در تاریخ بلند فرهنگ فارسی، بسیاری از نقدها را در لفافه به بزرگان تقدیم کرده اند. ما ایرانی ها تحمل شنیدن حرف های نازک تر از گل نداریم. تملق توانگرمان می کند، و نقد، می سوزاندمان.
هیچگاه شاعری متملق، و یا نویسنده ای مجیزگو را جز با هدیه ننواخته اند، و ناقدان همیشه سرنوشتی تلخ داشته اند. آیندگان نظر داده اند که میرزای عشقی و فرخی یزدی عزیز کرده ملت هستند یا چاپلوسان درباری؟
گفتم لفافه، چرا؟ چون اگر حرف حقّی را واضح بزنی، گردنت را می زنند. گردن فرازی حقّ گویان در کشور ما دیری نپاییده است.
سال هاست به ادبیات طنز و کاریکاتوربه عنوان نوعی دیگر از وسایل حقّ گویی نگاه می کنم. حاکم، حرف تلخک را اندکی تحمل می کند. ولی این تحمل ابدی نیست.
بزرگان ما کاسه لیسان را بیشتر می پسندند، و کاسه لیسان قاتلان منتقدین اند. آیا بزرگان مانع تندی کاسه لیسان و متملقین بوده اند؟ چرا باشند؟ فایده مرید چیست؟ مرید به درد همین روزها می خورد دیگر!
سال ها پیش، مطالب انتقادی ام را از سیاست های وزارت نیرو در حوزه سد سازی با همین زبان در روزنامه مشارکتی ها چاپ کردم. به عبارتی از دستشان در رفت و چاپ کردند. وقتی خاتمی از من توضیح خواست و همراه پدرم که کارشناس این موضوع است نزدش رفتم تا برایش بازگو کنیم که اشکال کار چیست-به عنوان یک زمین شناس- دیدم که عده ای از مشارکتی های سد ساز و سد باز سخت عصبانی شده اند.
جالب این بود که جماعت از نگاه فنی حرف خاصی نداشتند، ولی تحمل نوشته های اندکی تند و در عین حال دور از منطق جدّی نویسی من برایشان سخت تر بود. عباس عبدی، که از گزنده ترین نویسندگان مطبوعات معاصر است، تا آنجا معترض بود که هم مانع چاپ نوشته های دنباله دار من شد و هم نگذاشت جوابیه من به جماعت وزارت نیرو چاپ شود. من هم در اعتراض از روزنامه نوروز رفتم.
اعتراض آقایان به نحوه نقد من بود که جدی گرفته شد! چرا؟ چون در باطن طنز جدیّتی نهفته که نوشته های جدّی از آن بی بهره اند.پدر پیر من، که در بحث آب و سفره های زیرزمینی شهرتی جهانی دارد، و با عشق به این آب و خاک زندگی را بر خود و خانواده اش سخت کرده تا بتواند بیابان ها را آباد کند، و "آبخوانداری" را به فرهنگ تبدیل کرده، جدّی گرفته نمی شود. چرا؟ چون با روش های علمی از کارش دفاع کرده است. نزد چه کسانی؟ آبدزدک های مشارکتی! که نانشان در سد سازی است.
سد سازی در ایران زمین بهترین گزینه نیست و چه بسیار سدهایی که ضررشان از نفعشان ببیشتر است.
شاید این حرف من مورد پسند خیلی ها نباشد، ولی وقتی سخنی را جدّی نمی گیرند، و دردی را پنهان می کنند، باید به طنز رو آورد. گاهی هم که طنز بی اثر می شود، هجو و هزل چاره ساز است!
هنوز اشعار ایرج درذهن بسیاری از ما مانده است...