امروز صحنههای غریبی دیدم. خدا به این جماعت تلویزیونی خیر عجیل دهاد که دیدن مراسم تشیع جنازه پاپ اعظم میسر کردند. دیدن جرج بوش و خاتمی در یک نما از عجایب بود. بزرگترین و پر سر و صداترین رهبران دنیا مثل بچه آدم آرام و متین ناظر بودندو ادای احترام میکردند. گمانم امروز خاتمی به چند نفر شماره تلفن داد. به چند نفری هم ای-میل!
الآن که ماجراهای سیاسی دارد کار ایران را خراب میکند و ما هنوز نتوانستهایم احساس بدبینی جهانی را نسبت به خود هموار کنیم، باید راه مذاکره را باز گذاشت. داشتن تکنولوژی هستهای حق ماست، ولی علیرغم ادعاهای صلح آمیزمان، بخش نظامی و تندروی ما دارد هستهای شدنما را پیگیری میکند. روزنامه جنگطلبمان از هستهای شدنمان دفاع میکند و ...
اسرائیل هم یک قدرت هستهای است. باید اسرائیل را به عنوان واقعیت پذیرفت. ممکن است حقیقت نداشته باشد و بر حق نباشد، ولی کشوری واقعی است. باید پذیرفت که نزدیکی ما به اسرائیل و یا حتی عدم تهدید منافع همدیگر تهدیدی برای کشورهای عربی خواهد بود. تا کی میخواهیم خودمان را اسیر ایدئولوژیهایی کنیم که نهایتا مملکتمان را بر باد خواهد داد؟
بندهُ اسرائیل نباشیم و تا مرکزی طرفدار آن از ما دعوت کرد خودمان را گم نکنیم، ولی یادمان باشد که وجود دارد و میتوان با آن کنار آمد.
امروز دیر نشده و باید فرصت را غنیمت شمرد. مگر فکر میکنید از این فرصتها کم جور میشود که ایران و اسرائیل وجود هم را به این قشنگی تحمل کنند؟
کاش عقلی بود و مغز حسابگری!
خداوند ما را از کیهان رجیم آسوده خاطر بگرداناد.
آهان! پس خطاي بزرگ محسن سازگارا اين بود که خودش را گم کرد. يااينکه براي اينکه خود را گم نکند بايد دعوت شان را رد مي کرد اما همواره به ياد مي سپرد که مي توان با آنها کنار آمد! و البته طبيعي است که آدم هايي که خود را گم کرده اند بلافاصله خائن ، وطن فروش و «چلبي» معرفي شوند