یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Tuesday, May 17, 2011
سو تفاهم‌های فرافکنانه برخی هوادارن خاتمی
گاهی وقت‌ها که دوستان هوادار سیاسیون در قبال کارتونی یا انتقادای کم می‌آورند، حمله را جانشین پاسخ‌گویی می‌کنند. این چیز جدیدی نیست. یک تاکتیک است برای فرافکنی و انحراف افکار. در روزنامه‌های اصلاح‌طلب کار کردن می‌تواند تجربه این بازی را برای آدم بیشتر کند.

اما در برابر کارتون جدیدم در باره عذرخواهی و طلب مغفرت خاتمی از رهبری، دوستانی که به نظر می‌رسد طرفدار حرف خاتمی نباشند اما را یاری او را وظیفه خود می‌دانند، خیال می‌کنند که با پیش کشیدن نامه عذرخواهی من از آیت‌الله مصباح یزدی، می‌توانند کار خاتمی را «ماله‌کشی» کنند.

دوستان نمی‌دانند که خیلی پیش از سایت‌های جناح راستی، خودم هم ماجرا را شرح دادم، و هم نامه را منتشر کردم. ۵ سال پیش. پس چه ترسی و نگرانی‌ای می‌توانستم از انتشارش داشته باشم وقتی خودم منتشرش کرده‌ام؟

من نامه‌ام را منتشر کردم، اما آیا نزدیکان آقای خاتمی، دیدارهای‌شان با فرزند آیت‌الله خامنه‌ای را علنی می‌کنند؟ آیا نتایج گفتگوهایی که منبعی نزدیک به رضا خاتمی ناقل آن است به اطلاع عموم خواهد رسید؟ دوستان آیا خواهند گفت که برای رفع برخی موانع سیاسی چه قدم‌هایی برداشته شده است؟

و اما ماجرای نامه من...

ماجرا ساده است. کارتون استاد تمساح و مشکلاتی که برای من درست کرد، و سو تفاهم بزرگی که بوجود آورد باعث شد با مشورت با دوستان مطبوعاتی‌ام، به این نتیجه برسم که نامه‌ای به دفتر آیت‌الله مصباح بفرستم. این نامه هم برای رفع محدودیت‌های فراوان و فشارها و احضاریه‌ها نوشته شد. آن هم پس از آنکه به عینه دیدم حتی در قم هم ایشان را «استاد تمساح» خطاب می‌کنند و حدس زدم خشم یارانشان باید بیش از حد انتظارم باشد. خشمی که در شهرهای مختلف برای چند نفر دردسرساز هم شد.

آن زمان می‌خواستم نامه‌ای سرگشاده بنویسم که دوستان رای مرا زدند.

در ضمن به هیچ عنوان نمی‌خواستم بابت آن کارتون باز راهی زندان شوم. عذرخواهی را هم در مواردی بسیار مفید می‌دانم. وقتی کارتون معروف «سوسک» مانا نیستانی منتشر شد، به او التماس کردم که خیلی سریع نامه‌ای بنویسد و از هموطنان بابت یک «سهو» عذرخواهی کند، پیش از آنکه بحرانی به‌وجود آید. کاملا هم معتقدم که مانا هیچ قصدی نداشت و اگر متوجه اثر کار می‌شد، هیچگاه به سراغ چنین «دیالوگ»ی نمی‌رفت. مانا هم گفت که هیچ هدفی از گذاشتن آن دیالوگ نداشته، اما تاخیر در اعلام موضع همانا، بحرانی شدن فضا در استان‌های شمال‌غرب کشور همانا. اعتقاد دارم که اگر همان روز اول رسما عذرخواهی کرده بود، بخش عمده‌ای از سو تفاهم ایجاد نمی‌شد. اما این اعتقاد من است و ممکن است غلط باشد.

الان هم به عنوان عضو هیات مدیره انجمن جهانی دفاع از حقوق کارتونیست‌ها، می‌گویم که هر گاه کارتونیستی دچار مشکلی با دستگاه قضایی بشود، باید تمام تلاش را به خرج داد تا مانع به زندان افتادنش شویم. زندان، ارزش افزوده نیست! مهم این است که کارتونیست و روزنامه‌نگار بتواند در فضایی آزاد کار کند.

نوشتن آن نامه، حق شخصی من بود و حقوق عمومی را در بر نمی‌گرفت (حتی اگر فشار را از چند نفر بر می‌داشت، آنها به ننوشتن نامه از سوی من راضی‌تر بودند)، ولی عذرخواهی مردم از رهبری و نظام آیا مساله‌ای شخصی است؟ آیا آنچه خاتمی می‌گوید، یعنی عذرخواهی پدران و مادران اعدام شده‌های سیاسی ۳۲ سال اخیر از نظام و رهبری مساله‌ای عمومی نیست؟

وقتی دوستان محترم اندکی کم می‌آورند و حمله را«شخصی» می‌کنند تا مثلا منتقد را از کارش منحرف کنند، به یاد داشته باشند که فرافکنی و جنگ روانی زودگذر، نمی‌تواند واقعیت‌ها را پنهان کند.
Friday, May 06, 2011
پاسخی به یک دوست محترم
«آقای نیک آهنگ کوثر و بقیه دور گودنشینان عزیز ! شمایی که روزتان با انتقاد و تمسخر میرحسین شب می شد . کسانی که می گفتید میرحسین هم برای مردم یکی مثل بقیه است و فقط بهانه ایست برای سرنگونی . گروهک منحوس مجاهدین خلق که از هر فرصتی برای تخریب میرحسین استفاده می کردید و مدام اعدام های سال ۶۷ را به موسوی نسبت می دادید،»

اینها از وبلاگ یک دوست سبز بود.

