بیبرنامهگی اصلاحطلبان در دو سالی که از شکست سنگین انتخابات شوراها میگذرد، نشان از از نبود استراتژی مشخصی در هیات حاکمه قوه مجریه دارد. مغزهای متفکر این جریان سیاسی نشان دادهاند که به هیچ وجه قابل اطمینان نیستند و انگار مهمترین سرفصل کاری دو سال گذشتهشان، حفظ قراردادها و معاملات اقتصادیشان تا زمان سپردن دولت به دیگری بوده است.
وقتی در آزادترین انتخابات ۲۶ سال اخیر، نه مشارکت رای می آورد، نه کارگزاران و نه نهضت آزادی، و به ناگهان ظرف جند ساعت، پادگانها خالی میشود و آبادگران رای می آورند، یک جای کار باید مشکل داشته باشد! مشکل بزرگ این است که بعد از شکست هم، همه تحلیلها در جهت نفی رقبای درونی جبهه دوم خرداد بود، نه بازسازی. همه میدانستند که شورای نگهبان از آن روزها هیاتهای نظارت را فعال کرده که نامزدهای احتمالی چپها را شناسایی و قلع وقمع کند. همه میدانستند که انتخابات مجلس هفتم پردردسر خواهد بود. همه میدانستند که باید تاکتیکی جدید برگزید، ولی چه شد؟
خاتمی اجازه داد انتخاباتی فرمایشی برگزار شود. به قول خودش پایبند نماند و به عبارتی مقابل نظام نایستاد، به چه قیمتی؟ قول گرفت که شورای نگهبان پیرو نامه رهبری حقوق نامزدها را رعایت کند و از حذف بیرویه خودداری...
چه شد؟ هیچ! حتی اصلاحطلبان آنچنان بی برنامه بودند و در مدت یازده ماهی که از شکست شوراها سپری شده بود، طرفداران اندک خود را اندکتر کردند. چند درصد ایرانیان تحصن نمایندگان در مجلس را جدی گرفتند؟
یادم می آید صبح بعد از انتخابات شوراها به تاجزاده زنگ زدم وکلی خندیدم. پرسید حالا که شکست خوردیم چرا می خندی؟ گفتم از اینکه این شوک را لازم داشتیم! ولی انگار برادران عزیز دوم خردادی به جای بیدار شدن، بیهوش شدند.
الآن کار به جایی رسیده که بسیاری از کارشناسان سیاسی که منتقد دوران سازندگی بودند، الآن دارند زیر بار حرفهایی میروند که مخالفش بودند. چرا؟
عیب تنها از اصلاحطلبان حکومتی نیست! از منتقدانی است که بیضه لازم رابرای تکان دادن دولت نداشتند. از روزنامهنگارانی است که منافع کوتاه مدت را بر آینده نسلهای بعدی ترجیح دادند. از جامعهشناسان پر نفوذی است که پروژههای دندانگیر میلیونی را خوشطعمتر از فرهنگسازی در حوزههای اجتماعی دیدند. ازاساتید فاسدی که شاگردهای فاسد تر از خود پرورش دادند. از معلمان اخلاقی که نان را در سو استفادههای غیر اخلاقی یافتند....
ادامه دارد