی از بالای کوه وجود دارد، چندان عاقلانه نیست.

زلزله اخیر پاکستان ذهن بعضی از زلزله‌شناسان ایرانی را متوجه شباهت‌های خاص تهران و مناطق تخریب شده کرد، بخصوص در مورد سازه‌های نیمه بلند و ساختمان‌های احداث شده روی شیب ملایم کوه‌ها...

مساله بسیار مهم، نبود امکانات لازم برای نجات جان مردم در تهران زلزله زده است. کافی است یک خودرو وسط اتوبانی خراب شود، راه‌بندان چند کیلومتری پشت سر آن را چه می‌توان کرد، حالا در نظر بگیرید که زلزله باعث مسدود شدن شریان ارتباطی تهران شده باشد! می‌دانید چند صد هلیکوپتر برای رساندن کمک به هر کدام از بخش‌های پایتخت لازم است؟

قطع آب و برق و گاز و تلفن را هم به آن بیافزایید. شوک ناشی از عدم دریافت اخبار را چگونه می‌توان مهار کرد؟ تازه از انفجارهای متعدد بعد از شکافته شدن لوله‌های گاز در تهران فکتور گرفته‌ایم. از بوی گندابه‌های بیرون زده از زیر زمین در مناطقی از شهر و بیماری‌های واگیردار و هجوم سگ‌های گرسنه به و... هم می‌گذریم.

خسارت زلزله فقط به همین محدود نمی شود. هزاران کارشناس درجه یک ایران در تهران زندگی می‌کنند. نبض اقتصاد کشوردر تهران می تپد. دانشگاه‌های اصلی ایران در تهران هستند و...فراتر از خسارت مادی، دچار خسارت‌های وحشتناک‌تری خواهیم شد. چندده هزار کودک یتیم، خانواده‌های از هم گسیخته‌ای که دیگر نان آور نخواهند داشت و...

چرا؟ چون مسوولان غیر پاسخگوی نظام غیر دموکراتیک شهری تهران تصمیم گرفتند پایتخت به هیچ قیمتی از جای خودش تکان نخورد. چون نهادی قدرتمند ناظر بی‌مسوولیتی‌ها نبود. هر کسی بیشتر پول می‌داد، راحت تر ساخت و ساز می‌کرد...

در محاکمه شهرداران مناطق و کرباسچی آنقدر مسائل سیاسی وجود داشت که کسی متوجه بزرگ‌ترین کوتاهی اینان نشد. می‌گویند "سنمار" را ز بالای برج و بارویی که برای پادشاه ساخته بود انداختند. سنمار چنین پاداشی گرفت. ولی آیا کسانی که مسوول جان صدها هزار نفر قربانیان زلزله آینده تهران خواهند بود، چنین پاداشی می گیرند؟