به صابری گفتم، آقا، اگر می تونین یه جوری شفاعت این بچه های وبلاگ نویس رو بکنین. گفت اثری نداره، گفتم بیچاره ها گناه دارن، گفت این دفعه کاری از دست من بر نمی آد...
از خوب پریدم! فهمیدم واقعیت نداشته....
دوباره به خواب رفتم، دیدم برای عید فطر مهمانی گرفته اند اینجا، مسلمانان هندی و پاکستانی هم بودند. یکی از ایرانیان ساکن تورنتو که ناشر مجله ای ادبی بود و به تازه گی رستورانی کوچک زده ،هم بود. داشت برای مهمانان غذا می برد.
دوباره دنبال گل آقا گشتم، میان مهمان ها نبود. هر چه گشتم پیدایش نکردم، تا آنکه به یک کتابفروشی ایرانی سر زدم و چشمم به سالنامه افتاد. سالنامه" به یاد گل آقا". احساس تنهایی بدی کردم...
یادش به خیر