الان یاد جلسات مرحوم محمد تقی جعفری افتاده بودم.
با آن لهجه شیرین ترکی و اداهای با مزهای که برای فهم بهتر در میآورد! عمامهاش را کج میکرد، سرش را به چپ و راست تکان میداد، ابروانش را بالا میبرد و میگفت: واه واه واه واه....این موولانا عَجَب جالِب گوفتی؛ اونجا چی میجه دی شیخ با چِراگ...همی جَشت جِردِ شَهر...چز دیو و دَد ملوولم و اینسانَم آرَزوست!
کار به لهجه اش نداشته باشیم، چنان با حس و حال میگفت که حس می کردم در روزگار مولای روم هستم و دارم پای منبرش عرفان میآموزم...(مگر عرفان یاد گرفتنی است؟)...بگذریم.
در خر تو خر موجود، باید چراغ دست بگیری تا یک آدم درست و حسابی پیدا کنی. امّا مگر پیدا میشود؟
در عشق، نمییابی، در محیط کاری که اصلا، در میان دوستان که جوک است....
خودت هم که از همه بدتری.
انگار باید مثل ماجرای سیمرغ عطار، سی نفر پیدا شوند که کنار هم بگذاریشان، یک چیزی از آب در بیاید.
delm mikhad bedooni ke cheghadr vase kheyliha azizi vaghti az daghdaghehat migi , vaghti az deltangihat migi ba hamoon zaboone samimi va lahne sadeghaneye hamishegit , nemidooni cheghadr jaye admai mese to too in rooza khalie , nemidooni cheghadr dooset darim , begzarim k bayad gozasht o gozasht daste akhar be ye sher basande mikonam : " negah kon ke dar inja chegoone jane an kasi ke ba kalam sokhan goft va ba negah navakht va ba navazesh az ramidan aramid be tirhaye tavahoom masloob gashte ast " be omide roozaye kheili behtar , roozai ke farzandane iran zamin az moalemine delsookhtei chon shoma bahre mnad bashan , eradatmand .NID.
|اینده باشی
دوستت فرید
فداي تو احمد
نسبی است و نه مطلق.
قصد رنجش نبود، ناگهی کلی به جهان دور و بر بود، جهانی که آکنده از محافظهکاری دردناک و سودطلبی آنی است.
اگر دلی رنجیده، بابت حرف من، شرمندهام.
گرچه انقلابیگری می تواند برای دو طرف دردناک شود، ولی حد اقل ظلم بالسویه است!
بطور کلّی عرض کنم که نيک آهنگ! من هم بيشتر اوقات دلم از این تضادهای محافظه کارانه ای که در دوستان و اطرفيان ميبينم دلم ميگيرد. نه به خاطر خودم، بلکه مبينم که چگونه این تضادها روح آزاده دوستانم را محبوس کرده اند.
اگر وبلاگتان را راه بیاندازید، از حالت اخیر به یک صاحب نظر تبدیل میشوید( نه اینکه ما هستیم و بقیه نیستند، نه! منتهی ما کمتر قایم میشویم).
فکر می کنم دیگر وقتش رسیده باشد که محافضهکاری نوشتاری را کنار بگذارید و بلاگیدن آغاز کنید.
ترس نداره! یک کمی شهامت، آهان....
با معذرت ازاين کامنت طولاني.