ازدو روز پیش که مطلب احمد قابل را خواندم، و همینطور نوشته سید محمد علی ابطحی در مورد اتفاقی که برای مسلمانان الجزایری افتاده، که دارند دسته دسته به مسیحیّت میگروند،فکرم بسیار مشغول بوده است.
یکی از دوستان بسیار نزدیکم در کانادا، مسیحی است. دچار مشکلی شده بود و کلیسایی که میرفت، به او پیشنهاد داد تا از خانمی -خواهر میریام- که پاکستانی است دعوت کند تا چند ساعتی مهمانش باشد.خواهر میریام و یارانش یک شب به خانه او آمدند و بعد از شام، مراسم دعا ، که عین همان قوّالی است، به زبانهای انگلیسی و اردو اجرا کردند. خواهر میریام که باید همان شب راهی هلند میشد، به خاطر مشکل دوستم چند روز ماند.
مشکلات دوستم، که اکثرا مالی و روحی بود، حل شد. بعد از این ماجرا، خواهر میریام برایم گفت که مسلمان بوده، از خانوادهای تندرو. به دلش میافتد که باید در باره دین خود مطالعه کند و نهایتا از خدا میخواهد که راه صحیح را به او نشان دهد. چند مدت بعد به این نتیجه میرسد که مهربانی مسیحیت و آرامشی که در آن است، مسیر مناسبتری برای رسیدن به خدا است. سالها دین جدید را مخفی نگاه میدارد، تا قانون شریعه، جانش را به خطر نیاندازد.
من آدم متعصبی نیستم، و به گفتگوی ادیان و مباحثات درون دینی معتقد، و میاندیشم با گفتگو بهتر میتوان پیش رفت به جواب رسید. حتی باید پای صحبت بیدینان و یا دشمنان دین نشست تا به نقاط ضعف منطقی خودمان پی ببریم! آیا برای سوالات آنها جوابی داریم؟
آیا خودمان را بعد از گفتگو با آنها در شک و تردید میبینیم؟
آیا اکثریت جامعه ما، دین را با عقل و دل پذیرفته یا با فشار خانواده دیندار و نمازخوان شده؟ چرا امکان تعقل را برای هم فراهم نمیکنیم، و آزادی انتخاب را محترم نمیشماریم؟ چرا سایه مرگ را بر سر کسی که خود میخواهد مسیرش را انتخاب کند میگسترانیم؟ مگر انسان برای دین آمده که اگر تخطی کند سزایش مرگ است؟ مگر دین برای هدایت ما نیست؟
ما مسلمانها از خودمان چهرهای ساختهایم تندخو، عصبانی، بیمنطق، کم صبر، و گاه ریاکار.
برای دفاع از اندیشهمان، بدترین راهها را انتخاب میکنیم. برای جذب، ابزارمان دفع است! بقیه دنیا پیشکش، در جوامع خودی داریم مخاطب از دست میدهیم. مسلمانی زورکی و بدون نگاه دارد نتیجه معکوس میدهد. چشم مردم را ببندیم و از آنها بخواهیم که هر چه ما میگوییم مانند" انعام " انجام دهند. مگر اصول دین اصل مسلمانی نیست؟
ما جای پرسش را از نسلها میگیریم و انتظار عبودیت داریم. عجیب این ماجرای کلیسای قرون وسطىٰ دارد تکرار میشود.