جرج بوش، نماینده نو محافظه کاران آمریکا است. این گروه نگاهی ایدئولوژیک به مسائل مختلف دارند و این نگاه را با سرنوشت آمریکا و جهان گره زده اند. گاهی وقت ها برایم سخت می شود وقتی می خواهم پی به اختلافات باطنی راست های خودمان با راست های آمریکای شمالی ببرم. البته این راست ها بطور طبیعی خیلی پیشرفته تر هستند، ولی انگار هر دو گروه از یک مشکل واحد رنچ می برند: خود محوری.
نگاه مطلق انگارانه هر دو گروه و عدم بازگشت منطقی از خطاهای تاکتیکی، بشدت آزار دهنده است.
از سوی دیگر برخورد از موضع بالا و خدایگانی با دنیا ، در عین بهره گیری از شعائر مذهبی و تلاش برای جذب کسانی که اندک اعتقادی دارند، در هر دو طرف مشترک است. اینکه خدا را مال خود می دانند، نه اینکه تلاش کنند کارشان در مسیر حق باشد، از نکات بارز ایشان است. اگر هم دارند تلاشی با بهره گیری از نام خدا می کنند، آنقدر خلق را از خدا دور می کند که از تصور به دور است.
متهم کردن طرف مقابل به کمونیست بودن نزد محافظه کاران در دهه پنجاه، شباهت زیادی به اتهامات راستی های خودمان به منتقدین دارد. مک کارتیسم( این واژه را هربلاک کارتونیست آمریکایی بر اساس شیوه رفتاری سناتور جوزف مک کارتی و دار و دسته اش پدید آورد)، در دوره جدید با اسامی مختلفی دیده می شود. نگاه حذفی بسیاری از راست ها روح مک کارتی را بسیار شادمان می کند.
نگاه همه یا هیچ را در این جماعت بیشتر می بینیم، و مناظره دیشب بهترین شاهد این گفتار است.
بوش حاضر نیست خطایش را بپذیرد ولی رقیب می گوید من اشتباه کردم، وکری در باره تغییر مواضع خود هم می گوید که تجربه جنگ ویتنام به من آموخته که از اشتباهاتم پند گیرم و آنها را اصلاح کنم.
آیا راست ها از خطاهای تاریخی خودشان پند خواهند گرفت؟ نمی دانم!