هشت سال پیش در چنین روزهایی، بزرگ ترین نگرانی ما در روزنامه همشهری، آغاز دوران خفقان جدید پس از انتخاب ناطق نوری بود. بعضی از ما که محافظهکاری بلد نبودیم، تمام تلاشمان را کردیم تا حرفهایمان علیه جناح راست و تیم ناطق از طریق روزنامه به دست مردم برسد. تعداد دفعاتی که بعضی از همکاران ما را نصیحت به کوتاه آمدن میکردند، کم نبود، و ما کار خودمان را میکردیم. حس ما این بود که داریم آخرین نفسها را میکشیم، پس باید مثل بیماری سرطانی که به و خبر مرگش را پیشاپیش دادهاند، بدون ترس و واهمه زندگی کنیم.
خاتمی پیروز شد و ما هم به آرزوی دست نیافتنیمان رسیده بودیم. دوران اصلاحات آغاز شد و باید جامعه را با حرفهای اندکی ثقیل رهبر اصلاحات آشنا میکردیم...مدتی گذشت و دیدیم که دغدغه بخشی از نیروهای اصلاحطلب، ورود به لایههای بالایی قدرت است و عدهای هم از این کشتی جا میماندند، نه آنکه صلاحیتنداشته باشند، بلکه همیشه روابط و لابیهای پشت صحنه میتوانست ناحق را حاکم کند.
عدهای خود را عامل برتری خاتمی دانستند و گرو کشیها آغاز شد. سهمخواهیها فضا را تیره می کرد، ولی سکوت منتقدان و صاحب نظران، مانع دستیابی مردم به واقعیت های پشت پرده میگشت.
هنوز هم بر همان بآور روزهای نخست بعد از ۲ خرداد ۷۶ هستم. همان آرزو را دارم، ولی دلم از بازیهای تلخی که از نزدیک یا دور شاهدش بوده ام سخت گرفته، و وقتی میخواهم عوامل آسیبپذیری این حرکت را مرور کنم، می بینم که سپردن این طفل نوپا به دایههایی بدتر از زن پدر چقدر در به کجراهه رفتنش موثر بوده است. دوست دارم باز با همان بچههای همشهری بنشینیم و خاطراتمان را مرور کنیم...با ژیلا بنی یعقوب، شهریار شمس، کاظم شکری، محمود صدری ، کدخدازاده و ...
ما اشتباههای کمی نکردیم. اطمینان بیش از حد به راهبران اصلاحات و موجسوارانی که از نتیجه انتخابات بیش از حد منطقی سود بردند، و در جای دیگر تند رویهایی که ناخواسته به سود همان موجسواران میشد.
وقتی نمیگذاشتند اصلاحطلبان را نقد کنیم، باید می فهمیدیم که یک جای کار میلنگد. یادم میآید زیدآبادی در مورد سهم خواهی جماعت روزنامه "سلام" در انجمن صنفی اظهار نگرانی میکرد. الآن میفهمم که چقدر نگرانیاش بهجا بوده است. همان گروه در ردههای مختلف با سهمخواهی بالا رفتند، و وقتی در بهار ۷۹، مطبوعات را قلع و قمع کردند، همانها بشدت مخالف استعفای خاتمی حتی به منظور تثبیت موقعیت اصلاحات بودند. همانها خاتمی را مجبور کردند دور دوم وارد عرصه شود. چرا؟ برای ادامه اصلاحات؟ گمان نمیکنم!
برای بخش بزرگی از مردم تاثیر انتخابات بر منافع مالی گروههای مختلف نامکشوف خواه ماند. آیا از خود گذشتگی بسیاری از عاشقان اصلاحات، ناشی از عدم اطلاع از مطامع گروهی محدود نبود؟ نمیدانم!
اقتصاد حرف اول را میزندآن زمان قیمت نفت کمتر از بشکهای ۲۰ دلار بود. امروز بالاتر از بشکه ای ۵۰ دلار. آیا از دست رفتن قوه مجریه ربطی به از دست دادن بخشی از سرمایهگذاریها دارد؟ باز هم نمی دانم!
حال از این منظر شاید بتوان دید چرا گروههای مختلف برای جلب نظر مردم از همان زبان اصلاحطلبانه بهره می گیرند...راستیها یک شبه طرفدار مردمسالاری شده اند و عاشقان سینه جاک عدالت اجتماعی اشکشان برای حفظ آرامش مردم در آمده...
باید کلیله و دمنه را بر اساس شرایط نوین سیاسی باز نوشت...چه خر تو خری که از آب در میآید!