تا مدتها هر وقت کاریکاتور جواد لاریجانی را میکشیدم، و اندکی بامزه در میآمد، با هم در بارهاش صحبت میکردیم، یکی دو بار هم میخواست ایده بدهد که من هم از این گوش گرفتم و از آن گوش درکردم.
قرار بود با ابراهیم نبوی کتاب مشترکی در باره او در بیاوریم. ولی گیر آوردن همزمان نبوی و جواد لاریجانی غیرممکن مینمود، وقتی هم که قرار جور در آمد، ضبط نبوی باتریاش تمام شده بود.
جلسه بامزهای بود. آنقدر خندیدیم که حد نداشت، بخصوص وقتی جواد از سفرهای اروپاییاش همراه دیگر مقامات عالیرتبه تعریف میکرد. قرار شد برنامه منظمی برای مصاحبهها بریزیم و نبوی داستان را بنویسد ، من هم تدیجا کاریکاتورها را کامل کنم.
پس احتمالا علت کامل نشدن کتاب را حدس زدهاید!
ادامه دارد