ابتدا تصمیم میگیریم برای ایجاد تعادل و حتی گرفتن حال همسایگان، بمب اتمی درست کنیم. مگر ما از پاکستان چه کم داریم؟ سپس، عدهای از کارشناسان بیکار شده شوروی سابق را که جان میدهند برای ساختن بمب، با حقوقی بسیار نازل استخدام میکنیم. اگر هم برای آزمایش احتیاج به پلوتونیوم داریم، نباید نگران بود، در آسیای میانه فراوان یافت میشود، اندکی دلار لازم است تا فراهمش کرد. برای آنکه ماجرا لو نرود، کارخانههای پرت مربوط به سازمان دفاع نیروهای مسلح را به کار میگیریم، اگر هم احیانا کارگران دوزاریشان افتاد که ماجرا چیست، با اقدامی هستهای، هستههای مبارکشان را اندکی فشار میدهیم...
آنقدر هم دهانمان چفت و بست ندارد، چون هنوز اتفاقی نیافتاده و عالم و آدم خبر دارند که ما دنبال چه هستیم. چون سابقه فکری و کاریمان هم نشان میدهد که منافع ملّی برایمان اهمیّتی ندارد و از امکانات امنیّتی برای سرکوب طرفداران منافعملی استفاده کردهایم، خیال میکنیم که همه اقدامات هستهای ما را در ابتدا صلحآمیز قلمداد خواهند کرد. میدانیم که زورمان به اسرائیل نمیرسد، و اگر هم میرسید، جرات حمله را هم نداشتیم، پس چون فلسطینیها به این نتیجه رسیدهاند که برای بقا باید با اسرائیل کنار بیایند، ما از ایشان فلسطینیتر می شویم و ،کاری میکنیم که اتفاقا در جهت منافع اسرائیل است و فشار را بر روی خودمان زیاد میکنیم....
در ضمن به خاطر سرکوب نیروهای مستقل سیاسی و روزنامهنگاران، بهانه لازم را در اختیار سازمان ملل قرار دادهایم تا به بدتر شدن فضای بین المللی علیه ما بیانجامد. پس برای امتیاز گرفتن، روزنامهنگارهای بیشتری را تحت فشار میگذاریم، و با شل کن سفت کن، مانع تصویب قطعنامههای مربوط به نقض حقوق بشر میشویم، و در نهایت به ریش مردم خواهیم خندید. آمریکا هم که اصلا منتظر این فرصتهای باد آورده نیست و کاری نخواهد کرد!
دیوانگی هم لذتّی داردها!