یکی از مشکلات بزرگ عدم همگرایی ایرانیان خارج از کشور را باید در عدم اطمینان افراد این گروه به یکدیگر دانست. انگار همه می خواهند سر دیگری را کلاه بگذارند. نسل دومی ها و سومی ها که گاه ترجیح می دهند دوستان غیر ایرانی بیشتری داشته باشند. این عدم همگرایی تا درون خانواده ها نیز امتداد می یابد، چه، آمار طلاق ودر گیری های درون خانواده گی در ایرانیان مهاجر در طول سالیان اخیر بالاتر رفته است. عوامل محیطی بسیاری باعث تغییر صورت مساله در مجموعه روابط می شود، و افزایش انتظار دو طرف از یکدیگر پس از روبرو شدن با فضای جدید که با آموزه های ایشان در سرزمین مادری مطابقت ندارد، و درعین حال عدم پایبندی به قول های اول زندگی و نداشتن اعتقاد قلبی به آنها و مسائل دیگر که در حیطه کار جامعه شناسان و روانشناسان است، به افزایش این جدایی ها کمک کرده است.
نکته مهم دیگر، نا مناسب بودن عملکرد نمایندگی های سیاسی ایران در این کشورهاست. بخش عمده ایرانیان به سفارت خانه های جمهوری اسلامی بد گمانند. سفرای ایران هیچ نوع مشروعیتی نزد مهاجران ایرانی پیدا نکرده اند، حتی اگر نماینده دولت مشروع ایران باشند. شایعات گسترده از سو استفاده های اعضای نمایندگی ها نیز به این دید منفی کمک کرده است. بسیاری از دیپلمات های ایرانی به جای اینکه از فرصت اعزام به کشورهای پر از ایرانیان مهاجر در جهت رفع سو تفاهم های تاریخی بهره گیرند، به خاطرعلاقه زیاد به رفع مشکلات شخصی و اقتصادی خویش، بر این گسست افزوده اند. وزارت امور خارجه هم که فقط به گزارش های فریبنده همین ها از کارکرد فریبنده شان بسنده می کند. جالب آنکه نظارتی که اصلاح طلبان ادعایش را می کنند در این مجموعه ها کمتر به چشم می آید. ایرانیان از سفارت خانه های جمهوری اسلامی انتظارات فراوانی داشته اند که عدم بر آورده شدن این خواسته ها نتایج بدتری در آینده به بار خواهد آورد. ولی با توجه به مجموعه مشکلات جامعه شناختی ایرانیان در سال های اخیر، آیا می توان انتظار بیشتری از خودمان داشته باشیم؟
بی تردید، ریشه بخش بزرگی از نابسامانی های ارتباطی ما، عدم صداقتمان با خودمان و دیگران است. ما روزگاری پنداری نیک داشتیم و گفتارمان نیک بوده است، همچون کردارمان- ولی در دوره هایی از حاکمیت مبلغین این آموزه ها، کارمان خراب شد. بعد از حاکمیت اسلام نیز از دروغ و گناه منع شدیم، ولی در دوره های قدرت گیری مبلغین جدید، همان اشتباهات تکرار شد. این بار، با رشد جمعیتی شدید دهه شصت، با نسل جدید درمانده ای روبرو هستیم که هر از گاهی به آینده امیدوار شده ولی خیلی سریع کشتی امید اش به گل نشسته است. نسلی که قربانی واعظان جلوه گری بوده که در خلوت آن کار دیگر کرده اند. آیا این نسل می تواند اندکی و ذره ای به ایرانی بودن خود ببالد؟ نسل افسرده ای که به بدترین وضعی امیال و خواسته هایش سرکوب شده و و نمی تواند شادی و اعتماد به نفس را تجربه کند.
من نمی توانم همه چیز را گردن اصلاح طلبان یا اقتدار گرایان بیاندازم. اینان نیز قربانی مشکلات اجتماعی و تربیتی مشابهی هستند. سیستمی که ریاکاری درون خانواده گی اصالتی بیشتر از پاکدامنی و اصل و نسب پیدا می کند، محصولاتی بهتر از این نخواهد داشت. ما گمشده گانی هستیم که هر چه بیشتر تقلا می کنیم، بیشتر در این منجلاب خود ساخته فرو می رویم.
حالا وقتی مشکلات ما ابعاد جهانی پیدا می کند مساله را بهتر می توان دید : فشار های بین المللی به خاطر عملکرد ما در حوزه انژی اتمی، سایست خارجی نا همگن ما در ارتباط با منطقه، نقض حقوق بشر،تعطیلی مطبوعات، قرار دادهای پر مساله نفتی، عدم امنیت شرکت های خارجی به خاطر تهدید ها و تحدید های اعمال شده بوسیله گروه های فشار داخلی، عبور اعضای القاعده بدون هیچ مزاحمتی از درون خاک ایران پیش از یازدهم سپتامبر، و....-ادامه دارد