تجربه یک سال اخیر من در کانادا، برایم این ارزش را داشته که با کارکرد احزاب واقعی آشنا شوم. احزابی که کاندیداهای خود را در چند مرحله بر می گزینند و اعضا دراین انتخاب نقش اصلی را بازی می کنند. مردم عادی بر اساس دیدگاه های خود به یکی از احزاب می پیوندند و نقش بیشتری در بازی سیاست دارند. حضورشان فقط در انتخابات نیست وبر فعالیت های حزب مطبوع خود نظارت می کنند. درست مثل ایران!!!
تازه از زندان بیرون آمده بودم. روزی به محل انجمن صنفی روزنامه نگاران رفتم. دبیر وقت انجمن ازمن خواست تا به دفترش بروم. دکتر ارغنده پور پرسید چرا به حزب ما سر نمی زنید؟ چرا به کمیته های ما کمک نمی کنید و ...خنده ام گرفت. هنوز از حزب مشارکت بدم نیامده بود، ولی نمی توانستم فکر پیوستن به این حزب یا احزاب دیگر دوم خردادی را در ذهنم بپرورانم، آخر من به هیچ حزب ایرانی که سر و ته آن معلوم نبود نمی توانستم بپیوندم، و گمان نمی کنم چنین حزبی به این زودی ها در ایران پیدایش شود!
گفتم که من ترجیح می دهم عضو هیچ حزبی نشوم. احزاب در ایران سابقه خوبی ندارند و نمی توان به آنها اعتماد کرد.
ارغنده پور هم از موضعی بالا جواب داد که این حرف مردم عقب افتاده ایران است...
من هم در جواب گفتم: متاسفانه این احزاب از همین عقب افتاده ها تشکیل شده اند!
راستش تا وقتی که احزاب بعد از بقدرت رسیدن یک فرد برای حمایت از او و یا گرفتن امکاناتی که دور و بر او پیدا می شود تشکیل می شوند، نمی توان حزب سالمی پیدا کرد. احزاب دیگری هم که همزمان تشکیل می شوند اغلب از واخورده ها و کسانی ساخته شده است که تحویلشان نگرفته اند.