«آقای نیک آهنگ کوثر و بقیه دور گودنشینان عزیز ! شمایی که روزتان با انتقاد و تمسخر میرحسین شب می شد . کسانی که می گفتید میرحسین هم برای مردم یکی مثل بقیه است و فقط بهانه ایست برای سرنگونی . گروهک منحوس مجاهدین خلق که از هر فرصتی برای تخریب میرحسین استفاده می کردید و مدام اعدام های سال ۶۷ را به موسوی نسبت می دادید،»اینها از وبلاگ یک دوست سبز بود.
ایشان به من لطف نشان داده و از ایشان ممنونم. اما وقتی بحثی خارج از محتوا و کانتکست میکنند، احساس میکنم عدم توضیح لازم، جفا بر دوستانی است که شاید نکاتی را به یاد نداشته باشند.
- مهمترین اشاره من در کارتونهایم به بیانیههای موسوی، بعد از باطل کردن راهپیمایی خردادماه سال گذشته از سوی آقایان موسوی و کروبی بود. میرحسین موسوی بعد از آن بیانیهای منتشر کرد.
من نه فعال سیاسی هستم، نه رهبر سیاسی، اما یک ناظر که میتوانم باشم. نگاه من این بود که وقتی رهبران سیاسی، خود مانع اعتراضهای خیابانی میشوند، جنبش را به خاموشی میکشانند.
مقایسه جنبشهای منطقه با آنچه در ایران شاهدش بودیم برداشتهای متفاوتی را ایجاد میکند. به واسطه تاثیر همین جنبشهای قوت خیابانی و البته بدون رهبر بود که حکومتهای بنعلی و مبارک عملا برافتادند.
شعار و هدف مشترک این جنبشها، «اسقاط نظام» بود. شعار جنبش سبز که رهبر هم دارد، سقوط دیکتاتور و دیکتاتوری برگرفته از ولایت فقیه نیست و نبوده است. تا کنون هم نشنیدهام رهبران جنبش سبز، ولایت فقیه را زیر سوال برده باشند.
پس از تحولات تونس و مصر بود که
رهبران جنبش سبز خواستند که دوباره جانی به جنبش اعتراضی در ایران بدهند و از مردم برای راهپیمایی در روز ۲۵ بهمن دعوت کردند، و حتی وقتی دولت مجوز نداد، کوتاه نیامدند.
به گمان من لغو راهپیمایی در سالگرد انتخابات و به بجای آن، بیانیه دادن، و از سوی دیگر، عدم لغو راهپیمایی حتی پس از شنیدن جواب منفی از سوی وزارت کشور، یکسان نیستند. گمان میکنم انتقاد از رهبران جنبش سبز در خرداد ۱۳۸۹ لازم بود. انتقادی که باعث شد راهپیمایی ۲۵ بهمن را این بار لغو نکنند.
مساله دیگر؛ من رهبری سیاسی نیستم که فراخوان بدهم، و نمیتوانم چنین کار کنم. ترجیح میدهم در جایی از عالم باشم که بتوانم کارم را بکنم. فکر میکنم روزنامهنگار میتواند انتخاب کند کجا باشد. در ضمن به تمامی روزنامهنگاران دربند، از احمد زیدآبادی تا بهمن احمدی امویی احترام میگذارم و هر جا هم که باشم، تلاش میکنم صدایشان را به مجامع بینالمللی برسانم، کام اینکه این کار را کردهام و خواهم کرد.
اما اینکه دوست محترم بنده را در کنار سازمان مجاهدین خلق مینشاند و میگوید: «حالا چرا سکوت کرده اید و چیزی نمی گویید . مگر معتقد نبودید بیانیه های میرحسین مشتی اراجیف و کاغذ پاره بی ارزش است . پس چرا هرچه در فیس بوک و بقیه شبکه ها حنجره خودتان را پاره می کنید و تاریخ و زمان معین می کنید ، نمی توانید ۲۰ نفر را هم به خیابان بیاورید ؟»، تنها میتواند ناشی از عدم شناخت باشد.گمان میکنم انقلاب در میدان تحریر ثابت کرد که برای برانداختن یک نظام پوسیده، نیازی به یک رهبر نیست. «رهبری» مهم است نه «رهبر». من به یاد ندارم هیچگاه از کسی خواسته باشم به خیابان بیاید، و در عین حال، در روزهای منتهی به ۲۵ بهمن هم امکانات سایت خودنویس را در اختیار دوستان دعوت کننده به راهپیمایی گذاشتم تا در اطلاعرسانی کم نیاورند.
اینکه عدم نتیجهگیری را گردن بقیه بگذارید، چیزی به قوت شما اضافه نمیکند، اما قدرت را در بررسی بهتر و یادگیری از جنبشهای موفق و هدفهایشان میتوانید جستجو کنید.
پایدار باشید.
---------
چند نکته:
۱- بنده هیچ سنخیتی با سازمان مجاهدین خلق ندارم، در ضمن آقای موسوی را عامل کشتارها ندانستهام. چند روز پیش جوانی به من حمله کرد که چرا ایشان را عامل دانستهام. انتقاد من به گفتگوی آقای موسوی با شبکهای اتریشی در ۱۳۶۷ بوده که اعدامها را قانونی میدانسته است. همچنین معتقدم که موضعگیری امروز آقای موسوی در باره جنایتهای دوران «امام» واجب است.
۲- یکی از مشکلات بزرگ را همین قانون اساسی میدانم. اجرای بدون تنازل این قانون تضمین کنده سعادت ما نیست.
۳- معتقدم اگر هدف آقای موسوی، ساقط کردن نظام بود، جمعیت ۳ میلیونی میدان آزادی تا انقلاب، نه تنها کمتر نمیشد، که بیشتر هم شده بود.
Labels: جنبش سبز