دیشب از دل درد خوابم نبرد. آقاجان، نان گندمی معده فولادی می خواهد!
آدم مرض دارد روزه اش را با غذای تند افطار کند؟ من داشتم! آنقدر تند بود که تا صبح خوابم نبرد.
به خاطر شب زنده داری، برای اولین بار درچند روز گذشته سحری خوردم، ولی حدود ساعت دو بعد از ظهر معده بد قلق پدرم را در آورد و روزه ام را شکستم.
حالا مخالفان روزه گرفتن می گویند: نگفتیم؟ حقّت بود! اوفی!
شایعه حضور مهاجرانی در کانادا
هفته پیش که در مونترآل بودم، دوستی به نقل از دوستش می گفت که مهاجرانی همراه با همسر تازه اش به کانادا آمده است.
خیلی دلم می خواهد ببینمش! تازه بعد از آن همه مطلب تند که در باره اش نوشته ام، دیدنش مزه دارد!
شنیده ام در کتاب آخرش در باب بدی های صدارت نوشته...حکایت کنند که گربه دستش به گوشت نمی رسیده و فرموده: پیف پیف، به دست آهک تفته کردن خمیر، به از گوشت در سفره نزد امیر!
اگر از عطا خبری شنیدید، مرا بی خبر نگذارید! به مخبر صادق، مژده کاریکاتور عطا را می دهم!
داریوش همایون و سخنرانی اش
الان سوار بر قطارم و به سوی تورنتو می روم، تا صحبت های داریوش همایون، وزیر دوران شاه و روزنامه نگار قدیمی را بشنوم، دوست دارم ببینم منطق این قدیمی های شاهی چگونه است. بهنود از همایون خیلی تعریف می کند، ولی باید از نزدیک دید طرف کیست و چیست.
بن لادن
دو سه سال پیش، عزیزی به من معترض بود که چرا کاریکاتور بن لادن را کشیده ام! می گفت این بابا خود امام زمان است و نباید سر به سرش گذاشت. باورتان می شود؟ حالا این بن لادن( که شیعه هم نیست!) برای بعضی از اهالی شیعه دوازده امامی ما حکم امام زمان را پیدا کرده...حد اقل تا حالا نتوانسته اند دسگیرش کنند!
چت با یک روزنامه نگار سلیت
دیشب با یکی از دوستانم که از دبیران روزنامه الکترونیکی سلیت مایکروسافت است، چت می کردم. می گفت از آینده سیاست های هسته ای ایران می ترسد، و با این جماعت بهانه جوی ساکن کاخ سفید، نمی توان به این راحتی بازی کرد.
گفتم: کجایش را دیده ای! مذاکره کننده های ما پدر کارتر را در آوردند، او هم در جواب گفت: و کشور پولدار ایران که کلّی ذخیره ارزی داشت، هشت سال دجار جنگ شد،و سال هاست که دارد آثار جنگ را بازسازی می کند، و تا حالا هم نتوانسته از عراق خسارت بگیرد. بد جوری کنف شدم! عباس عبدی، محسن میردامادی، ابراهیم اصغرزاده، حبیب بی طرف و غیره! کجایید که جواب این روزنامه نگارهای آمریکایی بدجنس را بدهید؟ من کم آوردم!
بهزاد نبوی! کجایی که با آن قرارداد الجزایر پدر صاحب بچه را در آوردی؟