راستش دیروز که مطلبی در نقد بعضی از همکاران نوشته بودم، نمی دانستم که بدون ذکر نام کسی هم به خیلیها بر میخورد. زبان کاریکاتور تلخ و گزنده است، زبان نوشتاری من هم به تبع آن نرم و لطیف نیست.
دیروز با یکی از همکاران سابق گفتگو می کردم، میگفت که فلانی، در مورد تو هم چنین شایعهای وجود داشت و چنان میگفتند...گفتمش که فرق ماجرا در این است که من رسما تکذیب میکنم و بقیه نمیتوانند! من با روزنامه زن و همشهری همکار بودم، ولی عضو ستاد کارگزاران نشدم. با روزنامه مشارکت و نوروز همکار بودم، ولی عضو ستاد خاتمی نشدم. با روزنامه همبستگی کار کردم، ولی عضو ستادشان نبودم. حضور رسمی با فعالیتی که از بدنامیاش در هراس باشی فرق میکند. در ستاد ائتلاف سبز هم نمیتوانستم نباشم، چون خود گردن شکستهام نامزد بودم.اتفاقا در همان زمان مشاور شهرداری هم بودم و آنها اصرار میکردند که طوری رفتار کنم که سیاستهای ملک مدنی و دوستان کارگزارش اقتضا می کند(از جمله جدا شدن از روزنامه همبستگی) که روی لج و لج بازی ماندم، چون بهترین جایی بود که میتوانستم علیه مشارکتیها و کارگزاران کاریکاتور بکشم، اصغرزاده را هم دست بیاندازم.
ماجرایی که ذهن مرا مشغول کرده، عادت کردن روزنامهنگاران به منابع مالی قدرتمندی است که امروز با جذب آنان به اتاقهای فکر ستادهای ویژه اشتهایشان را بالا می برند، و فردا هم خبرهای خاص از آنها می خواهند. تحلیلگر سیاسی، آگهی بگیر نیست! این روش روزنامه نگاران آزاد اندیش را تبدیل به آگهیبگیران می کند که چشمشان به پورسانت است. من مدتها به دوستانم در روزنامههای اقتصدی و یا سرویسهای اقتصادی خرده می گرفتم که وقتی نوع خبرهایشان بر اساس میزان آگهی فلان کارخانه یا بهمان شرکت تعیین می شود، کارکردشان غیر مطبوعاتی است. به عنوان مثال ایران خودرو وقتی به روزنامه ای آگهی بیشتری میدهد که آن روزنامه علیه محصولاتش ننویسد یا به نحوی با آگاهی آنان مطلبی را درج کند. تصادفا ممکن است دبیر سرویس آن روزنامه هم ظرف مدتی کوتاه میلیونر شود، به مدل ماشین جدید ایشان هم توجه نمایید!!! رقابتی که سالها میان این گروه مشاهده کردهام دارد به خبرنگاران و تحلیلگران حوزه سیاسی هم رخنه می کند.
فردا که بحث انتخابات به پایان میرسد، روزنامهنگار مورد نظر چه خواهد کرد؟ با این اشتهای جدید آیا به پرداختهای اندکشمار راضی خواهد بود؟ برای بازگشت به ایام ثروتمندی، چگونه قلم خواهد زد؟ من نگران این وضعم! امروز اتفاق خاصی نیافتاده، نوش جان دوستان. اینجا در این طرف دنیا، وقتی لو می رود که فلان خبرنگار از کاخ سفید پول گرفته تا او را تبلیغ کند و یا فلانی با الیزه ارتباطی ویژه دارد، مادرش را به عزایش می نشانند.
من اسم فرد خاصی را نخواهم آورد، چون اعتقاد دارم هر کس بنا به مشکلی مالی چنین پیشنهادی را قبول کرده مستحق ترحم است، و هیچکس را هم معصوم نمیدانم، از جمله خودم را! علت انتقادم هم نگرانیام از آینده روزنامهنگاری ایران است که دارد به بیراهه میرود... بخصوص وقتی میشنوم که به خبرنگارانی کمیسیون پرداخت شده وقتی علیه سیاستهای دولت فعلی از اساتید دانشگاهها مقاله و یادداشت بگیرند(بین ۴۰ تا ۷۰ هزار تومان). فکر می کنید آینده این نوع روزنامهنگاری چه خواهد بود؟
در ضمن از
پناه هم متشکرم که آنچه را ناپسند دانست تذکر داد، ولی وای بر خبرنگاری که شاهپسند شود!