یادتان می آید، در دهه شصت هیات های گزینش به جان ادارات افتادند و عده زیادی را از نان خوردن انداختند. در دانشگاه ها استادانی که حاضر نبودند با جماعت ستاد انقلاب فرهنگی کنار بیایند را به خانه فرستادند. بسیاری از قبول شده های کنکور در گزینش رد می شدند. ریا کاری کم کم تبدیل به ارزشی فراگیر می شد. آمدند پاکسازی کنند، ناپاک سازی کردند! جالب اینجاست که اکثر این قلع و قمع کنندگان بعدها اصلاح طلب شدند، و یادشان رفت که دو دهه قبل چه بلایی سر اخلاق و صفات انسانی آوردند، و آن روزها که قدرتش را داشتند اصل را بر برائت نگذاشتند و همه نزد ایشان مجرم از آب در می آمدند...
امروز بعد از گذر سال ها همان بلا سر خودشان آمده، خائن می نامندشان، عامل بیگانه اند، دین ندارند، تارک الصلاه شده اند و ....دوستی دارم که همه اش به من می گوید که کوتاه بیایم، چیزی در مورد چپ ها ننویسم. راستش هر روز که می گذرد بیشتر به این نتیجه می رسم که هر چه امروز می کشیم ازدست همین جماعت است. از دست کسانی که حقوق مردم را پاس نداشتند و امروز ادعای نگاهبانی حقوق شهروندان را دارند. تا حالا شنیده اید این چپ های اصلاح طلب از مردم بابت گندهایی که زده اند عذرخواهی کنند؟ مشکلی که ذهن مرا آزار می دهد این است که هر وقت خواسته ایم کسی را انتخاب کنیم، مجبور بوده ایم از میان بد و بدتر یکی را برگزینیم. آیا روزگاری می رسد که که بتوانیم از میان خوب و خوب تر انتخابی داشته باشیم؟
امروز در کمتر خانه ای صداقت را لمس می کنید. اگر در خانه باشید و کسی که حوصله اش را ندارید به شما زنگ بزند، فرزندتان می داند چه دروغی ببافد. حال رفتن به خانه پدر زن را ندارید، همسرتان صد و یک دروغ مصلحت آمیز ردیف می کند...این جماعت از ما موجوداتی ساخته اند که به جای تکامل سقوط ژنتیکی کرده ایم! موتاسیون منفی! حالا می خواهید فراموش کنیم که در این چند سال بعد از دوم خرداد به چه کسانی کمک کرده ایم؟ به قاتلین پاکی های مان! اشکال کار اینجاست که دیر به فکر افتاده ایم!
ماهی را هر وقت از آب بگیری، تازه نیست!