معروف است لقمان حکیم، همراه پسرش سواربر چارپایی به خارج شهر رفته بود.
وقتی لقمان سوار بر خر بود و پسر پیاده، عدهای از عابرین معترض شدند که چرا لقمان به پسرش امکان سوار شدن نمیدهد، وقتی ماجرا بر عکس شد، معترض بودند که که چرا فرزند، احترام ریش سفید لقمان را نگاه نمیدارد و امکان سوار شدن را از او گرفته، وقتی هردو سوار بودند، اعتراض کردند که حیوان بنده خدا را زجر دادهاند، و وقتی هردو پیاده بودند، مردم گفتند که این چه وضعی است؟ چارپا دارند و سوار نمیشوند.
وضعیت من هم بهتر از این نیست! اگر از مدرک زمینشناسیات حتی برای نوشتن مطلبی برای بیبیسی استفاده کنی- آنهم مطلبی که آنان از تو خواستهاند- و رادیو فردا و بیبیسی با تو مصاحبه کنند، باید جوابگو باشی که چرا هویت زمینشناسی هم داری!
اگر وبلاگ بنویسی، معترضاند که کاریکاتوریست را به نوشتن چه کار، و...
درست است که ما ایرانیها همهکارههای هیچکاره هستیم، ولی اگر کاری را بلدیم، باید قایم شویم و خاموش بمانیم؟
من یکی آنقدر افتاده نیستم، و دوست دارم در کارهایی که میتوانم، درگیر شوم.