این روزها همه حرفها را که دنبال میکنی، متوجه می شوی که همه راهها به رم(شاید هم قم، مدل حاج حسین و پسران) ختم میشود.
مطلب
امید را که می خواندم، به این نکته رسیدم که اساس رای دادن چیست؟ تفسیر
مهدی جامی هم جالب بود:
سياستمداران ايرانی هم بارها تو سر غربی ها زده اند که در مملکت شما هم ۵۰-۶۰ درصد بيشتر در رای گيری ها شرکت نمی کنند. فکر می کنی اما چرا هيچ آماری نمی گويد که آن ۴۵ درصدی که شرکت نمی کنند دلايل شان همان دلايل کسانی نيست که در کشورهای غربی رای نمی دهند. آن ۴۵ درصدی که رای نمی دهند شماری مهمترين گروههای پر تکاپوی جامعه ايران اند. گروههايی که منزوی شده اند يا به انزوا رانده شده اند. گروههايی که رای دارند و می خواهند رای بدهند اما دولت و نامزدها را نماينده خود نمی بينند.
بیانیه ششصد نفره تحریم انتخابات هم جالب است...از آن جالبتر،تحلیل بر وبچههای مشارکتی از جمله
الپر، که آنها را منفعل سیاسی نامیده خواندنی است. البته توجیههای نسبتا خوبی برای حرف خود آورده، ولی اینکه کسانی را که با ساز مخالفت با حضور در انتخابات فرمایشی، برای خود دردسر خریده اند را منفعل میخواند، مخالفم.
اینکه حس کنی از حقوقت محروم شده ای و باید برای ادامه روند اسفناک فعلی، باز هم مشارکت کنی و رای دهی، بدون آنکه تغییری حاصل شود و رای تو نهایتش کمک به سیاستهای "غنی سازی زرشک و کشک" منتهی شود،آزادیهای مشروع تو را پایمال کنند و رئیس جمهور یادش برود چه قولی به تو و نسل تو داده،و کسی هم جوابگوی تو نباشد، و ...خیلی بد است!
سالها بعد می فهمی که یا همه اینها بازی بوده، یا به بازی تبدیل شده است.