این دو روز گذشته خانه نبودم که بلاگم! در نتیجه با تاخیر دارم می نویسم.
دیشب جای شما خالی خانه دوستی تازه، با خورشت قیمه افطار کردم، و با صاحب خانه خوش ذوق که دکترای زمین شناسی هم دارد از آسمان و ریسمان گفتیم و بافتیم.
شب هم همراه دوستم به شبکه تلویزیونی راجرز سر زدیم و او کارش را کرد و من هم یک فروند کاریکاتور سفارشی برای یک انجمن کانادایی کشیدم.
امروز ظهر هم با لطف یکی از دوستانم برای تصاحب یک موقعیت شغلی دو ساعتی را سپری کردم و نیمچه مصاحبه ای به انجام رسید.
امشب هم انجمن روزنامه نگاران مدافع آزادی بیان کانادا جلسه داشت که من هم مستمع بودم.
راستش فردا تولّد من است و دلم می خواست به رستوران جام جم تهران، روبروی جام جم بروم و دلی از عزا در بیاورم، البته نمی دانم جام جم بعد از افطار باز است یا نه!؟
در این سه چهار روز تا دلتان بخواهد با نامه های تبریک دوستان دیده و ندیده روبرو شده ام که نمی دانم چگونه جواب لطفشان را بدهم.
از همه متشکرم و امیدوارم همیشه شاد باشند دور از گزند بدان.