ایشان به من لطف نشان داده و از ایشان ممنونم. اما وقتی بحثی خارج از محتوا و کانتکست می‌کنند، احساس می‌کنم عدم توضیح لازم، جفا بر دوستانی است که شاید نکاتی را به یاد نداشته باشند.

- مهم‌ترین اشاره من در کارتون‌هایم به بیانیه‌های موسوی، بعد از باطل کردن راهپیمایی خردادماه سال گذشته از سوی آقایان موسوی و کروبی بود. میرحسین موسوی بعد از آن بیانیه‌ای منتشر کرد.

من نه فعال سیاسی هستم، نه رهبر سیاسی، اما یک ناظر که می‌توانم باشم. نگاه من این بود که وقتی رهبران سیاسی، خود مانع اعتراض‌های خیابانی می‌شوند، جنبش را به خاموشی می‌کشانند.

مقایسه جنبش‌های منطقه با آنچه در ایران شاهدش بودیم برداشت‌های متفاوتی را ایجاد می‌کند. به واسطه تاثیر همین جنبش‌های قوت خیابانی و البته بدون رهبر بود که حکومت‌های بن‌علی و مبارک عملا برافتادند.

شعار و هدف مشترک این جنبش‌ها، «اسقاط نظام» بود. شعار جنبش سبز که رهبر هم دارد، سقوط دیکتاتور و دیکتاتوری برگرفته از ولایت فقیه نیست و نبوده است. تا کنون هم نشنیده‌ام رهبران جنبش سبز، ولایت فقیه را زیر سوال برده باشند.

پس از تحولات تونس و مصر بود که رهبران جنبش سبز خواستند که دوباره جانی به جنبش اعتراضی در ایران بدهند و از مردم برای راهپیمایی در روز ۲۵ بهمن دعوت کردند، و حتی وقتی دولت مجوز نداد، کوتاه نیامدند.

به گمان من لغو راهپیمایی در سالگرد انتخابات و به بجای آن، بیانیه دادن، و از سوی دیگر، عدم لغو راهپیمایی حتی پس از شنیدن جواب منفی از سوی وزارت کشور، یکسان نیستند. گمان می‌کنم انتقاد از رهبران جنبش سبز در خرداد ۱۳۸۹ لازم بود. انتقادی که باعث شد راهپیمایی ۲۵ بهمن را این بار لغو نکنند.

مساله دیگر؛ من رهبری سیاسی نیستم که فراخوان بدهم، و نمی‌توانم چنین کار کنم. ترجیح می‌دهم در جایی از عالم باشم که بتوانم کارم را بکنم. فکر می‌کنم روزنامه‌نگار می‌تواند انتخاب کند کجا باشد. در ضمن به تمامی روزنامه‌نگاران دربند، از احمد زیدآبادی تا بهمن احمدی امویی احترام می‌گذارم و هر جا هم که باشم، تلاش می‌کنم صدای‌شان را به مجامع بین‌المللی برسانم، کام اینکه این کار را کرده‌ام و خواهم کرد.

اما اینکه دوست محترم بنده را در کنار سازمان مجاهدین خلق می‌نشاند و می‌گوید: «حالا چرا سکوت کرده اید و چیزی نمی گویید . مگر معتقد نبودید بیانیه های میرحسین مشتی اراجیف و کاغذ پاره بی ارزش است . پس چرا هرچه در فیس بوک و بقیه شبکه ها حنجره خودتان را پاره می کنید و تاریخ و زمان معین می کنید ، نمی توانید ۲۰ نفر را هم به خیابان بیاورید ؟»، تنها می‌تواند ناشی از عدم شناخت باشد.

گمان می‌کنم انقلاب در میدان تحریر ثابت کرد که برای برانداختن یک نظام پوسیده، نیازی به یک رهبر نیست. «رهبری» مهم است نه «رهبر». من به یاد ندارم هیچگاه از کسی خواسته باشم به خیابان بیاید، و در عین حال، در روز‌های منتهی به ۲۵ بهمن هم امکانات سایت خودنویس را در اختیار دوستان دعوت کننده به راهپیمایی گذاشتم تا در اطلاع‌رسانی کم نیاورند.

اینکه عدم نتیجه‌گیری را گردن بقیه بگذارید، چیزی به قوت شما اضافه نمی‌کند، اما قدرت را در بررسی بهتر و یادگیری از جنبش‌های موفق و هدف‌های‌شان می‌توانید جستجو کنید.

پایدار باشید.
---------
چند نکته:
۱- بنده هیچ سنخیتی با سازمان مجاهدین خلق ندارم، در ضمن آقای موسوی را عامل کشتارها ندانسته‌ام. چند روز پیش جوانی به من حمله کرد که چرا ایشان را عامل دانسته‌ام. انتقاد من به گفتگوی آقای موسوی با شبکه‌ای اتریشی در ۱۳۶۷ بوده که اعدام‌ها را قانونی می‌دانسته است. همچنین معتقدم که موضع‌گیری امروز آقای موسوی در باره جنایت‌های دوران «امام» واجب است.
۲- یکی از مشکلات بزرگ را همین قانون اساسی می‌دانم. اجرای بدون تنازل این قانون تضمین کنده سعادت ما نیست.
۳- معتقدم اگر هدف آقای موسوی، ساقط کردن نظام بود، جمعیت ۳ میلیونی میدان آزادی تا انقلاب، نه تنها کمتر نمی‌شد، که بیشتر هم شده بود.

Labels: