یکی از دوستان اهل تمیز، حکایت کند از پیر فرزانه ای که چون در نگاشتن سیاست استاد بود و چیره دست،کسان دگر را منع می کرد ازورود در امور سیاسی و حوزه استحفاظی اش .
این پیر عالم سیاست دانش، مرا نصیحتی مشفقانه کرده که از او ممنونم.
این بزرگوار نمی داند که من از سال ها قبل بر خاتمی تاخته ام، و تاختن بر این مرد امری قدیمی برای من محسوب می شود و اسیر مد روز هم نشده ام! در عین حال خاتمی را هم دوست داشته ام.
نمی داند که وقتی هادی حیدری درباب لطافت و خوبی و نازی وماهی و...خاتمی مطلب نوشت، بر هادی تاختم که آهای! ما کاریکاتوریست هستیم نه تذکره گو و متملق رییس قوه مجریه! بزرگ ترین لطف ما به خاتمی، گوشزد کردن عیب اوست، با زبانی که بلد هستیم.
همان روز که آن مطلب چاپ شد و جماعتی از مشارکتی ها رگ های گردنشان به حجت قوی گشت، محمد علی ابطحی به من زنگ زد و از طرف خاتمی از من تشکر کرد. شاهد هم احمد زید آبادی که در تاکسی بود!
سه سال پیش، چند ماهی بعد از انتقاد من از هادی، خاتمی از من خواست موضوعی را در دفترش برایش بازگویم. او مرا متوجه این نکته کرد که نگاه انتقادی مرا درک می کند و می پسندد. همان روز به سعید پور عزیزی مسوول اخبار ریاست جمهوری(همان بولتن خودمان!) پیشنهاد کردم که بخشی را از بولتن به کاریکاتور روزانه از مواضع خاتمی اختصاص دهد، تا رییس جمهوری بداند مواضع اش تا چه حدی قابل نقد و پردازش از سوی کسانی است که اهل تملق نیستند.
پور عزیزی چون نمی توانست جواب مگسان گرد شیرینی را بدهد، مرا مجاب کرد که کار سختی است و با احترام عذر خواست.
بعد ها هم خاتمی به بعضی از انتقاد هایم جواب داد، منتهی من دیگر به ریاست جمهوری نرفتم که ببینم چه گفته یا جه برایم نگاشته است....
من لحن تندی دارم، و اگر از کسی بدم بیاید، می گویم و اگر خوشم بیاید هم بدون تعارف می نویسم.
اینکه کسی با مطالب من و بی سوادی ام در عالم سیاست مشکلی داشته باشد، برایم قابل درک است. می تواند نوشته های مرا نخواند!
اگرهم زحمت کشید و خواند و ایراد گرفت، از او ممنون خواهم بود.
در ضمن در وبلاگ می توانم چیزهایی را که دوست دارم بنویسم! این یک رسانه شخصی است، نه؟
اگر اسم کسی را نیاوردم، لابد یا قابل نبوده، یا دلم نمی خواسته بطور مستقیم درباره اش بنویسم.
اگر هم دیدم آوردن اسم او واجب است، خواهم آورد.
یک بدی خیلی بزرگ هم دارم! نمی توانم راحت دروغ بگویم و نوشته هایی که حس می کنم ناحق هستند را، ناحق خطاب می کنم!
من سیاست مدار نیستم و سیاست را به اهل اش می سپارم، ولی نادرستی را سیاست و سیاسی نویسی نمی دانم، مگر آنکه آن بزرگوار، سیاست اش عین دیانت اش باشد!
در ضمن پدران بنویسند، و به پسران خرده نگیرند. اختیار را به خوانندگان واگذارند! در این فضای مجازی نظارت استصوابی معنایی ندارد.