یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, January 03, 2005
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
الان یاد جلسات مرحوم محمد تقی جعفری افتاده بودم.
با آن لهجه شیرین ترکی و اداهای با مزه‌ای که برای فهم بهتر در می‌آورد! عمامه‌اش را کج می‌کرد، سرش را به چپ و راست تکان می‌داد، ابروانش را بالا می‌برد و می‌گفت: واه واه واه واه....این موولانا عَجَب جالِب گوفتی؛ اونجا چی میجه دی شیخ با چِراگ...همی جَشت جِردِ شَهر...چز دیو و دَد ملوولم و اینسانَم آرَزوست!
کار به لهجه اش نداشته باشیم، چنان با حس و حال می‌گفت که حس می کردم در روزگار مولای روم هستم و دارم پای منبرش عرفان می‌آموزم...(مگر عرفان یاد گرفتنی است؟)...بگذریم.
در خر تو خر موجود، باید چراغ دست بگیری تا یک آدم درست و حسابی پیدا کنی. امّا مگر پیدا می‌شود؟
در عشق، نمی‌یابی، در محیط کاری که اصلا، در میان دوستان که جوک است....
خودت هم که از همه بدتری.
انگار باید مثل ماجرای سیمرغ عطار، سی نفر پیدا شوند که کنار هم بگذاریشان، یک چیزی از آب در بیاید.

14 Comments:
Anonymous Anonymous said...
salam aziz ;
delm mikhad bedooni ke cheghadr vase kheyliha azizi vaghti az daghdaghehat migi , vaghti az deltangihat migi ba hamoon zaboone samimi va lahne sadeghaneye hamishegit , nemidooni cheghadr jaye admai mese to too in rooza khalie , nemidooni cheghadr dooset darim , begzarim k bayad gozasht o gozasht daste akhar be ye sher basande mikonam : " negah kon ke dar inja chegoone jane an kasi ke ba kalam sokhan goft va ba negah navakht va ba navazesh az ramidan aramid be tirhaye tavahoom masloob gashte ast " be omide roozaye kheili behtar , roozai ke farzandane iran zamin az moalemine delsookhtei chon shoma bahre mnad bashan , eradatmand .NID.

Blogger Sadjad said...
سلام. اگر بجای نیمه خالی لیوان نیمه پر رو ببینی بالاخره یه چیزی پیدا میشه. مثل همین کاری که خواننده های این وبلاگ می کنند و گاه گاه به اینجا سر می زنند :)

Anonymous Anonymous said...
نیک عزیز از شما انتظار نداشتم، ممکن است آنهائی که با شما همواره با صفا و با وفا و دل پاک بوده اند را رنجیده کنی ، اگر خوبی و صداقت و صفای دلشان آنچنان که گوئید جوک محصوبشود وای بر حال من و تو که آن دوستان نازنین دل از دوستی برکنند. بیگمان دوستانی داری که برایت عزیزند و برای آنها، میدانم که آنها از تو دل وا نمیدهند و روی برنمیتابند بخاطر یک دم پریشان تو. همین است که دوست نام دارند
|اینده باشی
دوستت فرید

Blogger Hassanali Namazi said...
بنده با آقاي فريد موافقم.

Anonymous Anonymous said...
يعني مي‌گي من هم آدم نيستم؟ تو چه گنده اي شده اي؟
فداي تو احمد

Blogger Nikahang's Blog said...
جالب است. نگاه ،من کلی است، نه جزیی.
نسبی است و نه مطلق.
قصد رنجش نبود، ناگهی کلی به جهان دور و بر بود، جهانی که آکنده از محافظه‌کاری دردناک و سود‌طلبی آنی است.
اگر دلی رنجیده، بابت حرف من، شرمنده‌ام.

Blogger Hassanali Namazi said...
البته بنده فکر ميکردم که انقلابي گري و سياسي کاري قاعدتا بايد دردناکتر از محافظه کاري باشد ، ولي ظاهرا جنابعالي با اين عرض بنده مخالفيد.

Blogger Nikahang's Blog said...
محافظه‌کاری دردش برای دیگران است! نه برای خود!
گرچه انقلابی‌گری می تواند برای دو طرف دردناک شود، ولی حد اقل ظلم بالسویه است!

Anonymous Anonymous said...
این آقای نمازی هم که ما را کشتند، با این مخالفتهاشون با هيجان انقلابی. آقای نمازی هرکسی که دلش گرفت که نميخواد انقلاب کنه!
بطور کلّی عرض کنم که نيک آهنگ! من هم بيشتر اوقات دلم از این تضادهای محافظه کارانه ای که در دوستان و اطرفيان ميبينم دلم ميگيرد. نه به خاطر خودم، بلکه مبينم که چگونه این تضادها روح آزاده دوستانم را محبوس کرده اند.

Blogger Hassanali Namazi said...
Sorry. I did not mean to get on any body's nerves.

Anonymous Anonymous said...
As much as I like you Mr. Namazi, you do get on many people’s nerves. Maybe you should start a weblog, so that we can know you better. I would personally love to know you better. I am positive this conservative face you have is just mask, I bet you are a sensitive lovable kind.

Blogger Nikahang's Blog said...
This comment has been removed by a blog administrator.

Blogger Nikahang's Blog said...
آقای نمازی! راست می گوید! شما فقط پشت کامنت ها ظاهر می‌شوید، ولی در عیان نظر نمی‌دهید.
اگر وبلاگ‌تان را راه بیاندازید، از حالت اخیر به یک صاحب نظر تبدیل می‌شوید( نه اینکه ما هستیم و بقیه نیستند، نه! منتهی ما کمتر قایم می‌شویم).
فکر می کنم دیگر وقتش رسیده باشد که محافضه‌کاری نوشتاری را کنار بگذارید و بلاگیدن آغاز کنید.
ترس نداره! یک کمی شهامت، آهان....

Blogger Hassanali Namazi said...
وبلاگ نوشتن بسيار وقت و فکر مي برد. آماده کردن مطالب ، به نثر در آوردن آنها و بعد به کامنتهاي دوستان و رهگذراني که اظهار نظر ميکنند فکر کردن و جواب دادن قطعا بسيار فکر و توان خواهد برد. مضافا اينکه بنده فقط تحت نام خودم و در وبلاگ کساني که ميدانم ساکن تورنتو هستند و در جلسات آگورا و نگاه افتخار آشنائي شان را داشته ام و يا خواهم داشت کامنت ميگذارم. بهر حال چشم، به اين قضيه فکر خواهم کرد و قطعا سعي خواهم کرد که کمتر بر اعصاب بلاگر و ساير خوانندگان جفا کنم. ضمنا خدمت کامنت گذار ناشناس که گفتند که محافظه کار بودن بنده يک ماسک است هم عرض مي کنم که اين مشاهده شما احتمالا صحيح است، نه به اين تعبير که بنده صداقت در ابراز محافظه کار بودن خودم نداشتم بلکه به اين تعبير که نگرشم دارد تغيير مي کند. مدتي پيش از انسان عاقلي شنيدم که اگر زيادي راست بزني به تدريج بنوعي چپ خواهي زد. البته اين گفته قدري بزحمت بر ذهنم نشست. ولي بتدريج درک کرده ام که گرچه به تعبير متعارف آن ابدا چپ نيستم ولي نگرهاي سياسي که از آن به چپ و راست تعبير ميشوند بجاي آنکه دو سر متقابل يک خط مستقيم باشند دوسر قطر دايره بسته تفکر سياسي بشري است.

با معذرت ازاين کامنت طولاني.