یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Tuesday, February 22, 2005
خاطرات بعد از زندان-۲۲
بعد از ملاقات به هفته‌نامه مهر می‌روم. با علی میرفتاح ماجرای دیدار را در میان می‌گذارم. توی فکر می‌رود. احساس خلاِ می‌کنم. نمی دانم فردا چه می شود؟

جمعه باز هم به نمایشگاه کتاب می روم، مختاباد از من در باره جلسه با دری می‌پرسد. کلّی حال می کند که عامل آشنایی بوده، دلم می خواهد فحشش بدهم، و بگویم که حق‌العملت چقدر است، ولی او آنقدر نیّتش خیر است که نمی توانم. او خواسته کمکی کرده باشد.

در انجمن صنفی بالاخره جلسه‌ای در اعتراض به توقیف فله‌ای روزنامه‌ها برپا می شود. احمد زیدآبادی خطاب به مزروعی می گوید که به آقای خاتمی بگویید که باید استعفا دهد، وگرنه در چند سال آینده بشدت ضعیف‌تر خواهد شد. مزروعی هم می‌گوید نگران نباشید، ما در مجلس که وارد بشویم اصلاحیه قانون مطبوعات را کان لم یکن خواهیم کرد. به نظرم حق با زید است! اگر خاتمی این یکی را هم ببازد، کار اصلاحات تمام است!

سردردم عود کرده...باز این میگرن لعنتی...فشار فکری بدی است...خبردار می‌شوم که قرار است روزنامه ملت منتشر شود، و من هم باید جای خالی نبوی را پوشش دهم. دفترش نزدیک محل انجمن صنفی است. می خواهند ضرف دو سه روز اولین شماره را در بیاورند. سردبیرش حقّی است، وقتی شروع به صحبت می‌کند می فهمم عجب موجود ناحقی است!

باید سه صفحه روزنامه را مدیریت کنم تا داور از سفر کانادا برگردد. دو سه نفر از بچه‌ها را خبر می کنم و کارمان را شروع می کنیم. علیرضا باذل صفحه سینمایی را می بندد و سام فرزانه صفحه تاتر را. حقی می‌خواهد نصف روزنامه را مدل جناح چپ در بیاورد و نصف آنرا مدل جناح راست! یعنی محتوای روزنامه طرفداران هر دو طرف را راضی کند! عجب آدم بامزه ای است! تازه ادعایش یک جای آسمان را هم پاره می کند! می‌گوید می خواهد روزنامه را به تیراژ یک میلیون برساند، از آن بدتر، هنوز گرافیست ندارد! حالم به هم می‌خورد! آدم بدون استعدادی مثل او را نبوی چطوری قبول کرده که برایش کار کند؟ دنیل پرل به دفتر روزنامه می آید! بابا این خبرنگاران آمریکایی عجب موجودات جالبی هستند، بو کشیده که کجا قرار است روزنامه در بیاید! من ماتم می برد از سرعت عمل این آدم. ساعتی با هم گپ می‌زنیم، و بعدش راهی جای دیگری می‌شود.
شماره اول منتشر و در همان روز توقیف می‌شود. کار بعدی هم پرید!درود بر آزادی انتخاب شغل!

دوتا روزنامه جدید دارند در می آیند. بهارو حیات نو. کسی با من تماس نگرفته، و می‌فهمم که مانا نیستانی دارد برای بهار کار می‌کند. کمی دلخور می شوم. خیلی از بچه‌های صبح امروز و آفتاب امروز آنجا هستند، ولی کسی به من چیزی نگفته...آن شب که ویژه‌نامه برای صبح امروز می‌خواهند، نیک آهنگ به دردشان می خورد، ولی الآن نه... یکی از بچه‌های حیات‌نو هم تعریف می‌کند که یکی از دوستان عزیز عضو هیات سردبیری روزنامه شده و گفته اگر کوثر اینجا بیاید، کارتان تمام است! حالم از همه به هم می خورد! دلم بدجوری گرفته. حالا که کار کمیاب است، قدر موقعیت پیشین را می دانم.

تا به حال اینقدر افسرده نشده ام، چند روزی از خانه بیرون نمی آیم و فقط سرم به اینترنت گرم است. رفتارم در خانه بشدت بد شده و تحمل هیچ حرفی را ندارم. هی طرح می‌کشم و پاره می‌کنم. دلم از خاتمی و جماعت اصلاح طلب گرفته. استفاده تان را از من و امثال من کردید، حالا بروید عشقتان را بکنید.

خبر می‌دهند که انجمن صنفی دارد کمک‌های مردمی جمع می کند. بیمه تامین اجتماعی هم کمک هزینه می‌دهد. می‌شنوم که بچه‌های عصرازادگان سر گرفتن حق بیمه شان دجار مشکل شده‌اند، چرا که بیمه از حقوقشان کسر شده، ولی روزنامه پول را به حساب تامین اجتماعی نریخته است.

ما در خانه به کم خرج کردن عادت نکرده‌ایم و خیلی سریع ذخیره‌مان دارد ته می‌کشد. خدایا! کاری برسان!
ادامه دارد
1 Comments:
Blogger Mazzi Nabavi said...
"omidvaram ke tamame neveshtehatoon ro negah darid". shayad roozy be fekre chape anha biofteed, va zire barkhy jomalat khate por rang bekeshid.