مطلب قبلی من در باره نقش همجنس گرایی در مناظره انتخاباتی اخیر آمریکا، واکنش های جالبی بدنبال داشت.
از جمله نویسنده وبلاگ
کلاش که نوشته بود:"آقاي كوثر ...با سلام ..خدايي خجالت نمي كشيد؟؟ براي اثبات آزادي و دموكراسي و حق مخالف! و اقليت! بايد از همجنس گرايي دفاع كنيد؟؟ آخه آزادي تا كجا؟ به چه قيمت؟"
دوست دیگری نامه نوشته بود که نباید تحت هیچ عنوان در باره همجنس گرایی نظر داد، و بهتر است صورت مساله را پاک کرد.
یکی هم بعد از کلی فحش و بد و بیراه جذاب، گفته بود که اصلاح طلبان همه شان آن طرفی و آن کاره هستند.
به نظر من، این پدیده را باید بهتر شناخت. اطمینان به گفته های دیگران بدون مطالعه کاری را از پیش نمی برد. من، شخصا مخالف آزادی همجنس بازی و چیزهایی هستم که در اینجا می بینم، ولی آیا به خودم حق می دهم که این مخلوقات را نفی کنم؟ تنها می توانم در باره اش بیاندیشم.
در سال هایی که در دانشگاه تهران بودم، فقط می شنیدم که آمار همجنس بازی در خوابگاه بیشتر از گذشته است. اگر اشتباه نکنم، چند نفر از دخترانی که روابطشان لو رفته بود اخراج موقت شدند.
در سال های روزنامه نگاری هم هر از گاهی چیزی می شنیدم یا گزارش غیر قابل انتشاری می خواندم.
روزی که شنیدم یکی از دوستانم چند جا به همجنس گرایی خود اعتراف کرده، آنقدر عصبانی و ناراحت شدم که حدی ندارد. او روزنامه نگار بود و از ترس بدتر شدن وضعیت از ایران رفت. هنرمند بزرگی بود ولی بطور ذاتی هیچ علاقه ای به زنان نداشت. وقتی از ایران رفت، خوشحال شدم، چون نمی توانستم با او رودر رو شوم و چیز بدی به او نگویم.
من از صمیم دل معتقدم که می توان خواسته های نهانی را مهار کرد، همان چیزهایی که به نام نفس می شناسیم. شاید علاقه من به مذهب، ناشی از همین امر باشد. و اعتقاد دارم که اگر به نادرست بودن و غیر طبیعی بودن همجنس گرایی ایمان داشته باشیم، ولی آنرا از دریچه علمی هم تجزیه و تحلیل کنیم، نتیجه بهتری عاید جامعه می شود.
آیا کتمان واقعیت ها به افزایش بیماری ایدز در ایران کمک نکرده است؟ چرا صاحبان بینش عبرت نمی گیرند؟