من خیلی خوشحالم که توانستم از محضر ایشان فیض ببرم؛ ایشان فرمودند که حکومتی نیستند و ارتباطی با آن ندارند...خیلی راحت در محضر آقا انتقاد میکنند و در سکنرانیهایشان حرفهایی میزنند که بسیار مترقی است، توانستهاند در یک جلسه در شهرک غرب، بسیاری از مهمانان را که احتمالا "خودی" هم نبودهاند را متحول سازند...البته نگفتند که آیا میتوان از تحول، به هم خوردن حال مخاطبان را استنباط کرد!
بگذریم. علیرضا حقیقی در مورد صداقت از ایشان پرسید، که این چه وضعی است؟ مثلا بازاریها "دو خدا" دارند، در مسجد پای نوحه اشک میریزند و خدا خدا می کنند، چند دقیقه بعد در حجرهشان سر خلق خدا را با هزار و یک ترفند و دروغ کلاه میگذارند؟ جواب پر از حکمت حاج آقا پناهیان درس بزرگی به ما داد:
اگر دروغ نگویند، سرشان کلاه رفته...
در هر حال بسیار متاسف شدم که در طول این دو سال از بیانات ایشان در صدا و سیما بی بهره بودهام( البته ایشان که حکومتی نیست که مورد تایید صدا و سیما باشد !). شاید علتی که آیشان این حرف صادقانه را در باب دروغ گفتن در اینجا زده، این است که در کانادا، مردم نیازی به دروغ گفتن ندارند! سوال اینجاست: چند درصد از سخنان ایشان در مهدیه و ... دروغ است، چند درصد راست؟ البته "راست" مفهومی جناحی دارد که میتواند صحیح باشد، منظورم "حقیقی" و "واقعی" است؟
آه! چه دیر فهمیدم! تازه دانستم چرا این همه کلاه سرم رفته...آخ آخ آخ
پس آن تعلیمات اخلاقی، اسلامی که میگفت دروغ نگویید برای من و امثال من بوده است...آهان!
پس با عنایت به سخنان حاج آقا پناهیان، در مییابیم که باید دروغ گفت! چشم! یادمان خواهد ماند...حاجی رستگارمان کردی
برو، داریمت...!
"دروغ میگویم، پس هستم"...