امروز صبح میبایستی در فرانسه میبودم، تا سخنران جلسهای در باره کاریکاتور مطبوعاتی ایران باشم. دیگر همکاران سابقم هم آنجا بودند. جلسه به صورت پرسش و پاسخ برگزار شد و من هم از طریق اینترنت و تلفن با جمعیت ارتباط داشتم. مدیر جلسه که نماینده روزنامه دیلی تلگراف در فرانسه بود قبل از جلسه چند کلمهای با من سخن گفت. به او گفتم که از بچههایی که از ایران آمدهاند خیلی انتظار نداشته باشد که با حرف های آتشین جلسه را گرم کنند، چرا که محدودیتهای زیادی دارند و نباید زیر فشار بروند.
بعد از پایان جلسه، تماس تلفنی ما به پایان رسید ، من هم داشتم آماده کاری دیگر میشدم که تلفن دوباره زنگ زد. آن طرف تلفن، سیگنه ویلکینسون، نخستین زن کاریکاتوریستی که جایزه پولیتزر را برده است صحبت میکرد. میگفت امیدوار بوده آنجا مرا ببیند و صحبتهایم را مستقیما بشنود. شاید داستان مرا از خیلی ها بهتر و کاملتر میدانست. داشتم بال در میآوردم که از من سوالی کرد که حالم گرفته شد. پرسید آیا مهمانان کنفرانس را که از ایران آمدهاند میشناسم؟ گفتم که یک نفرشان که مدتها همکارم بوده ودیگری را نیز میشناسم، با زبان بیزبانی گفت از حرفهایشان تعجب کرده ...امیدوارم اشتباه شنیده باشم، و یا او برداشتی اشتباه کرده...
ما ایرانی جماعت تغییر نمیکنیم. برای اثبات وجود خود، باید بقیه را، کسانی را که به هر حال حقی گردنمان دارند خراب کنیم، حتی اگر به پیشنهاد آنها از ما دعوت کرده باشند. یادمان میرود که باید از کاریکاتور ایرانی دفاع کنیم، نه خودمان.
هنوز امیدوارم اشتباه فهمیده باشم.