یکی از شبهای بعد از ترور حجاریان کابوس بدی میبینم و از خواب میپرم. تا صبح کتاب میخوانم، ولی خواب آنقدر زنده بود که از ذهنم خارج نمیشود. داشتند روزنامهها را یکی یکی میسوزاندند، و هر مطلبی که میسوخت، نویسندهاش در جا میمرد، درست عین کاری که جادوگران سر عروسک فرضی کسی میآورند و طرف در هرجای دنیا که باشد از بین میرود.
صبح زود که به آفتاب امروز میروم، قیافه بچهها را میبینم که نا امیدانه منتظر شنیدن خبر بدی هستند. خیلیها میگویند سعید حجاریان زنده از بیمارستان سینا بیرون م نخواهد آمد. بیمارستان سینا هم شده مرکز چاکرم مخلصم دشمنان اصلاحات که برای رفع اتهام از طرفداری ماجرای ترور به آنجا سر می زنند. تقریبا همه مقامات کشور ترور حجاریان را محکوم کردهاند جز هاشمی رفسنجانی.
کتاب اولم چاپ شده است و فروش خوبی دارد، همینکه کار مشترکی است با ابراهیم نبوی و به نحوی تاریخ معاصر را با زبان جدیدی روایت میکند، برای بعضی از منتقدان و اهل قلم جذاب بوده است. شبی در راه بازگشت به خانه، به بازار کامپیوتر پایتخت سر میرداماد سری میزنم تا وسیلهای بخرم، تصادفا فائزه هاشمی را میبینم. بعد از شکستش در انتخابات، خیلی ساکت بوده است. عده بسیاری معتقدند با وجودی که بیشتر رایهایش را به پدرش بخشیده، ولی باز هم سردار سازندگی از نفر ۲۹ تهران هم رای کمتری دارد. کتاب را برایش امضا میکنم، و تشکر! چون بخش عمده کارهای کتاب اول در روزنامه زن چاپ شده، و الحق فضای بازی که فائزه هاشمی در ایجادش نقش داشت به من و همکارانم کمک بسیاری کرد. فائزه بشدت از سوی خانوادهاش به خاطر ایجاد این فضا تنها شده بود، و گویا تعطیلی روزنامه زن هدیهای بود به خانواده هاشمی رفسنجانی، چون انگار شفافیت و فضای باز از سوی سردار سازندگی جزو گناهان کبیره محسوب میشد.
دارم کارهای کتاب دوم با نبوی را جمع و جور میکنم. البته با سرعتی که داور دارد میتوان کتاب را به نمایشگاه کتاب رساند، ولی از بس که بد قول است و سرش به همه جا گرم است، باید نذر کنم تا کارش را به موقع انجام دهد. نسبت به یکی از کاریکاتورهایم بعد از آزادی کرباسچی معترض است. در آن کرباسچی با بزرگی وارد زندان می شود و در هنگام خروج تبدیل به موجود بسیار کوچکی شده است. میگویم من آنرا میگذارم، تو از من انتقاد کن. هنوز هم اعتقاد بر این است که آزادی کرباسچی برای کمک به هاشمیرفسنجانی وکارگزاران در انتخابات مجلس بوده، ولی همینکه اول کار هاشمی کمکی به کرباسچی نتوانسته بکند و حالا سر بزنگاه از اوین بیرونش آوده موجب سو تفاهم بسیاری شده است. انگاری آدمها را بر اساس تاریخ مصرفشان مورد لطف و عنایت قرار میدهند.
هنوز نتوانستهام فضای خاموش و گاه عصبی درون خانه را از این حالت در بیاورم، و خودم هم در مرز میان افسردگی و هیجان برزخی شدهام. میگرن دوباره به سراغم آمده...
ادامه دارد
khoshal misham ke beman ham sar bezanid www.uresh4azadi.tk