یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Friday, September 03, 2004
اصلاحات درون خانواده گی
یکی از چیزهایی که همیشه اذیتم کرده و خواهد کرد، فکر کردن در باره خاطره ای است که باید بهترین باشد ولی تلخ ترین است. این خاطره بد فقط به من تعلق ندارد، و وقتی پای صحبت خیلی از دوستانم می نشینم از چنین خاطره بدی نالیده اند. مرد و زن هم نالیده اند!
این خاطره بد، مراسم عروسی نام دارد. مراسمی که باید لطیف ترین احساس را به عروس و داماد بدهد ولی قربانی نفس کثیف چشم و هم چشمی و دروغ و تظاهر می شود.
خانواده های پسر و دختر در باطن جز خوبی برای فرزندان خود نمی خواهند ولی نمی دانند که با فشارهای عجیب و غریب باعث لوث شدن کل ماجرا می شوند.!کاش مشکل اصلی فقط پدر و مادرهای عروس و داماد بود، اطرافیان گاه چنان همه چیز را به کام آدم تلخ می کنند که تا عمر داری فراموش نمی کنی.
در حال حاضر تشکیل خانواده بدون یاری خانواده ها در ایران و حتی در این طرف دنیا بسیار سخت است. این کمک می تواند در صورت منطقی بودن، به قوی تر شدن ارتباط دو نفر و حتی خانواده هایشان بیانجامد، ولی عوامل مختلفی که از عدم صداقت و تکلف نشات می گیرد، کار را خراب می کند. آیا ازدواج در کشور ما بر اساس عشق عملی می شود؟ آیا پسر و دختر امکان بدست آوردن شناختی منطقی از یکدیگر را می یابند؟ آیا خانواده ها اجازه ابتکار عمل را به زوج های جوان می دهند؟ با پیشنهادهای جوان ها چه برخوردی می شود؟ کمک ها به چه صورتی است؟ برای راضی کردن دل خودشان یا راضی نگه داشتن جوان ها؟ خانواده هایی که زوج جوان را یاری می کنند بر آنها منت دارند، قبول!ولی به چه قیمتی؟ انگار عسل را با مدفوع قاطی کنی و به زور به طرف بخورانی، و جز به به هم انتظار شنیدن حرف دیگری را نداشته باشی.

برای یک مراسم عروسی، یک مهمانی چند ساعته، باید یک سال تمام برنامه ریزی کنی تا عزیزان شهد را در کام تو شرنگ کنند! به خدا قسم نمی توانم درک کنم که ما ایرانی ها چه مرگمان می شود که جهنم را پیش از مرگ جلوی چشمان فرزندانمان می آوریم! از جوان هایمان می خواهیم عین عروسک خیمه شب بازی رفتار کنند و نیش های اطرافیان که با خانواده های ما خرده حساب دارند را نشنویم، به روی آنها لبخند بزنیم و از آنها که بر ما منت گذاشته اند و تشریف آورده اند قدردانی کنیم. کدام آدم عاقلی را می شناسید که از کسی که بدش می آید دعوت کند؟ بابا! به پیر به پیغمبر این دعوت به دل عروس و داماد زهر می شود. آن بنده خدا هم از روی تکلف هدیه ای می آورد که راضی نیست. هدیه اش هم به دل عروس و داماد بدبخت بیچاره نمی نشیند. این چه دعوتی است آخر؟
عروس و داماد می خواهند دوستانشان را دعوت کنند، کسانی را که دوست دارند، ولی مجبور می شوند خیلی ها را از فهرست قلم بزنند تا فلان خانم که قبلا مادر داماد را به عروسی پسرش دعوت کرده بود، در این مراسم مهمان شود. آخر مگر معامله است؟ منوی غذا باید بهترین باشد، چون حتما یکی از فامیل ها ازمسوول سالن عروسی خواهد پرسید که باشگاه چند رقم منو برای پذیرایی دارد، و آبروی خانواده های عروس و داماد در خطر خواهد بود. وای اگر عروسی در یکی از هتل ها برگذار شود! حرام اندر حرام!

صله رحم را ارج می نهم، ولی آخر خیلی ها رحم که نیستند هیچ، تخمدان هم محسوب نمی شوند!

سال ها پیش آرزویم این بود که مراسم عروسی ام را در پلنگ چال برگذار کنم! چرا؟ چون می دانستم کسانی که واقعا دوستمان دارند حاضرند تا آنجا بیایند! مسن تر ها هم می توانستند سوار چهارپایان شوند! چرا که نه؟ یک مراسم عروسی سی نفره واقعی صد رحمت داشت به مراسمی که زهرش همیشه روح را خواهد آزرد. تازه، به جای شام، صبحانه و نهار به مهمان ها بدهیم، چه عیبی دارد؟ سنت عروسی سر جای خودش، ولی مگر نمی توان کاری کرد که بقیه نکرده اند؟ از کسی هم انتظار هدیه نداشت، و بجای خرج کردن غیر منطقی برای باشگاهیان از دزدان سر گردنه بد تر، پول حلال را به زندگی ساده خود زد. پولی که کم است ولی ذره ذره اش با امید بدست آمده.
بسیاری از ما از این روز خاطره های بدی داریم. این خاطره های بد تا مدت ها زندگی هایمان را به چالش کشانده. از حقیقت زندگی به واقعت تلخ بی فرهنگی و عقده های فرو خفته رسیده ایم. درک کرده ایم که از ما می خواهند ابزار باشیم. ابزار نسل پیش را می گویم که زمانی خود ابزار دیگران بوده است. این پیر شده ها نمی توانند درک کنند که ما هم مردمانی هستیم با آرزوهای خودمان!هویت ما را زمانی می پذیرند که به جایی رسیده ایم و جایگاهی یافته ایم، و از به به و چه چه بقیه را به نفع خود استفاده می کنند...بله، این پسر من است که چنین کرده یا این دختر من است که فلان افتخار را بدست آورده...همان پسر ودختری که با فشارهای خود از حرکت باز نگاه داشته بودم!

سوال من این است! آیا من و دوستان من که منتقد این روش ها و دیدگاه ها هستیم، خود را اصلاح می کنیم تا فرزندانمان راه خود را بروند و شادی را با تمام وجود لمس کنند؟ آیا پس زمینه ذهنمان را می توانیم پاک کنیم تا بی خلل آن بخش هایی از عرف و سنت را که فرزندانمان غلط می دانند، نادیده بگیریم؟

فرزندان ما، قربانی های ما هستند. کمتر سرشان را ببریم!

پدران و مادران ما با حمایت خانواده هایشان، بهترین لحظات جوانی ما را غصب کردند، مثل آنها نباشیم!