سید آهنگ کوثر متولد خرداد ۱۳۱۵ است.پدرش سید امین الله و پدر بزرگش سید یعقوب اهل عرفان بودند. سید یعقوب مریدان فراوانی داشت که به واسطه آثاری بود که از او دیده بودند و حکمتی که در او بود. سید امین الله نظامی بود و تا مرحله سرتیپی ادامه داد و درست سر بزنگاه سرلشگر شدن خود را بازنشسته کرد، که برای همه عجیب بود، ولی در سال ۵۷ که بسیاری از هم دوره ای هایش را به آن دنیا فرستادند، منتقدانش به پیش بینی سال چهل او ایمان آوردند. او انسانی بسیار مسوول بود و بسیاری از سر بازانش تا آخر عمر به خاطر همین صفتش با او بودند.در دهه بیست، خواهرانش بیوه شدند و او بار مسوولیت آنها و فرزندانشان را هم به دوش کشید، همینطور مسوولیت برادرش را، بعد از فوت پدر. او الگوی اکثر جوانان فامیل بود، به همین دلیل اکثر پسران خانواده افسر شدند، جز پدر من!پدر من آدم درس خوانی نبود، ولی وقتی به دانشسرا رفت تا معلم شود، اعصابش از بچه های تنبل به هم خورد و وقتی در سال چهل برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شد، تصمیم گرفت کمتر وقتش را به بطالت بگذراند، در ابتدا به دانشگاهی درجه دو در یوتا رفت و وقتی بواسطه نمرات خوبش از دانشگاه های دیگر دعوت شد، به دانشگاه ایالتی اورگن رفت که در رشته مورد علاقه اش،خاکشناسی قوی بود. در سال چهل و هفت بعد از اخذ مدرک فوق لیسانس،به ایران آمد و با آذرتاج(نیکی) دوایی ازدواج کرد. آشنایی این دو ناشی از یک تصادف خنده دار بود. مادرم همراه پدربزرگم به طور تصادفی با عمه ام و پدرم برخورد می کنند،پدر بزرگم، مرحوم محمد باقر دوایی از طرف پدری از خاندان کلباسی اصفهان بود و از طرف مادری، نمازی. خاندان نمازی به جز فراماسونر بودن، همه خوبی ها را دارند! خلاصه، عمه ام با دوست خانوادگی خود برخورد می کند و پدرم هم با دختر دوست خانوادگی! بعد از مدتی خواستگاری بازی،شاهزاده از آمریکا آمده با نیکی که از هر پنجه اش تعدادی هنرهای زیبا بیرون می زد ازدواج کرد. من هم محصول تمرینات ماه های اول زندگی شان هستم! در پنج آبان سال چهل و هشت که مصادف با پانزدهم شعبان بود، خداوند محصول مشترکشان را تحویلشان داد که نمی دانند از داشتنش خوشحال باشند یا پشیمان! در سال پنجاه و سه خانواده کوثر به آمریکا رفت تا آهنگ تبدیل به دکتر آهنگ شود. سال پنجاه و پنج هم باز گشتیم.