دیروز سرم به کار خود بود و داشتم در باره ابا الفضل- همان حسین رضا زاده خودمان- می نوشتم که تلفن زنگ زد. خبر خوب! شام جور شد، و از آن بهتر مهمان باطنی ها بودم. آیدا گفت که حسین درخشان و همسرش مرجان هم هستند، و همینطور پدر شوهرش، دکتر محمد رضا باطنی. دکتر باطنی را سال ها پیش در نمایشگاه کتاب دیده بودم، در سرای اهل قلم، جایی که من و سبوکی و حسین پور کاریکاتور نویسندگان و ادبا را می کشیدیم، کاریکاتور دکتر باطنی را سبوکی کشید.
سوای شام که به خیلی چسبید، بحث وبلاگ هم خیلی جذاب بود. آرش در باره وبلاگ با پدرش صحبت هایی کرده بود و من تازه کار هم که طبق معمول مدعی هر چیزی هستم در باره کار خودم توضیح می دادم. خوشبختانه دکتر باطنی فرصت آنرا داشت که یکی از مطالب مرا بخواند، و تذکر جالبی به من داد: طولانی ننویس! گفت که تجربه سال ها سر وکار داشتن با کتاب و مقاله، به او آموخته است که مطلب هر چه کوتاه تر، خواندنش راحت تر است. و خواننده فرصت زیادی برای خواندن مطالب طولانی ندارد. بهتر است یکی دو تا از بخش های مهم تر مورد نظر را شاخص تر در نوشته آورد و زائدات را زدود. دیدم چقدر درست می گوید. من همین منطق را در کاریکاتورهایم رعایت می کنم. و کار را طوری می کشم که کشدار نباشد و در چند ثانیه درک شود.
خداوند به همه باطنی ها عمر با عزت دهاد!(دیدید طولانی ننوشتم؟)