دیشب با شوق و ذوق به دیدن فیلم اسکندر رفتم. راستش حالم به هم خورد! فیلم چند صحنه بسیار زیبا و به یاد ماندنی دارد، ولی نمیتوان از خطاهای عجیب و غریب آن به راحتی گذشت. وقتی اسکندر به جنگ داریوش میرود، انگار دارد با عربها مبارزه میکند نه با پارسیها. گیرم ارتش پارس از قبایل و اقوام مختلف شکل گرفته، ولی به جز ریشهای فرفری هیچ شباهتی به پارسی جماعت نداشتند!
اینکه میتوانستی از حرکات اسکندر بفهمی که همجنسخواه است، میشد ارزشهای خاص یونانیها را بهتر شناخت، ولی انگار لشگر "گی"ها است که به جنگ رفته!
رکسانا همسر اسکندر هم موجود عجیب و غریبی بود.
دلم میخواست ببینم چه برسر تخت جمشید میآورد که ندیدیم.
شاید بهیادماندنیترین صحنه برای من، موقع نبرد اسکندر در هند بود، وقتی سوار بر اسب به جنگ لشگر فیلها رفت و آخر سر تیر خورد و نزدیک بود در آن صحنه جان بدهد.
فیلمبرداری در کل بد نبود، ولی مشکل اصلی خود فیلم بود.
من تروی را سه بار دیدم، و شاید دیویدی آنرا هم چند بار دیگر تماشا کنم، ولی اسکندر را دیگر نمیخواهم تحمل کنم. فیلم بلند و سه ساعتهای که انتظار بیشتری از آن داشتم.