یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, October 04, 2004
همبستگی یا چند دستگی؟-قسمت اول
امروز یکی از دوستان نکته ای را بازگو کرد و دیگری پاسخ داد که خاطراتم را اندکی قلقلک نمود!
دو سال پیش که اصغرزاده به همبستگی رفت، با واسطه از من دعوت به همکاری کرد. من هم که بعد از خروج از نوروز تصمیم گرفته بودم با نشریات حزبی کار نکنم، همه اش می گفتم نه.
به جای خودم هم توکا نیستانی را به آنها معرفی کردم و روزی با او نزد مسعود سفیری رفتم و همکاری آنها شروع شد.
تا اینکه از دو طرف صدای ناله وشکایت بلند شد که با هم سازش ندارند!
من هم که با خواهش و تمنّای یکی از معاونین شهردار تهران نامزد انتخابات شوراها شده بودم، مانده بودم که در کدام روزنامه برای خودم کار تبلیغی بکنم.
از سر شانس یا بد شانسی،یکی از همان روزها اصغرزاده زنگ زد. خواهش و تمنّا، که پاشو بیا.
من هم اندکی ناز کردم و گفتم باید فکر کنم!
با ثانی نژاد معاون شهردار مشورت کردم، گفت بد نیست، خوب هم هست!( البته بعد ها زد زیر حرف خودش!) من هم فردای آن روز که اصغرزاده دوباره تماس گرفت با او قرار گذاشتم.
در جلسه ای که سفیری هم در آن حاضر بود، گفتم به شرطی می آیم که هم ماهی ۴۵۰ هزار تومان حقوقم را بپردازید، و هم برایم تبلیغ کنید! او که تا حالا با چنین آدم پر رویی روبرو نشده بود قبول کرد!
من هم با یک تیر چند هدف زده بودم، هم کار جدیدی داشتم و هم جایی برای زدن مشارکتی ها پیدا کرده بودم.
با ابراهیم نبوی و امید معماریان هم یک ائتلاف علم کردیم که جماعت حیات نو و اصغرزاده و چند نفر دیگر حامی مالی اش شدند. اسم من هم در لیست هیچ دسته و حزبی نبود، جز ائتلاف سبز و یکی دو فهرست روشنفکران و صنعت گران.
بعد از شکست سنگین دوم خردادی ها و همچنین من، بوی الّرحمن از هر سو بلند شده بود. روزنامه را در عمل در اردیبهشت ماه از اصغرزاده گرفتند، و اعضای اصلی تحریریه هم استعفا دادند. مدتی گذشت و از حقوق بچه ها خبری نشد، من و سفیری به روزنامه سر می زدیم تا پول همکاران را پس بگیریم، ولی خبری نشد.
تا اینکه به نمایندگی از بچه های مستعفی همبستگی، نامه اعتراض آمیزشان را از طریق سخنگوی دولت به رئیس جمهوری رساندم.
این هم ارتباط ما با این روزنامه و حزب درب و داغان که زیراب دبیر کل را از روزنامه زد.
اعتراف می کنم که از کار کردن با اصغرزاده لذت بردم، و از کاریکاتورهایی که کشیدم راضی هستم، ولی از اینکه نان این جماعت را برای سه ماه خوردم، متاسفم. از طرف دیگر از اینکه زیر حرف خودم زدم و بانشریه ای حزبی کار کردم، پشیمانم!