آیا حرفی و گفتهای زیبا تر از اصلاحات وجود داشت؟ اینکه بخواهی مردم به حقوقشان آشنا شوند و رئیس قوه مجریه مسوول احقاق حق تو شود و به قسم خود پایبند باشد...وای ! عجب نمایشنامه محشری! شکسپیر باید بره جلو بوق بزنه!
وقتی بازیگر بفهمد که نه تنها کلاه بر سر تماشاچیان رفته، که خودش هم بازیچه کارگردان شده است، چه چارهای برایش می ماند؟ وقتی می بینی نمیتوانی سناریو را تغییر دهی و داری هرز می روی، یا می مانی یا نمیمانی. البته اگر با سازنده تعارف داشته باشی، آش کشک کاله است...
اصلاحات نمایشی بود در دو پرده چهارساله. آنقدر جذاب بود که بسیاری از ما داوطلبانه به آن پیوستیم. ولی بعضیها را از نمایشهای ترسناک به روی سن آوردند. کارگردان نمیدانست چگونه باید هدایتشان کند، و آنها خود کارگردان را هدایت کردند.البته انتخاب این بازیگران با کارگردان بود. انگار سالها با هم از یک سفره نان خورده بودند.
متن نمایش اما چیز دیگری بود. ولی نویسندهها یادشان رفته بود که پایانی برایش بنویسند. گویی میخواستند داستانی بی پایان باشد که تا ابد در صحنه بمانند و به هیچکس امکان ورود ندهند. بازیگران داوطلب هم یکی یکی حذف شدند...دانشجویان و روزنامهنگاران را می گویم...
تماشاچیان هم رفتند و کسی برای این نمایش تره خرد نکرد...
حالا داد می زنند که که ایهالناس! برگردید، با بازیگران جدیدتر آمده ایم. تو را به خدا برگردید! نمایش گروههای دیگر وحشتناک است! بلیت آنها را نخرید...کسی گوشش بدهکار نیست. مردم خسته شده اند...اصلا شاید دیگر حوصله نمایش نداشته باشند...
Az nazaret mamnunam.
Shaayad dar chand ruze aayande taghiri bedam. Weblog, neshun dahandeye haal va havaaye man hast. Momkene ravesh-e man ro napasandi, va nazaret baraam mohtarame.Albate faghat mohtarame!!!
Nikahang