دیروز ظهر سر نهار با گری سیک آشنا شدم. برخوردش خوب بود، فقط بر خلاف سیاست مداران، موقع غذا خوردن حرف می زد و ملچ و ملوچ می کرد!
پیش از سخنرانی اش که بیشتر به خاطره گویی می مانست، عینکش تا عوض کرد و مدتی با متن سخنرانی اش ور رفت.
استدلال هایش گرچه مستدل بود، ولی اصلا ادای پیرمردها را در نیاورد، و نخواست نظری را به کست تحمیل کند.
وقتی داشتم او را می کشیدم، معده ام قار و قور شدیدی می کرد، که همه اش می ترسیدم سخنرانی را به هم بزند( یا باد ببرد!). نکته جالب این بود که صحبت هایش و مدت زمان پاسخ او به سوال ها آنقدر دقیق بود که سر ساعت همه چیز را تمام کرد.
وقتی
کاریکاتورش تمام شد، مطمئن نبودم نشانش بدهم یا نه، ولی یکی از دوستان به من جراتش را داد...