یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Saturday, July 24, 2004
آرزوهای بزرگ
سال ها پیش وقتی فیلم آرزوهای بزرگ را می دیدم، می گریستم. گریه پاک ترین ظهور احساسی است که سراغ دارم. امروز هم باز همان نسخه با بازی رابرت دنیرو را دیدم، این بار در درون گریه کردم. سنگینی اش را بر قلبم حس می کنم. گریه برون ریز چه راحت می کند آدم را و اشک درونی چه می خورد وجودت را. نمی دانم چه بر سر خود آورده ام، نمی دانم چه بر سرم آمده. تقصیر خودم است یا شرایط؟ از بس خودم را سرزنش کرده ام، حوصله ام سر رفته. خسته شده ام. من هم آرزوهای بزرگی داشتم، و نمی دانستم سال ها درهمان آرزوها زندگی کرده ام، ونمی دانستم چقدر باید از این زندگی لذت ببرم. همیشه دنبال بیشترش بودم. الآن می دانم که بخشی از آرزوهایم را لمس کرده ام، ودر درون همان آرزوها و رویاها، به دنبال آرزوهای بزرگتری بوده ام. می دانم که اگر پارسال بخت یارم نمی شد، شرایط امروزی ام،آرزویم بود. همیشه دوست داشته ام اثری نو خلق کنم، و وقتی مجبورم اثرم را خلق نشده خفه کنم، به پدری می مانم که سر پسرش را از ترس کشتنش در آب می کند! می دانم که از پسر باید مراقبت کنم، ولی این مراقبت دارد آنرا به کشتن می دهد. آرزوی بزرگم این است که هنرم را آزاد بگذارم. فهمیدنش برای نزدیکانم غیر ممکن است، و نمی دانند چه می کشم. باید جای من باشی تا بفهمی! و خدا نصیبت نکند 
1 Comments:
Blogger Hassanali Namazi said...
دوست عزیز

ایدل اندر بند زلفش از پریشانی ننال
مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش

[..]

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

بااحترام
حسنعلی نمازی