یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Sunday, February 27, 2005
برف خاکستری

تقدیم به دوست عزیزم، سیّد ابراهیم نبوی

جامعه ایران از مشکلات زیادی رنج می برد، این مشکلات زاییده قدرت نیست، بلکه مشکلات قدرت زاییده آنهاست. ایرانیان با آنکه راستی و پاکی را ارج می‌نهند، اما دروغ را بسیار پاس می‌دارند. نخستین دروغ را به خودشان می گویند. بعد به دیگران، شاید این از عدالت خواهی‌شان باشد، که گفته‌اند، ظلم بالسویه عدل است.

ما ایرانی‌ها قهرمان پروریم و طرف را در یک چشم به هم زدن فراموش می‌کنیم. فضایل و رذایل ما در این باب مثال‌زدنی است. اول در مورد طرف به خودمان دروغ می‌گوییم، عاشق‌اش می‌شویم و می خواهیم از عشق‌مان دفاع کنیم. بعد ها که به خود می‌آییم و می‌دانیم که دروغ‌مان را دیگر باور نخواهیم کرد، با صفات دروغینی که برای قهرمان سابق بر می‌شماریم،به خودمان دروغ می گوییم که دیگر چنین اشتباهی نخواهیم کرد.

روزی که داریوش هخامنشی در دعایش از اهورا مزدا خواست که این سر زمین را از دروغ، خشکسالی و جنگ در امان بدارد، می‌دانست مشکلی وجود دارد که به این راحتی‌ها حل شدنی نیست.در طول ۲۵ قرن، حماقت‌هایمان را با دروغ پوشاندیم و هر وقت هوش و حواسمان سر جایش بود، با دروغ خودمان را فریفتیم که اتفاقی که افتاده سرنوشتمان بوده و تقدیر را نمی‌توان از میان برداشت. دشمن دروغین ساختیم، و وقتی سر وکله دشمن واقعی پیدا شد، خودمان را فریفتیم که خبری نیست، و وقتی زنان و فرزندانمان را برد، جانمان را گرفت و سرزمینمان را شخم زد، واقعیت را فهمیدیم.

ادعای دروغین میهن پرستی و احساس مسوولیت دروغین به ایران زمین را دکان کردیم و بابتش خوردیم و نوشیدیم و کردیم، چرا؟ چون بلد بودیم بهتر از بقیه دروغ بگوییم، و وقتی دروغ شاخدارمان لو رفت، همه را دروغگو خواندیم. اصلاحات دروغ از آب در آمد، آزادی‌مان دروغین بود و استقلال، قل و زنجیری بر گردن‌مان تا حاکمان راحت تر با خارجی‌ها معامله کنند.

عشق دروغین به مردم و میهن بدون عشق واقعی به خانواده‌مان کار دستمان داد؛ به زنمان گفتیم که جز او کسی نیست، و دمی دیگر داشتیم همین را به معشوقه‌مان حالی می‌کردیم، به فرزندانمان گفتیم دروغ نگویند، ولی با دروغ گفتیم که دوستشان داریم و در برابرشان مسوولیم، دست آخر به امان خدا رهایشان کردیم، زنانمان، فرزندانمان و معشوقه‌هایمان را...

به دروغ به یارانمان گفتیم که تا دم آخر همراهشان هستیم ولی تا پولی رسید، یار غار پول شدیم. یارانمان را به دو دینار فروختیم، ارزان‌تر از یهودا. با صاحبان قدرت معامله کردیم تا کارمان پیش برود، فلان لق دوستانمان، که با آنها پیمان اخوت بسته بودیم.

این دروغ گفتن‌ها ادامه دارد

1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
ساده است نوازش سگی ولگرد
شاهد آن بودن که
چگونه زير غلتکی می رود
و گفتن که سگ من نبود

ساده است ستايش گلی
چيدنش
و از ياد بردن که آبش بايد داد

ساده است بهره جويی از انسانی
دوست داشتنش بی احساس عشقی
او را به خود وانهادن و گفتن
که ديگر نمی شناسمش

ساده است لغزش های خود را شناختن
با ديگران زيستن به حساب ايشان
و گفتن که من اينچنينم
NK