اشکال بزرگ بسیاری از ما روزنامهنگاران این است که گاه جایگاه خودمان را ول می کنیم و وارد سیاست مىشویم. شاید ندانیم در همین موقعیت، امکان ایجاد تغییر و نیز تحکیم قدرت مردم را داریم، ولی خیال میکنیم در هنگام تصاحب صندلی قدرت، موثرتریم. آن موقع اصلا از سوالهای خودمان خوشمان نخواهد آمد!
اگرسامانهای، به سوال و نقد واکنش تندی نشان دهد، احتمالا متوجه همان مشکلات شده است، ولی از عیان شدنش میترسد. پس خاموش ماندن نقاط ضعف مهمتر از رفع آن میشود. نگهبانان وظیفهشناس چنین سیستمی، کار خاموش کردن سوال کنندگان فضول را بر عهده خواهند داشت. تا زمانی که فرهنگ نقد نهادینه نشده باشد، سر و کار آدمهایی که سوالهایی بیشتر از حد و اندازهشان میپرسند با بازجو و ماموران ویژه است.
توجیه صاحبان قدرت در هنگام سرکوب سوال کنندگان، حفظ چارچوب نظام و ارزشهایی است که به قیمت خون هزاران هزار شهید بدست آمده است. اگر سوال کننده نقطه ضعف اخلاقی نداشته باشد، او را با اتهامهایی نظیر ارتداد و یا اهانت به اصول دین روبرو خواهند کرد ، ویا خواهند گفت که اطلاعات مخفی مانده در باره او را عیان خواهند کرد. میدانند سابقهاش چیست و او را به سر نوشت مختاری و پوینده دچار خواهند کرد...
اگر سوال کنندهای خاموش شود و سوال کنندگان جدیدی بر نخیزند، بر ما همانی خواهد رفت که تاکنون رفته است.
شاید ما نه سر پیاز باشیم نه ته پیاز، و از سیاست هم چیزی ندانیم. ولی میدانیم وقتی هنگام بازجویی، نوار مکالمات خصوصی درون خانه را برایمان پخش میکنند، تا مارا بترسانند، چه کسانی قبلا ترسیدهاند...
مشکل بزرگ آنجاست که سوال کنندگان مستقل همیشه در معرض خطر هستند و اگر به دامان حزبی قدرتمند بیافتند، در چمبره فساد درون حزبی خاموش خواهند شد، و تنها باید سوالاتی متناسب با منافع حزب بپرسند.