دیروز در یک میز گرد تلوزیونی کانادایی حاضر شدم.نمی گویم کدام کانال تا سر کار بروید! برنامه در مورد مشکلات روزنامه نگاری در جهان امروز بود، و چگونه می توان جان روزنامه نگاران را از بلایای غیر طبیعی محافظت کرد. در نیمه نخست برنامه سه روزنامه نگار کانادایی به بحث در باره مشکلاتی که در شرایط جنگی، کار در سرزمین های پرتنش و حتی کانادا پرداختند. نیمه دوم به ماجرای زهرا کاظمی اختصاص داشت. من وظفر بنگاش روزنامه نگار پاکستانی، مهمان برنامه بودیم، گوینده از من در باره ماجرا و ابعاد آن پرسید. من هم ماجرا را خیلی راحت به این صورت بیان کردم که سال گذشته زهرا کاظمی خبرنگار عکاس ایرانی که شهروند کانادا هم بود، با گذرنامه ایرانی وارد ایران شد. ماموریت او ظاهرا عکاسی از عراق بوده و سال قبل از آن نیز به افغانستان رفته ، در تهران برای عکاسی از تجمع خانواده های دانشجویان زندانی که بعد از ماجراهای خرداد ۸۲ بازداشت شده بودند، به زندان اوین سر می زند. خانواده ها پشت دیوار جمع شده اند. این منطقه هم تا آنجا که من می دانم جای مناسبی برای عکاسی نیست و بدون اجازه نمی توان آنجا کار کرد! وقتی هم با ماموران روبرو می شود مقاومت می کند و نگاتیو را از دوربین بیرون می آورد تا چیزی دست آنها ندهد. ماموران هم که آدم های مهربانی نیستند او را بازداشت می کنند.
تا اینجای کار مشکل چندانی نبود. به ادامه ماجرا توجه کنید:
وقتی به زندان اوین می روید، اگر بخواهید با زندانبان تند باشید، کار خطرناکی کرده اید. و اگر هم بخواهید نقش فعالان سیاسی را بازی کنید، انتظار نداشته باشید که با شما مثل یک خبرنگار برخورد کنند. در آنجا با شما شوخی ندارند! حالا خانم کاظمی در چنین شرایطی طوری برخورد کرده که هم حساسیت بوجود آورده و هم امکان پرونده سازی را فراهم کرده است!
مجری برنامه تعجب کرد! مهمان پاکستانی هم تا اینجای کار با من همصدا بود، و به اعتصاب غذای او اشاره کرد. ولی ناگهان مرگ او را معمولی دانست و بی اهمیت، و اینکه ممکن است در بیمارستان اتفاقی برایش افتاده باشد و پزشکان هم نظر نیستند و ... انگار داشت از موضع مسوولان وزارت خارجه حرف می زد. انگار نه انگار یک انسان به آن دنیا رفته است!
صدای من در آمد!
"داریم در مورد یک انسان با حقوق انسانی اش صحبت می کنیم! درست است که اگر کسی به منطقه ای حفاظت شده برود، و عکاسی کند، دوربینش را می گیرند و بازجویی اش می کنند. و اگر خانم کاظمی احساساتی نمی بود و با آرامش پیش می رفت، شاید امروز این ماجرا تبدیل به یک بحران نمی شد. ولی نمی توان از کشته شدن او حمایت کنیم یا بی تفاوت بمانیم. کار غیر حرفه ای کردن هنر نیست، ولی باید جان او وامثال او را پاس داشت! باید اعتراف کنم که این ماجرا باعث شد دنیا متوجه خطر کار خبری و روزنامه نگآری در ایران شود، و چون او شهروند کانادا هم بود و قضیه شکلی بسیار جدی به خود گرفت!"
متاسفانه به ما آموزش نداده اند که در صورت بازداشت، باید چه کنیم! الآن خبرنگاران خارجی که به مناطق خطرناک دنیا سر می زنند می دانند که چه باید بگویند و چه نباید بگویند!
به هیچ وجه هم قصد تبرئه طرف مقابل را ندارم، ولی هنر ما باید این باشد که کارمان را متناسب با شرایط پیش ببریم نه اینکه خودمان را به قربانگاه بکشانیم! روزنامه نگاری با فعالیت تند سیاسی فرق دارد. ما شاهدیم، نه طرف قضیه.
راه رفتن در میدان مین به این راحتی ها نیست.
نکته: امروز شنیدم که این روزنامه نگار پاکستانی، خرج دارد واز درون ایران اندکی حمایت می شود.