یادش بخیر. عید سال ۵۶ بود، ما هم تازه از فرنگستان به ایران بازگشته و مثل همه فامیل در خانه پدر بزرگ جمع شده بودیم. فارسی من هم که اصلا تعریفی نداشت و دائم ترجمه کلام دیگران را از پدر یا مادرم طلب می کردم. اول از همه چون یاد گرفته بودم که از کسی پول قبول نکنم، عیدی را پس می زدم! بعد فهمیدم که نباید چنین کنم و این یک رسم است. بعدش هم باید همه را ماچ کرد! که چقدر رسم خوبی بود!!!
زن عموی من بعد از تحویل سال نو خطاب به من گفت عید شما مبارک، دمب شما سه چارک...من مدتی به فکر فرو رفتم که ببینم معنای این حرف چیست! برای کسی که کلاس اول و دوّم ابتدایی اش را در ولایات متحده بوده و فارسی هم درست و حسابی بلد نیست، درک سه چارک بسیار سخت است! همینطور وجود و عدم دم! این یک جمله را هم هیچکس نمیتوانست درست برایم ترجمه کند...
الآن که در سرزمین سرما مثل یک تبعیدی که کامپیوترش خراب شده و سه چارک دمب مبارکش را بریدهاند، معنای عبارت فوق را میفهمم!