گاهی وقتها با یکی شریک میشوی، و آنقدر به او اطمینان می کنی که حاضری روی شرف او قسم بخوری. آنقدر مطمئنی که اگر کسی در باره او بد صحبت کند، میخواهی خشتک طرف را روی سرش بکشی.
امان از روزگاری که بین شما فاصله بیافتد، و تمام نگرانی ات رفع مشکل شریک است، و شریک جز نامردی در حقات کاری نکند. تمام محبت و خوبیها را گروگان گرفته باشد و زجرت دهد. در سرزمین غریب، از غریبه خوردن بسیار کمتر پیش می آید تا در سرزمین خودی، از خودی.
حالا ماجرا را در وسعت ملی ببین! منتخب مردم" شریک" خواستهها و آرای ما شده. و وقتی میتواند کاری کند و نمیکند، خیانت کرده است. بیا و هزار توجیه عقلی و شرعی کن که دستش را بسته اند، نتوانسته، امکانش نبوده و ...
امروز میخواهیم شریک بعدی را وارد زندگیهای خودمان کنیم. شاید اشکال از ما باشد که امکان خیانت را فراهم خواهیم کرد!
من که از این شراکت خیری ندیدهام! شما چطور؟