آیا ما اصلاح طلب هستیم؟ شک دارم. اگر بودیم، به محیط زیست نگاهی دیگر داشتیم. مصرف سوختمان مسوولانه تر بود، از منابع معدنی بهتر بهره می بردیم، بر روی تحصیل کردگانمان بیشتر سرمایه گذاری می کردیم، سیاست هایمان در حوزه های آب و کشاورزی را بهینه می کردیم و... احتمالا می پرسید که اصلاح طلبی چه ربطی به آب و نفت و بقیه دارد؟ فکر می کنید فقط دادن شعارهای اصلاح طلبانه حاجاتمان را رفع می کند؟ نه! مگر می توان از همه خواست به ادامه اصلاحات تن دهند ولی برنامه ای صحیح و مسوولانه برای آیندگانمان نداشته باشیم؟ اصلاحات خالی بندی نیست! در دوران اصلاحات به افزایش میزان مصرف سوخت اندیشیده اید؟ به کاهش تمیزی هوا چه؟ به عنوان رئیس دولت تحت چه معیاری گوش وزیر صنایع را نکشیده اید با این خودروهای شاهکار و آلوده کننده ای که به خورد خلق الله می دهد؟ امسال بیشتر از یک میلیارد دلاربنزین از خارج از کشور وارد می کنیم، تا صاحبان قاتلان خاموش فرزندانمان از آنها بهره گیرند. دلتان هم خوش است که تنها نگرانی مردم ادامه روند اصلاحات است... بله، مردم آزادی می خواهند تا نفس راحتی بکشند، ولی آیا هوای پاکی با این خودروهای پر مصرف آلوده کننده باقی می ماند؟ به آمار فزاینده ابتلا کودکان به سرطان توجه کرده اید؟ هر کودکی که به خاطر این جنایت خودروسازی غیر مسوولانه دردها و نا امیدی های دوران شیمی درمانی را تحمل می کند، داغی بر دل همه ما خواهد بود. وای بر ما. وای بر ما که ادعای اصلاح طلبی داریم ولی از درک ساده ترین اصول انسانی عاجزیم! خداوند به ما فرصتی می دهد تا خدمت کنیم. این فرصت را نباید به این سادگی از دست داد! حرام کردن این فرصت ها حرام است!حرام!
اصلاح طلبی، استفاده عاقلانه از فرصت ها برای بهبود وضع موجود است! غیر از این است؟ اصلاح رفتارهایی که کار را در گذشته خراب کرده بود. پیدا کردن راه های تازه و منطقی برای رشد کشور و بدست آوردن جایگاهی منطقی در جهان امروز. خاتمی هم به نحوی چنین قصدی داشت، ولی با چه سلاحی؟ با چه نیروهایی؟ و باچه اندیشه ای؟ بآ چه پشتوانه ای؟ دانشجویان؟ آنها که حاضر بودند برای یک تب، جان هم بدهند، نیروی عجیبی که تاثیرش در انتخاب خاتمی در دوم خرداد هفتاد و شش معلوم شد. آنها مراجع خوبی برای خانواده هایشان در سراسر کشور بودند، خانواده هایی که خاتمی را نمی شناختند. خاتمی منتخب روشنفکرهای خانواده بود، پس می شد به او رای داد! آنها آینده اداره کشور را متعلق به خود می دانستند. روزنامه نگاران؟ کسانی که خاطره سال های حضور خاتمی در وزارت ارشاد را به یاد داشتند، دورانی که آزادی نسبی را تجربه کردند و شخصیت یافتند. بسیاری از آنان به یاری خاتمی شتافتند. در این سال ها با محو شدن فاصله احزاب و روزنامه ها، روزنامه نگاران صاحب نام گاه جایگاهی فراتر از رهبران احزاب را بدست آوردند و تاثیری فراتر از آنان گذاشتند. روزنامه نگاران از موقعیت کسب خبر به پله ایجاد خبر رسیدند، و می خواستند به حاکمان خط دهند. نیروهای نظامی؟ درصد آرای خاتمی در شهرک های نظامی بسیار شاخص بود. نظامی ها (بدنه سپاه، بسیج و ارتش) او را خواستند. چون به آنها نگاهی انسانی داشت نه ابزاری. دبیرستانی ها؟ حرف های خاتمی جوانان بسیاری را به شوق وا می داشت. شوقی که ناطق از ایجادش ناتوان بود. جوانان دبیرستانی می خواستند نشان دهند که تاثیر گذارند و به آینده خود اهمیت می دهند. زنان؟ زنانی که که نماینده فقید بندر عباس در مورد استهلاک آنها صحبت می کرد، می خواستند در صحنه حاضر باشند. مى خواستند در کابینه باشند، به اثبات نقش خود امیدوار بودند و جایگاه بهتری می طلبیدند. کودکان؟ شعارهای کودکان مهد های کودک را شنیده بودید؟ این شعارهای بامزه بر خانواده های بسیاری تاثیر گذاشت! شعارهای خنده دار و احساسی دبستانی ها هم همینطور، در مدارس راهنمایی باید جالب ترین شعارها را از دختران می شنیدید. کاسب ها؟ بسیاری از بازاریان و مغازه دارها از اینکه به عنوان ابزار قدرتمندان باجگیر بازار باشند، بیزار بودند. از اینکه مردم آنها را بی فرهنگ بدانند اظهار تنفر می کردند، می خواستند راه خود را بروند. آنها که سابقه جبهه ملی و یا نهضت آزادی و ارتباطشان با بازاری ها را به یاد دارند، می دانند که این گروه چه کارکردی در توسعه سیاسی و فکری دهه های چهل و پنجاه داشته است. حسینیه ارشاد، بی یاری مرحوم حاج مانیان حاصل نمی شد، جایی که هنوز با نام شریعتی عجین است. معلمین، اساتید، کشاورزان، کارگران، و خیلی دیگر از گرو های صنفی می توانستند پشتوانه های اصلاحات باشند. چه شد؟ چه کسانی از رای خاتمی بهره بردند؟ گروه سلام، و دیگر نزدیکان این گروه! بنیاد صدوق! یاران سابق خاتمی در وزارت ارشاد، کسانی که مورد اطمینان بهزاد نبوی بودند...پشتوانه های خاتمی اندک اندک چون از مستی بیرون آمدند، رفتند. هستان رفتند و نیستان می رسند! خاتمی به عنوان یک انسان، مورد احترام من و امثال من است. ولی به عنوان کسی در تبدیل یکی از بهترین فرصت های تاریخی به یِاس آلودترین زمانه ها موثر بود، از او نمی توانیم بگذریم. اگر مشاورین او حد اقل می توانستند گفتگوی تمدن ها را به داخل بکشند، و از پتانسیل های مثبت جناح مقابل در جهت رشد کشور بهره گیرند، و حد اقل سهمی از پروژه ها را طوری بین آنها تقسیم می کردند که ماجرای پترو پارس و امثال آن رخ نمی داد، رابطه جالب تری بین طرفین بوجود می آمد. حرص و طمع تازه به دوران رسیده های این طرف پروژه ها را می بلعید. توجیه هم فراوان بود، آن طرفی ها نمی توانستند...کارشناس نداشتند...اینکاره نبودند... به صلاح نبود... مشاوران خاتمی که بودند، آیا کسی در حد کاندولیزیا رایس، سندی برگر، برژینسکی، مک فارلین و ... نداشتیم؟ نه!