امروز، روز تلخی بوده است.
صبح اول صبحی که سر کار آمدم، فهمیدم که همسر صاحب مغازه، کارش را از دست داده است، و این یعنی از دست رفتن کار من!
فردا باید مثل سگ دنبال کار جدید بدوم، و توکل به خدا ببینم چه کاری دست و پا می شود.
از ایرانی جماعت اصلا انتظاری ندارم، چون اگر می توانستند، تا الآن کاری کرده بودند.
زندگی همین است، فقط یک امید برای من مانده که آنهم گاهی ضایع می شود.
به این می گویند تجربه کانادایی!