چهار پنج روزی می شود که بحث حقوق زنان ایرانی در اینجا داغ داغ است.
مشکلی که با این مبحث دارم این است که عده ای از خانم های محترم، برای جبران حقوق از دست رفته، بدشان نمی آید حقوق مردان را هم ضایع کنند. بالاخره از نظر گروهی، ظلم بالسویه عدل است.
سال ها پیش به دلایلی با خانواده یکی از بزرگان موسیقی ایران آشنا شدم، و دیدم که همسر استاد نمی تواند با علاقه مردم به شوهرش کنار بیاید. آنقدر به انحاِ مختلف شوهرش را آزار می داد که حضرت استاد مخفیانه زن دوم اختیار کرد و بعدها ماجرا علنی شد. به هیچ وجه نمی گویم که حق داشت بدون موافقت زن اول همسر دومی اختیار کند، ولی چه باید می کرد وقتی زن اول همچون دژخیم، دمار از روزگارش در می آورد؟
نویسنده بزرگی می شناختم که فوق العاده مورد احترامم بود. زنش آنچنان در مقابل شهرت او می ایستاد و شوهرش را جلوی دوست و همسایه خوار می کرد که باورش برایم سخت بود. بعدها فهمیدم که شوهر طاقت نیاورده است و معتاد شده.
از این موارد در ایران فراوان سراغ دارم.
من حق را به هیچکدام از طرفین نمی دهم، چه شوهر با حمایت های زنش به مدارج بالاتر رسیده است، ولی سوال اینجاست. چرا وقتی رشد شوهر سرعت می گیرد، بسیاری از این زنان به جای ترقی، ایستایی شان زیاد می شود؟ به عبارتی ترمز می کنند و مانع شوهرشان هم می شوند؟
وقتی مرد موفق تر و اسمی تر می شود، ثروتش هم افزون خواهد شد. یواش یواش خانه اجاره ای را ترک و ساکن خانه شخصی می شوند، و این تازه اول بدبختی است!
سال ها بعد از روابط دوستانه شان در روزهای اول زندگی که هیچ نداشته اند یاد می کنند...یاد باد آن روزگاران یاد باد...
ادامه دارد