راستش این
مطلب مهاجرانی برایم خاطرات دردناکی را زنده کرد. اولا، هنوز باورم نمیشود که عطا صادقانه بنویسد، چون اعتقاد دارم علاقه او به قدرت و بازی قدرت، نخواهد گذاشت بدون بهرهبرداری سیاسی برای کسی دلسوزی کند. ثانیا، آیا عطا همان کسی نیست که خیلی از چاپ چندباره کتاب عالیجناب سرخپوش شاکی شده بود، و یک جورهایی نمیخواست کاغذ به ناشر کتاب نرسد؟ الله اعلم!
من یکی توی کتم نمیرود که نمیرود. به عطا هم هیچگاه اطمینان نخواهم کرد و مجبورم به نوشتههای نازنین او با شک و تردید نگاه کنم!
پنج سال پیش در همین روزها، سعید حجاریان را ترور کردند، و دو سه روز قبل از ترور، اکبر را دیدم که از شایعه ترور خودش صحبت میکرد، و اینکه قرار بوده گروهی به او حمله کنند و با چاقو او را بزنند، و نهایتا معلوم نشود که ترور کار که بوده... آن روزها همه نگران اکبر بودند، و در کمال حیرت، خبر ترور حجاریان آمد. اکبر را با کنفرانس برلین به طریق سیاسی ترور کردند. همسر مهاجرانی هم آنجا بود، ولی جان سالم به در برد. کنفرانس برلین هزینههای زیادی برای اصلاحطلبان به بار آورد و امکانی برای تسویه حسابهای سیاسی راست با چپ را فراهم کرد.
اینک، اکبر زندانی است، جمیله کدیور دوره مجلس ششم را سپری کرد، عطا مهاجرانی هم متهم به عدم عقد رسمی همسر چندم( که الآن هم بین تهران و لندن- مرکز توزیع قدرت- در حرکت است)، سعید حجاریان نیمه فلج و دوم خردادیها هم پریشان روزگارتر از گذشته...
روزگار دردناکی است. وقتی یار اکبر هاشمی برای اکبر گنجی دل میسوزاند، دردناکتر میشود.